معجزه


معجزه

بحث ما درباره ( نبوت) رسید به مسأله – به اصطلاح متکلمین – معجزه , چون نبوت آنطورى که ما از قرآن کریم استنباط مى کنیم با معجزه توأم بوده است یعنى هیچ پیغمبرى نیامده است که مردم را دعوت کند به قبول دعوت خودش مگر آنکه دعوتش توأم با نوعى معجزه – و به تعبیر قرآن آیه و بینه – بوده است که ما راجع به فرق ( آیه) و ( بینه) و فرق ایندو با کلمه اصطلاحى ( معجزه) بعد صحبت مى کنیم . درباب معجزه به نظر مى رسد ضرورت دارد که ما خیلى مشروحتر از هر مبحث دیگرى وارد شویم . اولا معجزه چیست ؟ ثانیا آیا معجزه به طور صریح در قرآن کریم وارد شده است یا وارد نشده است ؟ ثالثا نظریاتى که درباب معجزات گفته شده است , کلى آن نظریات چیست ؟ و در ضمن اشکالاتى که درباب معجزه هست چه اشکالاتى است ؟

معجزه چیست ؟
اما اینکه معجزه چیست ؟ حتما شما برخورد کرده اید که بعضى از افرادى که منکر معجزه هستند معجزه را طورى تعریف مى کنند که از همان تعریف معلوم بشود که یک امر ناشدنى است . معمولا در کتابهاى مادیین این جمله پیدا مى شود . در کتابهاى دکتر ارانى من مکرر این تعبیرات را دیده ام , معجزه را مرادف با صدفه یعنى تصادف مى گیرند , صدفه به این معنا که یک حادثه اى در جهان پیدا شود بدون آنکه علتى داشته باشد یعنى ما حادثى داشته باشیم که آن حادث اساسا علت نداشته باشد . معلوم است که این یک امر محالى است و اگر الهیون صدفه را به این معنا قبول کنند که حادثه اى پیدا شود بدون آنکه هیچ علتى داشته باشد , اولین ضربه بر خودشان وارد است و آن این است که دیگر دلیلى بر وجود خدا ندارند , خدا را به عنوان پدید آورنده اشیاء معتقدند , و معتقدند که هرچه در جهان طبیعت هست بلا استثناء حادث است و هر حادثى و پدیده اى پدید آورنده لازم دارد یا لااقل – قبلا گفته ایم – یکى از راههاى استدلال الهیون که از قدیم مى رفته اند همین راه بوده . معلوم است که این تعریف که معجزه یعنى یک حادثه اى پیدا شود خود به خود , بدون علت , بدون اینکه یک مبدأ و قوه اى در به وجود آوردن آن دخالت داشته باشد , تعریف مغرضانه است و گذشته از اینکه دلیل الهیون درباب اثبات خدا را از میان مى برد , آیت هم براى نبوت هیچ پیغمبرى نمى شود . اگر یک حادثه خود به خود به وجود آمده و هیچ قوه اى در ایجاد آن دخالت نداشته , این چه ربطى دارد به اینکه دلیل شود که این شخص پیغمبر است ؟ ! یک حادثه اى خود به خود پیدا شده . این که معلوم است که حرف نامربوطى است . پس چگونه تعریف کنیم ؟
عرض کردم که کلمه ( معجزه) اصطلاح متکلمین است و در قرآن به این تعبیر یعنى همان چیزهایى که ما امروز معجزه مى گوییم با کلمه ( معجزه) بیان نشده است , با کلمه ( آیت) بیان شده است . آیت یعنى نشانه , یعنى چیزى که نشانه اى باشد بر صدق دعوى این پیغمبر . نه این است که این پیغمبر ادعا مى کند که من اطلاع و علم و خبر خودم را از جهان دیگر آورده ام ؟ معجزه آن چیزى است که دلالت کند بر رابطه و اتصال او با جهان دیگر . به عبارت دیگر او ادعا مى کند که علم و اطلاع من از جهان دیگر است , معجزه دلالت مى کند که او که از جنبه علم و معرفت ادعا مى کند اتصالش را با جهان دیگر , از جنبه قدرت هم باید نشانه اى از آن جهان بیاورد . متکلمین از این , تعبیر به معجزه کرده اند براى اینکه یکى از لوازم آیت بودن این است که مردم دیگر ناتوان و عاجزند از آوردن مثل آن , و پیامبران هم مردم را به صورت تعجیز مخاطب قرار مى دادند , مى گفتند اگر مى توانید , شما هم مثل این بیاورید . لهذا اسمش را گذاشته اند ( معجزه ) یعنى چیزى که آشکار مى کند ناتوانى دیگران را , چون مى گویند یک معنى باب ( افعال) آشکار کردن است . ولى این کلمه یک نارسایى دارد و آن این است که هر آیتى آشکار کننده ناتوانى دیگران هست یعنى دیگران در مقابل آن ناتوان هستند اما هر چیزى که دیگران در مقابل آن ناتوان باشند معجزه اصطلاحى یا به اصطلاح قرآن آیت نیست , چطور ؟ این را من به صورت ایراد ذکر مى کنم . و بعضى اشخاص مى گویند ما قبول مى کنیم که پیغمبران معجزه آورده اند و از آن جمله خود قرآن . شما مى گویید قرآن معجزه است به دلیل اینکه کسى مثل آن را نیاورده است . مى گوید در هر رشته علمى یا ذوقى و صنعتى بشر بالاخره یک نفر هست که حد اعلى است که دیگران مثل  اثر او را نمى توانند بیاورند . آیا این دلیل شد , معجزه است ؟ شما در تمام شاهکارهاى بشرى مثلا ادبى یا صنعتى , پیدا خواهید کرد شاهکارى را که دیگران هر چه تلاش کرده اند نتوانسته اند مثل آن را بیاورند . مثلا مى گویند در حماسه , هزار سال است که شاهنامه فردوسى به وجود آمده است و بعد از آن خیلى افراد دیگر خواسته اند شعر حماسى بگویند ولى نتوانسته اند مثل او بیاورند . واقعا همه شعراى فارسى زبان دیگر از هزار سال پیش تا امروز ناتوان بوده اند که مثل فردوسى حماسه بگویند . همان طورى که غزل حافظ هم خودش یک شاهکار است و از زمان حافظ تا حالا کسى نتوانسته است برابرى کند با حافظ . سعدى در تیپ خودش , مولوى هم در تیپ خودش . آیا ما اینها را باید معجزه به آن معنایى که قرآن مى گوید تلقى کنیم چون کسى مثل مولوى یا دیگرى نیاورده است ؟ نه . بالاخره در افراد بشر از هر نظر یک حد اعلى هست , مثل اینکه مردم از نظر بلندى و کوتاهى قد با همدیگر فرق دارند ولى بالاخره یک نفر هست که از همه بلندتر است . مردم از نظر زور بازو با همدیگر فرق دارند ولى بالاخره یک نفر هست که داراى حد اعلاى زور بازوست . مردم از نظر نبوغ در قدرت فکر و استدلال با همدیگر تفاوت دارند ولى بالاخره یک نفر هست که حد اعلى است . پس آیا حد اعلى بودن , در حد اعلى قرار گرفتن که نتیجه اش ناتوان بودن دیگران است از آوردن به مثل آن , معجزه اصطلاحى شماست یا نه ؟ از همین جا معلوم مى شود این کلمه نارساست , ما هم تابع این کلمه نیستیم . نه , معجزه به آن معنایى که اصطلاح متکلمین است ( به آن معنا که قرآن آورده , ما به لفظ معجزه کار نداریم , آیت ) این است که آن کار نشان بدهد که کار غیر بشرى است نه اینکه حد اعلایى است که بشر انجام مى دهد و دیگران فقط نمى توانند . اصلا باید نشان بدهد این جهت را که از مرز قدرت بشرى خارج است . پس خیلى تفاوت است میان کارى که بشر آن را از سنخ کار خودش مى داند ولى حد اعلى و دست بالا , و کارى که از سنخ کار بشر و از حد و مرز بشریت خارج است . معجزه هایى که قرآن از پیغمبران نشان مى دهد مخصوصا معجزه پیغمبران سلف – که راجع به معجزه پیغمبر اسلام گفتیم جداگانه باید بحث کنیم – چیزهایى است که اصلا از مرز بشر و نبوغ بشرى خارج است ( حالا ما نمى خواهیم بگوییم وجود داشته یا وجود نداشته که بگوییداشخاص قبول ندارند , ما اکنون بر اساس قبول معجزات داریم بحث مى کنیم , نظریات را عرض خواهم کرد ) مثل معجزاتى که براى موساى پیغمبر یا عیساى پیغمبر نقل شده یا آنچه که براى نوح نقل شده گرچه از استجابت دعاست نه معجزه و ایندو با هم فرق دارند .
