جنگ ديجيتال
فصل نامه پژوهش و سنجش سال دهم شماره 34
شكست قطعي و انهدام دشمنان در زماني سريع، حمايت از دوستان آمريكا با هر چهرهاي كه دارند، حمايت از دموكراسي ظاهري در مواقع ضروري، دوستي با اسرائيل و تثبيت آن در خاورميانه، كنترل و حفظ منابع انرژي و نفت در درازمدت، توسل به نيروهاي نظامي به رهبري واشنگتن، مقابله با تهديدهاي بالقوه و بالفعل جهان سوم عليه آمريكا و غرب، مهار اقتصادي و نظامي جهان سوم، گسترش جنگها به جهان كمتوسعه و … روح نظم نوين جهاني مورد نظر آمريكا را تشكيل ميدهد».
در عصر رسانههاي جهاني و چندرسانهايها، رسانههايي مورد توجه و حمايت قدرتمندان جهان قرار ميگيرند كه از نظم نوين جهاني حمايت كنند اما از آنجا كه امكان انتخاب رسانه و پيام در عصر سوپرماركتهاي رسانهاي فراهم شده، مخاطبان در انتخاب رسانه براي دستيابي به پيام مورد نظر خود از آزادي بيشتري برخوردارند.
مؤلف در مقالهي حاضر ميكوشد با نشان دادن گوشهاي از تلاشهاي مردم جهان براي مخالفت با جنگ و دستيابي به اطلاعات صحيح از يك سو اقدامات رسانهها را براي ارسال اخبار جنگ عراق و آمريكا بر روي سايتهاي اينترنتي بازگو كند و از سوي ديگر به اقدامات طرفداران جنگ براي نابود ساختن اين سايتها بپردازد.
طرح مسأله «نظم نوين جهاني»، بحث پيرامون ميزان تحقق و يا واقعي بودن آن و تأثير چنين نظمي بر ساختار نظامها و سيستمهاي مختلف بشري از جمله مباحثي است كه اخيراً مورد توجه بسياري قرار گرفته است. اين مسأله كه در قلمرو علوم سياسي و روابط بينالملل موضوع تازهاي است، در بين موضوعات تحقيقاتي كشور ما نيز هنوز جاي خود را باز نكرده است.
طراحان نظم نوين جهاني، دوران پس از جنگ سرد را دوران استقرار قانون و حمايت از اصول مشترك در بين كشورها قلمداد ميكنند. مقابله مشترك با متجاوز، توسعه و شكوفايي اقتصاد، خلع و كنترل تسليحات و استقرار نظام توسط سازمان ملل متحد در راستاي برنامههاي نظم نوين مورد نظر ايالات متحده است.
عصر نوين پس از جنگ سرد (عصر جامعه اطلاعاتي) با سرنوشت ملتها به خصوص كشورهاي جهان سوم گره خورده است و دگرگونيهاي اين دوران كه تأثيري مهم بر مسايل امنيتي ملل مختلف دارد، نقش آتي سيستمهاي اطلاعاتي را متحول خواهد كرد. حال بحث در اين است كه «آيا ملل جهان ميتوانند براي حفظ صلح و امنيت، متكي به «نظم نوين جهاني» باشند؟».
واقعيت اين است كه طراحان نظم نوين جهاني راههاي جديدي يافتهاند كه منافع خود آنان را بهتر از گذشته حفظ ميكند اما منافع ديگر كشورها (جهان سوم و جنوب) را مانند گذشته ناديده ميگيرند.
در «نظم نوين جهاني»، جنوب بيش از هر زمان ديگر در دستور كار صاحبان قدرت و عرصه تاخت و تاز و تجاوز فزاينده آنان خواهد بود. جهان سوم منهاي توسعه نيافتگي كه ويژگي عمومي كشورهاي عضو آن است، داراي نيرو و هويتي واحد در نظام بينالمللي نيست و اين خلأيي است كه شايد در آينده نيز مشكل بتوان آن را پر شده تصور كرد. جهان سوميها از نظام تازهاي كه قرار است به دست جهان اوليها برايشان ساخته شود انتظار معجزهاي ندارند.
جورج بوش رهبر جرياني است كه وظيفه عقبمانده نگه داشتن جهان سوم را بر عهده دارد. نظم نوين جهاني بوش چهره تحقق يافته طرحي است كه براي نخستين بار در اوايل دهه 1970 توسط باشگاه رم، كميسيون سه جانبه و شوراي روابط خارجي نيويورك به طور علني مطرح شد. طرحي كه پايههاي مالتوسي آن پايه و اساس تمدن را در كره زمين از بين خواهد برد.
