ارث
انسان ها با توجه به عوامل اقتصادی و اجتماعی زمان خود، رابطه تنگاتنگی با مقوله ثروت دارند. بر همین اساس هم به تناسب شرایط زمانی، قوانینی برای بقای ثروت وضع شده است. از جمله قوانینی که نقش مهم و تأثیرگذاری در محافظت اموال و ثروت ایفاء می کند، مجموعه مقررات مربوط به ارث است. ارث در لغت به معنای ترکه و اموالی است که از متوفی به جای مانده و پس از مرگ شخص، به بازماندگان وی می رسد. در اصطلاح حقوقی، مقصود ارث، انتقال مالکیت اموال میّت است پس از فوت به وارث وی. طبق تعریف فقها، ارث حقی است که از مرده حقیقی یا حکمی به زنده حقیقی یا حکمی ابتدائاً منتقل می شود. شهید ثانی در تعریف خود از ارث گفته است: ارث چیزی است که انسان به سبب فوت دیگری به موجب نَسَب یا سَبَب به حکم اسلام، مستحق آن می شود. بنابراین با توجه به باقی ماندن اموال پس از مرگ، مسلماً با توجه به علاقه، احساس، کمک و یاری که خویشاوندان و بستگان نزدیک متوفی در زمان حیات نسبت به وی داشته اند، در تصرف اموال وی و مالکیت آنها از هر شخص دیگری سزاوارترند.
در فقه اسلامی، قواعد و مقررات ارث، بخشی از احکام به شمار می روند. در این قوانین اشخاصی که سهمی از ارث دارند، طبقات ارث و سهم و فرض آنان مشخص شده است. بنابراین دیدگاه اسلام در ارث، به دیدگاه عرفی نزدیک است. در سیستم حقوقی عرفی، حقوق و سهم الارث ورّاث به وسیله قانون تعیین می شود و به وسیله وصیت منحصراً بخشش و تملیک رایگان مال میسّر است. اما هرگز امکان ندارد که به یک بیگانه امتیاز ارث بردن از شخص اعطاء شود. در واقع، در دیدگاه عرفی، وصیت اعمال اراده موصی و گزینش ورّاث پس از فوت وی نیست، بلکه وسیله تملیک و تصرف رایگان بوده و هدف اصلی آن، انجام نیکی و ادای واجبات عنوان شده است. این در حالی است که قوانین ارث به اراده اشخاص تغییر نکرده و اموال به جای مانده از متوفی به طور قهری به خویشاوندان نزدیک وی منتقل می شود. اما در وصیت، اراده موصی نسبت به تصرف در ثلث اموالش، پس از فوت وی نافذ و در مازاد بر ثلث، به اجازه ورثه نیاز است.
ارث در اسلام و ایران
با توجه به اصل دوازدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دین رسمی کشورمان اسلام و مذهب آن، جعفری اثنی عشری است و این اصل الی الابد غیر قابل تغییر است. از همین رو، ضوابط مربوط به سهم الارث در قانون مدنی ایران مبتنی بر احکام مذهب شیعه و بر پایه تفسیر سوره نساء در قرآن کریم، کتاب آسمانی مسلمانان، بنا شده است. در مقررات ارث اسلام هیچیک از بستگان متوفی، با توجه به سلسله مراتب از ارث محروم نمی شوند. قوانین ارث در اسلام، مطابق فطرت بشری است، زیرا انسان ها مایلند که بازماندگان آنان از ماتَرک آنها بهره مند شوند. به علاوه، مقررات مربوط به ارث، بشر را به تلاش بیشتر در راه تولید ثروت و گردش چرخ های اقتصادی وادار کرده و با تقسیم ارث میان وارثان، از تراکم ثروت جلوگیری می کند. مواد 86 تا 949 قانون مدنی که در شش فصل با پیروی از احکام فقه شیعه تدوین شده است، به مقررات ارث اختصاص دارد. مقررات تقسیم ارث در اسلام به واقعیت ها و نیاز وارثان توجه دارد، نه میل متوفی. برای مثال، با توجه به موقعیت اجتماعی و توجه به مسؤولیت مرد در اداره خانواده، سهم الارث پسر دو برابر دختر تعیین شده است. این مقوله یکی از مواردی است که موجب شده تا بسیاری از مخالفان اسلام، این تفکر را که اسلام احترامی به حقوق زنان نمی گذارد، ترویج دهند.
در جلد هفدهم کتاب وسایل الشیعه، درباره نصف کردن سهم الارث دختر نسبت به پسر در اسلام آمده است: “وظیفه شرکت در جهاد بر عهده مرد است و چون جهاد محتاج صرف مال است، باید مال بیشتری در اختیار مرد باشد. همچنین نفقه زن بر عهده مرد است و زن در زندگی وظیفه مالی ندارد. به علاوه، پرداخت دیه عاقله بر عهده مرد بوده و زن در این مورد وظیفه ای ندارد. از سوی دیگر، زن علاوه بر سهم الارث، از شوهر خود مهریه می گیرد که موجب می شود زن از مرد ثروتمند تر شود.”
البته برخی از مقررات در موارد قانونی یاد شده، تنها مختص فقه امامیه است. در مقابل، برخی از احکام ارث در مقررات اقلیت ها وجود دارد که مورد پذیرش فقه امامیه نیست. برای مثال، در آیین زرتشتیان و مسیحیان فرزند خواندگی پذیرفته شده است، اما در شیعه چنین اصلی قابل قبول نیست. براساس ماده 862 قانون مدنی ایران، اشخاصی که به موجب نَسَب در اسلام ارث می برند، به سه طبقه زیر تقسیم بندی می شوند:
پدر و مادر و اولاد و اولادِ اولاد.
اجداد و برادر و خواهر و اولاد آنها.
اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولاد آنها.