مثلا حضرت موسى یا یک لشگر انبوه مثلا صد هزار نفرى دویست هزار نفرى از مصر بخواهد بیاید به همین سرزمین فلسطین , از غرب بخواهد بیاید به شرق , بعد لشگر دشمن که از او خیلى عظیمتر و قویتر است و اینها را لشگر (  شرذمه قلیلون)  ( 1 ) مى داند اینها را تعقیب کند , بعد به ساحل بحر احمر برسد و با اشاره عصار یکدفعه دریا شکافته شود و مثل اینکه جاده برایش درست شود , حتى آن لاى و لجن هاى کفش هم خشک شود , که قدرت رفتند داشته باشد که اگر بخواهند به این شکل بروند بتوانند : (  اضرب بعصاک البحر فانفلق فکان کل فرق کالطود العظیم)  ( 2 ) به او مى گویند عصایت را بزن به دریا , بزند به دریا , دریا شکافته بشود , بعد در قسمتهاى مختلف کوچه بدهد , دیوار دیوار بشود , این آبى که به طبع خودش باید بریزد , همین جور به شکل دیوار بایستد تا اینها بیایند و رد بشوند . دشمن هم در عین حال مغرور بشود بیاید داخل بشود و تا وقتى که همه افراد دشمن نیامده اند در قعر دریا آب به حال خودش باشد , بعد یکمرتبه آب به هم بیاید .
این را نمى شود گفت دست بالاى بشر , همه بشرها نزدیک این کار را انجام مى دهند , این یک درجه از دیگران بالاتر است . تفاوت این کار با سایر کارها مثلا از قبیل تفاوت گلستان سعدى است با پریشان قا آنى , نه , این جور نیست . این را یا باید گفت وجود نداشته , مثل کسانى که اصلا منکر هستند , و یا اگر کسى گفت چنین چیزى در جهان وجود داشته است این تنها آن نیست که دیگران ناتوانند از مثل او و دست بالاست , اصلا فوق حد بشریت است . و همچنین سایر معجزاتى که در قرآن آمده است .
پس در تعریف معجزه اینجور باید بگوییم که معجزه ( 3 ) آن کار و اثرى است که از پیغمبرى به عنوان تحدى – یعنى براى اثبات مدعاى خودش – آورده بشود و نشانه اى باشد از اینکه یک قدرت ماوراء بشرى در ایجاد آن دخالت دارد و فوق مرز قدرت بشرى است به طور کلى . پس تا اینجا تعریف معجزه .
واقعا آیا ما از آن جهت که مسلمان و معتقد به قرآن هستیم ( 4 ) باید قبول داشته باشیم که پیغمبران معجزه داشته اند یا نه ؟ یعنى معجزه داشتند پیغمبران جزء ضروریات دین اسلام است یا نه ؟ به نظر مى رسد در این مطلب نمى شود شک و تردید کرد , براى اینکه آیاتى که در قرآن ذکر شده است در موضوع معجزات انبیاء , به هیچ وجه قابل تأویل نیست که انسان بخواهد بگوید که اینها مثلا کنایه است از یک امر عادى و یک جریان عادى . این چیزها نیست . در قرآن مسأله طوفان , آن هم طوفانى که متعاقب با دعا و در اثر دعا باشد آمده است , هلاکتهاى عجیبى که باز در اثر دعا باشد آمده است , مسأله ناقه صالح خیلى عجیب است ( البته من قبلا غفلت کردم که با دقت زیاد روى آن مطالعه کنم ولى امروز آن مقدارى که فرصت داشتم به آیات قرآن مراجعه کردم ) . آیا از آیات قرآن این مطلب استنباط نمى شود که این ناقه را صالح از کوه بیرون آورد یا اینکه از آیه قرآن این مطلب استنباط نمى شود ؟ حالا گیرم این مطلب استنباط نشود , یعنى یک چیزهاى دیگرى استنباط مى شود , آنچه که معجزات و آیت صالح بوده این نبوده است بلکه قضیه این بود که بعد به او گفت : (  هذه ناقه الله لکم ایه فذروها)  این را بگذارید , این آیت خداست که در میان شما باشد (  و لا تمسوها بسوء)  (5) به این بدى نرسانید و آن آب هم قسمتى از آن چنین و چنان باشد و اگر به آن ضرر بزنید آنوقت عذاب الهى نازل مى شود و اینها هم او را عقر کردند – یعنى پى کردند – بعد هم عذاب نازل شد .