روح اين طرح كه در چهارچوب منافع واشنگتن و غرب پايهريزي شده است، با منافع هر چند ناچيز جهان سوم منافات دارد. شكست قطعي و انهدام دشمنان خود در زماني سريع، حمايت از دوستان آمريكا با هر چهرهاي كه دارند و حمايت از دموكراسي ظاهري در مواقع ضروري، دوستي با اسرائيل و تثبيت آن در خاورميانه، ضرورت كنترل و حفظ منابع انرژي و نفت در درازمدت، توسل به نيروهاي نظامي به رهبري واشنگتن، مقابله با تهديدهاي بالفعل و بالقوه جهان سوم عليه آمريكا و غرب، مهار اقتصادي و نظامي جهان سوم، گسترش جنگها به جهان كمتوسعه و «نقاط با اولويت» و حفاظت از آرامش مردم متمدن غرب، پرداخت هزينه جنگها توسط كشورهاي درگير كه شامل كشورهاي جهان كمتوسعه «جنگپذير» و جهان صنعتي «نفعپذير» است و خلاصه «صلح در خانه خودي ـ جنگ در خانه ديگري» روح نظم نوين جهاني مورد نظر آمريكا را تشكيل ميدهد.
آيا طراحان اين نظم كه خود را كانون تعيينكننده مناسبات بينالمللي ميدانند شرايط تحقق برنامه عملي را كه از آن دم ميزنند، دارند؟ آيا دموكراسي، حقوق بشر، عدالت، شكوفايي اقتصادي جهان سوم، رشد و توسعه فناوري جهان و هزاران اصطلاح پرجاذبه كه در راستاي برنامههاي آتي طراحان نظم نوين جهاني قرار دارد، واقعيت خارجي پيدا خواهد كرد؟ مسلم اين است كه آمريكا مقبوليت جهاني لازم را براي رسيدن به قدرت برتر و مسلط ندارد. حجم مشكلات اقتصادي، تورم، كسري بودجه، بيكاري، جنايات و فجايع اجتماعي و هزاران مسأله ديگر مانع يكهتازي مطلق واشنگتن در عرصه روابط بينالملل خواهد شد. نظم نوين مورد نظر آمريكا چيزي نيست جز اصطلاحي فريبدهنده كه غارت چپاول منابع و ثروت كشورها را به دنبال خواهد داشت.
البته توقع حذف كلي استثمار در آستانه قرن بيستم و يكم رؤيايي بيش نيست. اكنون كه عصر انفورماتيك به سرعت جاي عصر صنعت را كه يادگار رنسانس بود ميگيرد، رنسانسي ديگر آغاز ميشود و استثمار استعماري قرن نوزدهم و بيستم رو به افول ميرود اما متأسفانه استثماري نو كه همان «رجحان علمي» است همچنان ممالك پيشرفته را برتري ميدهد و كشورهاي توسعهنيافته را نيازمند ميسازد. پس براي رفع نياز خود چارهاي نداريم جز روي آوردن به علم و براندازي جهل و خرافه كه در اين راه بايد به جان بكوشيم. سدههاي بيست و يك و بيست و دوم را بايد پايان استعمارگرايي كلاسيك دانست، دنياي سوم فضاي تنفسي سالمتري خواهد داشت هر چند كه بدون جهشي برقآسا محكوم به زوال يا فرمانپذيري خواهد بود.
عصر جامعه اطلاعاتي
امروزه تحولات شگرفي در فناوريهاي مربوط به جمعآوري، توليد و توزيع اطلاعات رخ داده است. ديگر سخن گفتن از انفجار اطلاعات (Information Explosion)، انقلاب ارتباطي (Communication Revolution) و تأثيرات رسانهها بر شكلگيري افكار عمومي جهاني (Global Public Opinion)، به ويژه پس از توسعه فنآوريهاي عظيم ارتباطي و در نهايت پيدايش عصر جامعه اطلاعاتي (Information Society) عادي به نظر ميرسد. شبكههاي رايانهاي، ماهوارهها، خبرگزاريها و ايستگاههاي مختلف راديويي و تلويزيوني، بسياري از مفروضات و اصول پيشين را در ساختار روابط و حقوق بينالملل به چالش طلبيدهاند.
برخي از اين ويژگيهاي اساسي تحولات بنيادين حاصل از رسانههاي جديد را ميتوان اين گونه تقسيمبندي كرد:
1ـ رسانههاي جديد امكان دسترسي به اطلاعات را براي شهروندان، سياستمداران و ديوانسالاران افزايش دادهاند.
2ـ رسانههاي جديد جمعآوري، انباشت و توزيع اطلاعات را سرعت بخشيده و محدوديتهاي زماني و مكاني را از بين بردهاند.
3ـ رسانههاي جديد به دريافتكنندگان اطلاعات امكان دادهاند %D