ارث در اقلیت های دینی
در اصل سیزدهم قانون اساسی آمده است: ” ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی، تنها اقلیت های دینی شناخته می شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل می کنند.” بنابراین پیروان سه دین یاد شده، برای تقسیم ارث براساس روش و سنت دین خود عمل می کنند. در این راستا، هیأت عمومی دیوان عالی کشور، در تاریخ 19 آذر ماده 1363 چنین را‡ی صادر کرده است: “نظر به اصل سیزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و اینکه به موجب ماده واحده قانون اجازه رعایت احوال شخصیه ایرانیان غیرشیعه در محاکم مصوب مرداد ماه 1312، نسبت به احوال شخصیه و حقوق ارثیه و وصیت ایرانیان غیرشیعه که مذهب آنان به رسمیت شناخته شده است، لزوم رعایت قواعد و عادات مسلمه متداوله در مذهب آنان در دادگاه ها، جز در مواردی که مقررات قانون راجع به انتظامات عمومی باشد، تصریح گردیده است، لذا دادگاه در مقام رسیدگی به امور مذکور و همچنین در رسیدگی به درخواست تنفیذ وصیت نامه، ملزم به رعایت قواعد و عادات مسلمه در مذهب آنان، جز در مورد مقررات قانون راجع به انتظامات عمومی بوده و باید احکام خود را بر طبق آن صادر نماید. این رای برابر ماده 42 قانون امور حسبی و ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آیین دادرسی کیفری مصوب مرداد ماه 1337 برای دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع است.” گفتنی است، این رای عیناً در ماده واحده ای با عنوان “قانون رسیدگی به دعاوی مطروحه راجع به احوال شخصیه و تعلیمات دینی ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی،” در سوم تیر ماه 1372 به تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام رسیده است. جالب آنکه، موجب ارث در آیین زرتشتیان و کلیمیان، نَسَب و سَبَب و در آیین مسیحیت نَسَب و ازدواج می باشد.
منبع رسمی برای تقسیم ارث زرتشتیان، کتاب “آیین نامه زرتشتیان” است که احکام امور مدنی این اقلیت دینی در آن گنجانده شده است. این مقررات که در آبان ماه 1340 در کنگره ملی زرتشتیان ایران تکمیل شده است، پس از انقلاب اسلامی به “آیین نامه احوال شخصیه زرتشتیان ایران” تغییر نام یافت. حال چنانچه موردی پیش آید که حکم آن در آیین نامه یاد شده ذکر نشده باشد، پاسخگویی به آن مورد توسط انجمنی مرکب از نمایندگان انجمن موبدان و انجمن زرتشتیان صورت می گیرد. لازم به ذکر است، انجمن موبدان به مسایل دینی و انجمن زرتشتیان به مسایل سیاسی و اجتماعی زرتشتیان رسیدگی می کنند. این در حالی است که اگر حکمی در آیین نامه نباشد، به قانون مدنی ایران ارجاع می شود و قاضی براساس آن را‡ی صادر می کند.
به گفته دبیرخانه انجمن کلیمیان تهران، کلیمیان منبع کامل قابل رجوعی در زبان فارسی ندارند. اما احکام زمانی توجیه شرعی و قانونی دارند که مرجع کلیمیان در موردی خاص صادر کرده باشد و احکام به لحاظ درک شخصی افراد مشروعیت ندارند. طبقات ارث در آیین زرتشت براساس ماده 65 آیین نامه زرتشتیان به شرح زیر است:
طبقه اول: زن یا شوهر، اولاد و پدر و مادر و البته اولادزاده در مواردی که مطابق این آیین نامه قائم مقام اولاد متوفی واقع می شوند.
طبقه دوم: برادر و خواهر متوفی و اولاد آنها هر قدر پایین برود.
طبقه سوم: جد و جدّه.
طبقه چهارم: اعمام و عمات و خالوها و خاله ها و اولاد آنها.
در آیین کلیمیان وراث به ترتیب طبقات عبارتند از:
الف) طبقه اول: همسر و فرزندان و نوادگان.
ب) طبقه دوم: پدر.
ج) طبقه سوم: جد پدری.
د) طبقه چهارم: عموها.
همچنین براساس ماده 64 مقررات احوال شخصیه ارامنه گریگوریان، طبقات تقسیم ارث در آیین مسیحی به صورت زیر است:
طبقه اول: اولاد و اولاد اولاد تا هر قدر پایین تر رود.
طبقه دوم: پدر، مادر، برادران و خواهران متوفی و اولاد برادران و خواهران هر قدر پایین تر روند. البته در صورت زنده بودن پدر و مادر کل ماتَرک بین آنان به صورت مساوی تقسیم می شود.
طبقه سوم: والدین پدر و مادر و اعمام و عمّات و اخوال و خالات متوفی و اولاد آنها هر قدر پایین تر روند (در صورت حیات والدین پدر و مادر، کل ماتَرک به صورت مساوی بین آنها تقسیم می شود.)
طبقه چهارم: اجداد ابوین متوفی هر قدر بالا روند (خط صعودی.)
طبقه پنجم: اولاد اعقاب متوفی هر قدر که پایین روند (در خط نزولی.(
ذکر این نکته ضروری است که از طبقه چهارم به بعد، تقسیم ارث براساس طبقه صورت نمی گیرد، بلکه کل ترکه به کسی می رسد که زنده است و نزدیک ترین درجه قرابت با متوفی را داشته باشد. چنانچه عده ای از اقارب دیگر به او نزدیک تر باشند، کل ترکه بین آنها بالسویه (به تساوی) تقسیم می شود. نکته جالب توجه آنکه، براساس قوانین ایران، هر یک از فرزندان اقلیت ها اگر قبل از فوت پدر مسلمان شود، کلیه اموال به جای مانده از متوفی به فرزند مسلمان می رسد.
ارث و حقوق زنان در اسلام
یکی از زنانی که نقش مهمی در تاریخ اسلام دارند ام سلمه است. ام سلمه نمونه ای از یک زن بسیار زیبا با قدرت استدلال و قضاوت بسیار بالا بود. هنگامی که پیامبر از او خواستگاری کرد، ام سلمه ۴ فرزند از همسر اولش داشت و در ابتدا مخالفت کرد. ام سلمه در پاسخ پیامبر گفت که من زن حسودی هستم و در حال حاضر بچه دارم. پیامبر گفت دعا میکنم خدا کمکت کند که بر این احساس غلبه کنی.
ام سلمه مسایل مهمی رو در زمان پیامبر مطرح کرد. او یک بار از پیامبر پرسید که چرا مردان در قرآن ذکر شده اند و زنان نه؟ پس از مدتی در پاسخ به او آیه ۳۵ سوره احزاب نازل شد:
“به یقین، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزهدار و زنان روزهدار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند و زنانى که بسیار یاد خدا مىکنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است.”
زنان و مردان کاملا برابرند، به عنوان ایمان آورندگان و به عنوان عضوی از اجتماع.
پس از آن بود که امید زنان برای تغییر قوانین ضد زن عرب جاهلیت بیشتر شد. سوره ای به نام زنان (سوره ۴- النساء) نازل شد و قوانین جدیدی برای ارث وضع شد.
طبق قوانین قبل از اسلام، در صورتی که مردی میمرد، بیوه او به پسرش میرسید که در صورتی که مادر خونی اش نبود میتوانست با او ازدواج کند یا این حق را به مرد دیگری از خانواده خود بدهد. در صورتی که وارث کوچک بود، زن بیوه شده نمیتوانست ازدواج کند و باید صبر میکرد تا پسر ناتنی شوهرش بزرگ شود و برای او تصمیم بگیرد. این قوانین، در حقیقت برای این بودند که پس از مرگ یک مرد، بیوه اش نتواند از جهیزیه خود استفاده کند واین ثروت در اختیار مرد دیگری از همان خانواده و قبیله باقی بماند (تفسیر طبری، جلد ۸، صفحه ۱۰۷).
در این شرایط نازل شدن آیه ارث که به زنان هم حق ارث بردن میداد، مثل بمبی در میان مردان مدینه صدا کرد. با قانون جدید مردان مسلمان دو امتیاز را از دست میدادند، اول اینکه قسمتی از ارث آنان که زنان بودند حذف میشد و علاوهبرآن، باید زنان را در ارث شریک میکردند. مردان مسلمان (منظور از مردان مسلمان نه تمام آنها بلکه اکثر آنهاست) در برابر این قانون ایستادند و مخالفت کردند و حتی به پیامبر فشار آوردند که قانون ارث را تغییر دهد. پس از مرگ یکی از مسلمانان، پسرش خواست که با مادر ناتنی خود ازدواج کند و او به پیامبر شکایت کرد و در اینجا بود که آیه ۱۹ سوره نساء نازل شد:
“اینها اینها اى کسانى که ایمان آوردهاید! براى شما حلال نیست که از زنان، از روى اکراه (و ایجاد ناراحتى براى آنها،) ارث ببرید! و آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتى از آنچه را به آنها دادهاید (از مهر)، تملک کنید! مگر اینکه آنها عمل زشت آشکارى انجام دهند. و با آنان، بطور شایسته رفتار کنید! و اگر از آنها، (بجهتى) کراهت داشتید، (فورا تصمیم به جدایى نگیرید!) چه بسا چیزى خوشایند شما نباشد، و خداوند خیر فراوانى در آن قرار مىدهد! “
در قوانین پیش از اسلام، دختران جوان نیز پس از مرگ پدر سرنوشت شومی داشتند. در صورتی که دختر یتیم زیبا بود، قیمش با او ازدواج میکرد تا ارث او را تصاحب کند. اما در صورتی که دختر زیبا نبود یا قیم علاقه ای نداشت که با او ازدواج کند، مانع ازدواج دختر میشد تا پس از مرگش ارث او را به دست بیاورد. در این شرایط بود که نزول آیه ۲ سوره نساء که مردان را ملزم میکرد که ارث یتیمان، چه دختر و چه پسر را بدهند، باعث شد که مردان مسلمان دوباره با پیامبر مخالفت کنند.
“و اموال یتیمان را (هنگامى که به حد رشد رسیدند) به آنها بدهید! و اموال بد (خود) را، با اموال خوب (آنها) عوض نکنید! و اموال آنان را همراه اموال خودتان (با مخلوط کردن یا تبدیل نمودن) نخورید، زیرا این گناه بزرگى است
زنان به رهبری ام سلمه برای تغییر قوانین جاهلیت و به دست آوردن حقوق بیشتر تلاش میکردند. اما در این میان مردان نیز بیکار ننشستند و به رهبری عمر در برابر زنان ایستادند. عمر جنگجوی بسیار قابلی بود و پیامبر حتی قبل از اسلام آوردن عمر هم برای او احترام زیادی قایل بود و به علت قدرت تشخیص بالای عمر، پیامبر به او لقب الفاروق را داده بود. اما با وجود این صفات خوب، عمر آدم خشنی بود و به بدرفتاری با زنان مشهور بود.
برای عمر و بیشتر مردان مسلمان تغییراتی که اسلام در زندگی اجتماعی و روحانی آنها داده بود قابل قبول بود، اما در مورد زندگی شخصی و رابطه بین زن و مرد آنها ترجیح میدادند که به قوانین پیش از اسلام وفادار بمانند. برای بیشتر آنها مشکلی نبود که در زندگی اخروی و بهشت با زنان مساوی باشند، اما حاضر نبودند که حقوق زنان در امور مالی را به رسمیت بشناسند.
با نازل شدن آیه ۵ سوره نساء که سفها را از ارث محروم میکرد، مردان تمام تلاش خود را کردند که تفسیر سفها را به زنان و کودکان تعمیم دهند.
“اموال خود را، که خداوند وسیله قوام زندگى شما قرار داده، به دست سفیهان نسپارید و از آن، به آنها روزى دهید! و لباس بر آنان بپوشانید و با آنها سخن شایسته بگویید!”
از طرف دیگر زنان هم ادعا کردند که چون مردان دوبرابر ارث میبرند، پس در گناهان هم دوبرابر مجازات میشوند. در اینجا خدا به نفع مردان حکم داد و آیه ۳۲ سوره نساء نازل شد.
“برتریهایى را که خداوند براى بعضى از شما بر بعضى دیگر قرار داده آرزو نکنید! (این تفاوتهاى طبیعى و حقوقى، براى حفظ نظام زندگى شما، و بر طبق عدالت است. ولى با این حال،) مردان نصیبى از آنچه به دست مىآورند دارند، و زنان نیز نصیبى; (و نباید حقوق هیچیک پایمال گردد). و از فضل (و رحمت و برکت) خدا، براى رفع تنگناها طلب کنید! و خداوند به هر چیز داناست.”
در این آیه بیان شد که مردان چون درآمد بیشتری دارند ارث بیشتری میبرند. یکی از منابع عمده درآمد اعراب از راه جنگ وغرامت بود که مختص مردان بود. به همین علت زنان به رهبری ام سلمه خواستار شرکت در جنگ و غنایم شدند. برخلاف اکثر زنان که به علت مسایل مالی و دریافت غنامت میخواستند در جنگ شرکت کنند، ام سلمه دلیل خود را نه کسب ثروت که فداکاری در راه خدا و پیامبرش بیان میکرد. شاید اگر بقیه زنان هم با او همراه میشدند میتوانستند به نتیجهای برسند. اما از آنجا که قسمت عمده ای از غنایم جنگ را زنان اسیر تشکیل میدادند، مردان با تمام قوا در برابر درخواست زنان برای شرکت در جنگ ایستادگی کردند. در این شرایط بود که دعوای بین زنان و مردان مسلمان برای کسب امتیازات بیشتر بالا گرفته بود و جامعه در شرایط ناپایداری به سر میبرد.
از طرف دیگر این تلاشها در فاصله بین سالهای ۴-۸ هجرت (بین جنگ احد و فتح مکه) اتفاق میافتاد. پس از شکست مسلمانان در جنگ احد (سال ۳ هجرت)، پیامبر مجبور شد که در جنگ بعدی، جنگ احزاب (خندق)، پشت دیوارهای مدینه و به کمک خندق های کنده شده از مدینه دفاع کند. پس از این جنگ بود که جنگ داخلی در مدینه که از آن به فتنه یاد میکنند شدت گرفت. این دو جنگ باعث شدند تا بین سالهای ۴-۸ هجرت، پیامبر به عنوان رهبر نظامی و سیاسی شرایط خوبی در مدینه نداشته باشد و از طرف مسلمانان و غیرمسلمانان مدینه تحت فشار شدیدی باشد. پیامبر به مسلمانان قول زندگی بهتر داده بود و درسایه قوانین جدید، مردان مسلمان امتیازات پیشین خود را در از دست داده بودند. به همین علت به رهبری عمر متحد شدند و پیامبر را تحت فشار میگذاشتند.
در این شرایط ناپایدار دو اتفاق دیگر باعث تضاد جدیدی بین حقوق زنان و مردان مدینه شد. مورد اول درباره حقوق مردان و زنان در رابطه س-ک-سی بود که با آیه ۲۲۳ سوره بقره، خدا به نفع مردان رای داد.
“زنان شما، محل بذرافشانى شما هستند; پس هر زمان که بخواهید، مىتوانید با آنها آمیزش کنید. و (سعى نمائید از این فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح) اثر نیکى براى خود، از پیش بفرستید! و از خدا بپرهیزید و بدانید او را ملاقات خواهید کرد و به مؤمنان، بشارت ده”
در مورد دوم مردی همسرش را کتک زد و زن از پیامبر تقاضای قصاص کرد. پیامبر قصد قصاص داشت که آیه ۳۴ سوره نساء نازل شد:
“مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتریهایى که خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است، و بخاطر انفاقهایى که از اموالشان (در مورد زنان) مىکنند. و زنان صالح، زنانى هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده، حفظ مىکنند. و (اما) آن دسته از زنان را که از سرکشى و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! (و اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دورى نمایید! و (اگر هیچ راهى جز شدت عمل، براى وادار کردن آنها به انجام وظایفشان نبود،) آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروى کردند، راهى براى تعدى بر آنها نجویید! (بدانید) خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است. (و قدرت او، بالاترین قدرتهاست.)”
پیامبر آیه را برای شوهر زن خواند و به او گفت که من خواستی داشتم، اما خواست خدا چیز دیگری بود.
هربار یکی از مسلمانان به پیامبر مراجعه میکرد تا همسرش را تنبیه کند، پیامبر پاسخ میداد که هرکار دوست داری بکن، ولی بدان که تنها بدترین شما این کار را میکنند.
به نظر میرسد که با ناپایدارشدن شرایط اجتماعی مدینه و کشمکش بین زنان و مردان مدینه، که ممکن بود به جنگ داخلی و از بین رفتن اسلام منجر شود، کفه قوانین به نفع مردان سنگین شد. این دو آیه برخلاف آیات قبل، در راستای حقوق مردان و برتری دادن آنان به زنان بود و باعث شد که زنان بسیاری از حقوق خود در جامعه اسلامی را از دست بدهند.
تفاوت ارث زن و مرد
عدم تبیین برخى از احکام و حدود الهىدرباره زنان و تبدیل آنان به شبهه، موجبپندارى شده است که در نظام آفرینش، به زنستم شده است. وجود برخى از آیات و روایات براى بسیارىاز بانوان پرسشانگیز است; از جمله این که: «چرا ارث زنان نصف ارث مردان است؟» ….
موضوع این نوشته، بررسى مساله ارث زناست که بر طبق آیه 11 سوره نساء «للذکرمثل حظالانثیین»; سهم مذکر دو برابرسهم مؤنث است. در تبیین این موضوع ناچار از ذکر سهمساله هستیم: 1 – یکى از عوامل مهم در ایجاد شبهه، کماطلاعى و گاه بىاطلاعى از احکام و مسایلحقوقى است. موضوع ارث از آن نمونهمسایلى است که حقیقت آن باچیزى که زنانمىپندارند کاملا متفاوت است. بر پایه آنچهما در این گفتار دنبال مىکنیم، ارث زن بیشاز مرد یا مساوى با مرد است. حال آن که درنگاه سطحى، تصور مىشود که ارث زن نصفارث مرد است. 2 – این مساله هم از امور روشن اجتماعىو حقوقى است که انتظار «تساوى حقوق زن ومرد» درهمه چیز، انتظارى بیهوده است. زن ومرد دو موجود با ویژگىهاى مخصوص بهخود و داراى دو نوع طبیعت و امکاناتهستندو هیچ یک از آن دو نمىتواند خود راشایسته حقوق مخصوص آن دیگرى بداند.آنچه میان آن دو نباید وجود داشته باشد،تبعیض است نه تفاوت. تبعیض در جایىاست که بین دو شىء با امکانات کاملامساوى، فرق گذاشته شود. قرآن چنینتبعیضى را نه درحق مرد قائل است و نه درحق زن. در آن جا که از بهره زن و مرد سخنمىگوید، مىفرماید: براى هریک از زن و مردحاصل دسترنجشان باید داده شود.«للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساءنصیب ممااکتسبن»(نساء آیه 32) در ثواب اخروى آنان نیز مىفرماید: هریکاز زن و مرد مؤمن که کارى شایسته کردهباشند، به طور کامل پاداش خود را دریافتخواهند کرد. اما از طرفى این حقیقت از امور پذیرفتهعلمى و تجربى است که توان بدنى مرد بیشتراز زن و نیروى عاطفى زن به مراتب بیشتر ازمرد است. باردارى و شیردهى ویژه زن استو مرد راهى براى دستیابى بدان ندارد و بهطور طبیعى نمىتواند امتیازات این دوره اززندگى زن را دارا شود. 3 – حقیقت این است که در عصر نزولآیات ارث بر مسلمانان، هیچ زمینهاى براىطرح حقوق زن وجود نداشت. مسلمانانى کهدر انتظار نزول آیات الهى پیرامون مسایلزندگى بودند، برخى همان کسانى بودند که تازمانى پیش زن را جزو دارایى مرد برمىشمردند و هیچ گاه تصور نمىکردند کهاسلام براى زن سهمى از ارث قرار دهد. رسول اکرمصلى الله علیه وآله که آگاهترین فرد بهرویدادها و افکار زمان خود بود، خوبمىدانست که طرح مسایل حقوقى زنان درآن دوره، باواکنش رو به رو خواهدشد.ازدیدگاه مردمان آن روزگار، زن موجودىضعیف است که حتى اگر بخواهد از مزیتىبرخوردار شود باید امتیازش ازمرد کمترباشد. تصور این که زن در یکى از حقوقخانوادگى یا اجتماعى هم تراز مرد شود واقعافاجعه آفرین بود. از این رو بایست هر حکمىبه نفع زن به تصویب مىرسد، به گونهاىزیرکانه بیان شود که نه زن از چیزى محرومماند، نه مرد در مقابل آن به واکنش و ستیزواداشته شود. موضوع ارث از آن نمونه احکام بود کهبسیار دقیق و زیرکانه مطرح شد و شاید بتوانچنین استنباط کرد که در آن عصر به آسانىکسى از مردان انحصار طلب به ژرفاى آن – کهبه نفع زن طرحریزى شده بود.- پىنبرد تا درمقابلش جبههگیرى کند. مساله ارث زن درحالى مطرح گردید که درمیان مردم عربهرگاه مردى مىمرد، فرزندان، زن پدر خود رابه ارث دراختیار مىگرفتند و با وى ازدواجمىکردند یا او را به عقد دیگرى در مىآوردندو مهریه او را مانند دیگر اموال، میان خودقسمت مىکردند. این پدیده زشتسبب شدکه آیهاى از قرآن (سوره نساء، آیه 22) آنان رااز این کار بازدارد و رفته رفته بدانها تفهیمشود که زن همانند مرد داراى حقوقى استکه باید محترم شمرده شود. با نزول آیه ارث «فللذکر مثل حظالانثیین» (نساء، آیه 176) گفتگوها بالا گرفت.چون برطبق آن آیه، زن نیز از ارث بهرهمىبرد، اگرچه به مقدار نصف مرد. لطافت آیهارث یکى درآن بود که در ابتدا از حق مردسخن مىگفت ولى در اصل نخست اعتراف بهحق زن داشت. آیه نمى فرمود: «اى زنان،ارث شما نصف ارث مردان است.» بلکهفرموده است: «اى مردان! ارث وبهره شما دوبرابر بهره زنان است.» این تعبیر در حقیقتمیزان در ارث را حق زن قرار مىدهد. زیرابراى تعیین مقدار ارث مرد، وى باید نخستبه حق زن اعتراف کند و آنگاه به همراه دوبرابر آن براى خود طلب نماید. بر طبق مفادآیه، نخستباید «بهره زن» مشخص وپرداخته شود و آنگاه نصیب مرد خود به خودمعلوم مىشود.این موضوع مانند آن است کهبخواهند دوازده سیب را میان یک دختر ویک پسر تقسیم کنند. به پسر مىگویند:سیبها باید طورى تقسیم شود که شما دوبرابر سهمیه دختر بردارى. پس وى نخستباید سیبها را به سه قسمت مساوى تقسیمکند و پس از اعتراف به حق دختر و تقدیمیک سهم آن به وى، دو برابر آن را براى خودبردارد. تا همین جا مرد دلخوش از دو برابر بودنسهمیه خود است و چندان اعتراضى به حکمندارد و زن محروم گذشته نیز از این که بااحترام، بخشى ازارث به وى تعلق گرفتهخرسند است. با این تقسیم – به طور مثال -ازدوازده میلیون تومان پول که از پدرى بهتنها دختر و پسرش ارث برسد، چهار میلیونسهم دختر مىشود و هشت میلیون سهمپسر. این به ظاهر پایان تقسیم ارث میانپسر و دختر (مرد و زن) است ولى در حقیقتکار به پایان نرسیده است. زن در هنگام تقسیم ارث، نصف بهره مردرا به دست آورده است ولى از طرفى از سوىخداوند میان زن و مرد احکامى مقرر شدهاست که این کاستى براى زن جبران مىشودو چه بسا سهمیه او بیشتر از مرد مىگردد.زیرا با طرح چند وظیفه بر مرد، او موظف بهپرداخت مخارجى است که زن عهده دار آننیست. برخى از آنها بدین قرار است: 1 – پرداخت مخارج خانواده (همسر،فرزندان و پدر و مادر). زن در این مرحله وظیفهاى ندارد و مردعهده دار تامین مخارج است و در صورتنیاز، مرد است که باید نیاز آنان را برآورد. 2 – پرداخت دیه. هرگاه فرزندان (دختر یا پسر) به سببانجام کارى به پرداخت دیه محکوم شوند، درحقیقت مرد است که باید این دیه را بپردازدنه زن. هرگاه فامیل هم ناچار به پرداخت دیهشوند، مردان فامیل عهده دار پرداخت آنجریمهاند نه زنان. 3 – پرداخت مهریه. در هنگام خواستگارى و ازدواج، مرد استکه به زن مهریه مىدهد نه به عکس. 4 – مخارج کار خانه و شیردادن به بچهها. مرد وظیفه دارد که در صورت تقاضاى زن،نسبتبه انجام کار خانه و شیردادن به اطفال،به وى مزد دهد و حال آن که در انجام کارهاىمرد، لازم نیست زن چیزى به مرد بپردازد. 5 – و غیره. با توجه به احکام نامبرده، آنچه مرد درارث به دست آورده در حقیقتبیشتر بهمصرف زن مىرسد و گاه بهره واقعى او ازنصف ارث هم کمتر مىشود. بنابراین بایدسهمیه زن و مرد در این موضوع را به حقوقو در آمد تعبیر کنیم. زن حقوق کمترى از مرددارد ولى در واقع در آمد وى مساوى با او یا بیشتراز وى است. افزون بر همه اینها، زن ناچارنیستحاصلدسترنجخود در بیرون خانه را به مصرفخانه برساند. آنچه او کسب مىکند – در خانهباشد یا بیرون – به خود او تعلق دارد; در حالىکه مرد حاصل کار خود را – به دلیل حقوقى کهبر عهده اوست – به خانه مىآورد و به مصرفخانوادهاش مىرساند.
خانواده در اسلام و ایران : ارث زن و مرد
* ارث زن
الف ) نصیب زن از ارث بعنوان همسر دو سهم است :
1) سهم اعلی که است در صورتی که از همسر متوفای او هیچ فرزندی باقی نمانده باشد 2) سهم ادنی که است اگر فرزند داشته باشد سهم ادنی به او می رسد .
ب ) نصیب زن از ارث بعنوان فرزند ، تمام ارث خواهد بود به شرط اینکه در طبقه ای که وجود دارد افراد دیگری نباشند . اگر چند دختر باشند بین آنها به مساوات تقسیم می شود . ولی اگر چند دختر و چند پسر باشند نصیب پسرها دو برابر نصیب دخترها خواهد بود .
ج) نصیب زن از ارث بعنوان مادر : اگر برای متوفی کسی جز مادر نمانده باشد تمام ارث از آن مادر است و اگر پدر و مادر باشند هر کدام خواهند برد .
د) نصیب زن از ارث بعنوان خواهر : اگر فقط یک خواهراز متوفی مانده باشد همه اموال از آن اوست .
* ارث مرد
الف) نصیب مرد از ارث بعنوان شوهر دارای دو سهم است 1 ) سهم اعلی که اموال زن است و در صورتی است که هیچ فرزندی از همسر متوفی نمانده باشد .
2)سهم ادنی : وقتی است که از همسر متوفی فرزندانی باشد که در آنصورت اموال زن به او داده می شود و دلیل این هم آیه شریفه 112 از سوره نساء است .
ب) نصیب مرد از ارث بعنوان فرزند ، اگر تنها پسر باشد ، تمام اموال را به ارث می برد . و اگر پسران متعدد باشند بصورت مساوی ارث می برند و اگر پسران و دختران باشند نصیب پسر دو برابر نصیب دختر است .
ج) نصیب مرد از ارث بعنوان پدر است . ارث پدر ،به قرابت است ولی ارث مادر به فرض است . یعنی در هر حال مادر به ارث می برد منتها پدر اگر باقی مانده داشته باشد ارث آنها داده می شود وبقیه به پدر داده می شود بدین صورت ، در برخی از موارد ، ارث پدر از ارث مادر کمتر می شود .
د) نصیب مرد از ارث بعنوان برادر ، هما ن است که در بحث ارث بعنوان خواهر بحث کردیم
* نوع وراثت زوج و زوجه
وراثت چند نوع است ؟
1) وراثت فرض : سهمی که به صورت کسر است و برای آنها مشخص است
2) وراثت قرابت : سهم به صورت کسر مشخص نشده و هرچه مانده ، به قرابت است .
وراثت زوجین و وراثت مادر به فرض است وراثت پدر به قرابت است .
ارث فرزندان اگر یک دختر یا دو دختر باشد به فرض است ولی اگر فرزندان پسران و دختران باشند به قرابت است یعنی سهم 2 به 1 است یعنی پسران دو برابر دختران ارث می برند .
اگر زوج تنها وارث زوجه باشد تمام ارث را می برد و یعنی به فرض و بقیه را به قرابت می برد .
اگر زوجه تنها وارث زوج باشد .
ماده 944 قانون مدنی ، زوجه را وارث همه ارث ندانسته است . احتمالاً یکی از دلایل بحث عدم تو ارث زوجه به طور کامل در روایات ملاحظه موقعیت اجتماعی زنان بوده است . چون زن اگر هیچ ارتباطی با مال نداشته و اصلاً از خانه بیرون نرفته است ، تحقیقأ ارث بردن همه مال وجهی ندارد.
در جامعه ای که زن در مسائل مالی دخالت می کند زوجه از تمام ماترک متوفی ارث می برد . اگر بچه ندارد می برد و در مابقی با امام شریک می شود .
* توافق زوج و زوجه بر تغییر سهم الارث
از نظر قانونی زوج و زوجه نمی توانند سهم الارث را تغییر دهند و این قانون در قرآن آمده است ، زیرا ضرر متوجه بقیه وراث خواهد شد .
شرط وراثت زنده بودن است
* موانع ارث عبارتند از :
الف) قتل عمد : طبق نص قرآن ، اگر وارثی ، مورث خود را عمداً به قتل برساند از ارث محروم می شود.
ب ) کفر : اگر وارث کافر باشد ، ارث نمی برد و ارث به وراث طبقه دوم می رسد، اگر نباشد به طبقه سوم ، و اگر همه کافر باشند حکم او مثل کسی است که هیچ وراثی ندارد و وراث او حاکم است .
ج) لعان
د) ولادت از زنا : که ولد زنا ارث نمی برد .
نابرابری ارث زن و مرد
طرح موضوع: بر پایه آیه 11 سوره نساء «للذکر مثل حظ الانثیین» سهم فرزند پسر در ارث دو برابر سهم دختر است. بر همین اساس در انبوه روایات شیعه و سنی و نیز قانون مدنی کشور، همین حکم جاری است.
پیش فرضها
الف) در آیه نامبرده سخن از تفاوت ارث فرزندان دختر و پسر است نه جنس مذکر و مونث، در همه فرضهای تقسیم ارث.
ب) در برخی حالات، ارث زن و مرد مساوی و گاه ارث زن بیشتر از ارث مرد است.
ج) آنچه نباید در حقوق میان اشخاص راه یابد تبعیض است، نه تفاوت.
ارث نیز مانند دیگر پدیدههاست که به سبب آن نباید هیچ تبعیضی میان زن و مرد پدید آید، هر چند ممکن استبه دلایلی سهم ارث اعضای یک خانواده متفاوت باشد.
با توضیحات آینده، هر یک از این امور روشنتر میشود.
پاسخ و توضیح
در عصر نزول آیات ارث، با توجه به افکار عرب جاهلی نسبتبه زن، هیچ زمینهای برای طرح حقوق زن وجود نداشت. در نگاه ایشان زن جزو دارایی مرد قرار داشت که اگر شوهرش میمرد خود مانند دیگر اموال متوفی به میراث، نصیب دیگر بازماندگان قرار میگرفت. (2)
زنان در میان همه اقوام و ملل بشری به هیچ یک از عناوین همسر، مادر، دختر و خواهر، ارث نمیبردند و اسلام در این زمینه انقلاب به وجود آورد. (3)
در دیگر تمدنها اموال مردگان تابع قانون زور به فرد نیرومندتر میرسید و گاه نه فقط زنان که همه فرزندان پسر نیز از آن محروم میشدند و آن که زورمندتر بود همه اموال را تصاحب میکرد. (4)
رسول اکرمصلی الله علیه وآله که به تعلیم الهی آگاهترین فرد به رویدادها و افکار زمان خود بود و خوب میدانست که طرح مسایل حقوقی زنان در آن دوره، با واکنش فراگیر روبرو خواهد شد، در تشریح احکام، زیرکانه به گونهای گام برداشت که نه زن از حق خود محروم ماند، نه مردان در مقابل آن به واکنش و ستیز واداشته شوند.
بدین سبب موضوع ارث زن طوری تشریح شد که مردان انحصارطلب به ژرفای آن پی نبرند تا در مقابلش جبههگیری کنند. در عصری که زن خود میراث شناخته میشد، اسلام برای جنین در رحم مادر نیز ارث مقرر ساخت و چنین امری در هیچ یک از جوامع بشری نظیر و سابقه نداشت و نیز ارث، طبقهبندی شده و در همه شرایط، ارث همسر و مادر محفوظ داده شد. «للنساء نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون مما قل منه او کثر نصیبا مفروضا»; (5) «برای فرزندان اناث نیز سهمی از ترکه چه مال اندک باشد یا که بسیار، نصیب هر کس از آن [در کتاب حق] معین گردیده است.» «ولابویه لکل واحد منهما السدس»; (6) «و فرض هر یک از پدر و مادر یک ششم ترکه است.» «و لهن الربع مما ترکتم ان لم یکن لکم ولد و ان کان لکم ولد فلهن الثمن مما ترکتم»; (7) «و سهم ارث زنان ربع ترکه شما مردان است اگر دارای فرزند نباشید و چنانچه فرزند داشته باشید برای آنها یک هشتم خواهد بود.» بر همین اساس اگر بازماندگان متوفا تنها منسوبین مادر باشند، ارث به طور مساوی میان آنان تقسیم میشود. (8)
دشوارترین آیهای که از حق ارث زنان سخن میگفت آیه «فللذکر مثل حظ الانثیین» است. بر طبق این آیه، زن نیز از ارث بهره میبرد، اگر چه به مقدار نصف مرد. این آیه برخوردار از لطایفی است که بدان اشاره میکنیم:
حق زن به ظاهر پس از حق مرد مطرح شده است، ولی در واقع پیش از حق مرد تثبیت و ادا میشود
توضیح: آیه نمیفرماید مردان دو برابر زنان یا زنان نصف مردان ارث میبرند. بلکه میفرماید از میان فرزندان سهم هر پسر، برابر سهم دو دختر است. پس ابتدا از سهم فرزند پسر سخن به میان میآید ولی مقدار آن را به تعیین سهم دختر واگذار میکند. بدین معنی که معیار در مقدار سهم مرد، معین شدن سهم زناست. گویا به پسری میگویند، شما ارث فراوان بردهاید ولی مقدار آن معلوم نیست. تنها همین معلوم است که سهم شما دو برابر سهم خواهرتان است. بنابراین او ناچار است نخستبه سهم خواهر اعتراف کند و میزان آن را بداند، سپس حق خود را که دو برابر است، بردارد.
بدین مقدار مرد دلخوش از دو برابر بودن سهمیه خود است و چندان اعتراضی به حکم ندارد و زن محروم گذشته نیز از این که با احترام، بخشی از ارث به وی تعلق گرفته خرسند است. با این تقسیم – به طور مثال از دوازده میلیون تومان پول که از پدری به تنها دختر و پسرش به ارث برسد، چهار میلیون سهم دختر میشود و هشت میلیون سهم پسر. این به ظاهر پایان تقسیم ارث میان دختر و پسر (مرد و زن) است ولی در حقیقت کار به پایان نرسیده است.
بهره زن در هنگام تقسیم ارث، نصف بهره مرد است ولی از طرفی از سوی خداوند میان زن و مرد احکامی مقرر شده است که این کاستی برای زن جبران میشود و چه بسا سهمیه او بیشتر از مرد میگردد. زیرا با طرح چند وظیفه بر مرد، او موظف به پرداخت مخارجی است که زن عهدهدار آن نیست. برخی از آنها بدین قرار است:
1 – پرداخت مخارج خانواده (همسر، فرزندان، پدر و مادر): زن در این مرحله وظیفهای ندارد و هر چند ثروتمند باشد، تامین مخارج زندگی بر عهده مرد است.
2 – پرداخت دیه: هرگاه فرزندان (دختر یا پسر) به سبب انجام کاری به پرداخت دیه محکوم شوند، در حقیقت مرد است که باید این دیه را بپردازد نه زن. هرگاه فامیل هم ناچار به پرداخت دیه شوند، مردان فامیل عهدهدار پرداخت آن جریمهاند نه زنان. (9)
3 – پرداخت مهریه: در خواستگاری و ازدواج، مرد است که به زن مهریه میدهد نه به عکس.
4 – مخارج کار خانه و شیر دادن به بچهها: مرد وظیفه دارد که در صورت تقاضای زن، نسبتبه انجام کار خانه و شیر دادن به اطفال، به وی مزد دهد و حال آنکه در انجام کارهای مرد، لازم نیست زن چیزی به مرد بپردازد.
5 – و اموری دیگر: با توجه به احکام نامبرده، آنچه مرد در ارث به دست آورده در حقیقتبیشتر به مصرف زن میرسد و گاه بهره واقعی او از نصف ارث هم کمتر میشود. بنابراین باید سهمیه زن و مرد در این موضوع را به حقوق و درآمد تعبیر کنیم. زن حقوق کمتری از مرد دارد ولی در واقع درآمد وی مساوی با او یا بیشتر از وی است.
افزون بر همه اینها، زن ناچار نیستحاصل دسترنجخود در بیرون خانه را به مصرف خانه برساند. آنچه او کسب میکند در خانه باشد یا بیرون به خود او تعلق دارد; در حالی که مرد حاصل کار خود را – به دلیل حقوقی که بر عهده اوست – به خانه میآورد و به مصرف خانوادهاش میرساند.
چرا سهم ارث زن کمتر از مرد است؟
شبهه نوزدهم
چرا قرآن سهم الارث زنان را نصف سهم مردان قرار داده است ؟ براستی آیا این ظلم بزرگی در حق زنان نیست ؟
جواب
قبل از بیان اصل جواب دو مقدمه را خدمت شما عرض می کنیم
مقدمه اوّل: در روم باستان و همچنین دوره عرب جاهلیت، زنان به هیچ وجه ارث نمی بردند. در ایران باستان هم ارتباط اقتصادی دختران با پدرانشان بعد از ازدواج قطع میشد و فقط در صورتی ارث می بردند که در خانه پدر بوده باشند. { با این قانون اکثر دختران ایران باستان هم ارث نمیبردند چرا که غالبا پدرانشان بعد از ازدواج آنها از دنیا میرفتند } اسلام قوانین روم باستان و عرب جاهلیت و ایران باستان شکست و برای زنان بدون قید و شرط سهم الارث قائل شد
مقدمه دوّم: در اسلام بار اقتصادی خانواده به دوش مردان گذاشته شده است ( سوره نساء آیه 34 ) و باید طبق دستورات، نفقه و خرج خانواده را او بپردازد. در مقابل ؛ زن در نظام خانواده هیچ مسئولیت اقتصادی ندارد { یعنی از دیدگاه اسلام اگر زنی مال فراوانی از خودش داشته باشد هیچ دستوری برای اینکه آن مال را برای خانواده باید خرج کند، وارد نشده است و او می تواند مال خود را برای مسائل شخصی خودش خرج کند }
اصل جواب:
با توجه به اینکه اسلام بار اقتصادی خانواده را به دوش مردان گذاشته است نیاز است که مردان از جهت اقتصادی غنی تر از زنانی باشند که هیچ مسؤلیت اقتصادی را در خانواده ندارند.
دقت کنید! مرد به هنگام تقسیم ارث دو سهم بر می دارد و در مقام عمل یک سهم بیشتر ندارند چرا که باید هر دو سهم را از باب نفقه برای خود و همسر خود خرج کند اما زن به هنگام تقسیم ارث یک سهم بر می دارد و در مقام عمل دو سهم دارد یکی سهمی که از پدر خود به ارث برده و یکی آنچه که از سهم شوهر برای او خرج می شود.
حال خود قضاوت کنید…….. آیا این حکم اسلام ظلم در حق زنان است ؟!
نکته 1:
عده ای می گویند: شاید کسی نخواست ازدواج کند آنوقت آیا آنچه که بین پسر و دختر تقسیم می شود ظلم در حق جامعه زنان به حساب نمی آید؟…….. عرض می کنیم: احکامی که برای یک جامعه تدوین میشود طبق وضعیت غالب افراد جامعه تدوین می شود. در تمام جوامع خصوصا جوامع اسلامی غالب افراد ازدواج می کنند و تشکیل خانواده می دهند. بر همین اساس بسیاری از احکام در اسلام صادر شده است.
نکته 2:
عده ای می گویند: چرا اسلام مسائل اقتصادی خانواده ( و یا جامعه ) را به عهده زنان نگذاشته است تا آنها دو سهم بردارند. مگر ما در طول تاریخ زنانی نداشتیم که از جهت اقتصادی قوی عمل کردند ؟…… در جواب عرض می کنیم: اصولا سود آوری در مسائل اقتصادی نیاز به یک جنبه تعقل قوی دارد که این فطرتا در مردان نهادینه شده است ( همچنانکه جنبه تعطف در زنان نهادینه شده است ) و اینکه زنانی در طول تاریخ در امر اقتصادی موفق بوده اند، استثنائی از جامعه زنان بوده است چرا که تعداد آنها بالنسبه به مردان بسیار کمتر است.
ماخذ جواب: تفسیر بیان، دکتر محمد علی انصاری، ذیل تفسیر سوره مبارکه نساء، آیه 11
پینوشتها:
1) انسان موجود ناشناخته، ص 74 و 152، به نقل «کتاب نقد»، ش 12، ص 56 و 57.
2) ر. ک: تفسیر سوره نساء، آیه 22.
3) حضاره العرب، گوستاولوبن، به نقل «کتاب نقد»، ش 12، ص 108.
4) حقوق زن در اسلام و اروپا، حسن صدر، ص 15.
5) نساء/ 9.
6) نساء/ 13.
7) نساء/ 12.
8) قانون مدنی ایران.
9) عللالشرایع، ج 2، باب 371.
منابع
کتاب “بررسی تطبیقی ارث در اقلیت های دینی و حقوق اسلام و ایران،” نوشته آقای عزیزاله فهیمی، انتشارات اشراق.
http://www.iraneconomics.net