غرضم این جهت قضیه است . نمى دانم شما یادتان هست آیه اى که از خود قرآن بشود استنباط کرد که این از کوه استخراج شد و از سنگ بیرون آمد یا نه ؟ به نظرم در قرآن این جهتش نیست . در عین حال قضیه ناقه صالح هم جریان عادى نیست . مى خواهم بگویم این جهتش آیا در قرآن هست یا نیست و الا همان قسمتهاى دیگر آن داراى جنبه غیر عادى است . وقتى مى گوید این آیت پروردگار است , لابد یک چیزى , یک جنبه غیر عادى در آن هست که آیت پروردگار است , و بعد هم مى گوید حق ندارید آسیبى به آن برسانید , بعد هم مى گوید این آبى که در اینجا جارى مى شود یک روز مال او و یک روز مال شما , و این هم با یک حیوان عادى سازگار نیست , که جداگانه باید بحث کنیم .
همچنین راجع به معجزات حضرت موسى که در قرآن خیلى زیاد است . اژدها شدن عصا , در قرآن مکرر این مطلب آمده است . ید بیضا کردن , این هم همین طور , و همچنین مسأله شکافته شدن دریا و نیز آن مجموع تسع آیاتى ( نه آیه اى ) که در قرآن کریم آمده است .
قضایاى معجزه حضرت عیسى . نص قرآن است که : (  و اذ تخلق من الطین کهیئه الطیر باذنى فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنى)  ( 6 ) از گل به شکل مرغ مى ساخت و در آن مى دمید و به اذن پروردگار یک مرغ زنده مى شد . این دیگر نص قرآن است , نمى شود این را به گونه اى تأویل و توجیه کرد . البته اگر کسى باز روى اینها بحثى داشته باشد از جنبه اینکه قابل توجیه و تأویل هست یا نیست , ممکن است باز بحث بکنیم . حالا بحث اولى است که ما فعلا داریم عرض مى کنیم .
این سلسله آیات در قرآن هست . البته یک سلسله آیات دیگرى هم در قرآن هست , آنها را بالخصوص باید رسیدگى بکنیم که آن آیات , مستند است براى کسانى که مى گویند قرآن اساسا به مسأله اعجاز اعتقاد ندارد , که آنها را بعد در ذیل فصل دیگرى برایتان عرض مى کنم یعنى همین فصل نظریاتى که الان مى خواهیم وارد بشویم .
درباب معجزه مجموعا سه نظریه است که با نظریه منکرین مى شود چهار نظریه . یک عده که اساسا معجزه را به هیچ معنایى قبول نمى کنند , اصلا منکر معجزه هستند و قهرا منکر نبوت هم هستند و اینها را از اساس یا دروغ محض مى دانند یا نظیر کارهاى جادوگران و ساحرها که مردم خیال مى کردند چیزى هست و چیزى نیست . این که انکار کلى است , به این کار نداریم . اما آنهایى که مسلمانند , مؤمنند و قبول کرده اند . اینجا سه نظریه است .

1 .  ان هؤلاء لشرذمه قلیلون  ( شعراء / 54 ) .
2 . شعراء / 63 .
3 . یعنى معجزه اصطلاحى , چون این لفظ را متکلمین گفته اند ما مجبوریم با همین لفظ تلفظ بکنیم ولى بدانید ما به مفهوم مصطلحش مى گوییم , آیه است به اصطلاح قرآن .
4 . چون ما بعد از نبوت داریم بحث مى کنیم یعنى بعد از اینکه توحید و نبوت را قبول کردیم بحث مى کنیم .
5 . اعراف / 73 .
6 . مائده / 110 .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *