«مشکل جنسی، دلیل اصلی طلاق زنان نیست»
غرایز جنسی میتوانند عامل بروز عالیترین کنشهای روحی و هنری باشند. این غریزه یکی از مهمترین فاکتورهای تشکیل بنیاد یک خانواده هست اما از سوی دیگر میتواند منشا بسیاری از انواع انحرافات جنسی قرار گیرد.
هر چند برخی از این نوع انحرافات مشکلات فردی هستند، ولی بیشتر آنها به آن جهت که در ارتباط با فرد دیگری معنا پیدا میکند آسیبهای اجتماعی را در بر خواهند داشت.
از سوی دیگر، مبارزه با این دسته از آسیبهای اجتماعی نیازمند تغییرات اساسی در حوزههای اجتماعی، فرهنگی و آموزشی است.
در ادامه نظرات خانم دکتر مهدیس کامکار، روانپزشک و متخصص در حوزهی زنان و کودکان گفت را جویا شده ایم.
خانم دکتر کامکار، طبق نتایج یک تحقیق که در آخرین کنگرهی خانواده و سلامت ارایه شده است، بیش از شصت درصد زنان ایرانی در ارتباط با همسرانشان مشکل جنسی دارند، ریشه و یا علت این اختلالات جنسی در کجاست؟
مشکلات جنسی هم یکی از مشکلات مهم زندگی انسان است. اگر انسان را یک موجود سه بعدی بدانیم یعنی زیستی، روانی و اجتماعی، مشکلات جنسی هم در همین سه بعد قابل بررسی است، یعنی عوامل چند فاکتوری هستند و یک علت را نمیتوان بررسی کرد.
کارکرد جنسی یکی از مهمترین کارکردهای ذهنی و جسمی پیچیدهی انسان است. انسان در این مورد شاید حتی خیلی زودتر از خواب و اشتها دچار مشکلات روحی، روانی و جسمی شود.
بنابراین اول باید ببینیم علتهای تأثیرگذار این مشکل، اولیه است یا ثانویه، یعنی از هنگامی که فرد کارکرد جنسیاش شروع میشود این مشکل را داشته یا بعد از مدتی ایجاد شده است.
سپس باید دید مسأله جسمی بیشتر مطرح است یا اینکه بیشتر مربوط به مسایل روحی و روانی است. بعد هم ممکن است دو نفر به صورت فردی از نظر جنسی و پاسخهای جنسی و یا کارکرد جنسی سالم باشند، اما رابطه اشکال داشته باشد.
بنابراین این مقوله خیلی پیچیده است و مسأله سادهای نیست. اما از مهمترین چیزهایی که تأثیر در رشد و نمو روانی ـ جنسی هر انسانی میگذارد این است که فرد با چه برداشت رابطهی جنسی بزرگ شده است، در چه فرهنگی رشد کرده و یا به طور کلی دربارهی رابطهی جنسی و کارکرد جنسی چگونه فکر میکند و چطور به شخصی که برای رابطهی جنسی انتخاب میکند ارزش میدهد.
سپس میرسیم به قسمتی که مربوط به مسایل روانی ـ اجتماعی است. یعنی مسایل اضطراب، افسردگی، تعارضاتی که ممکن است از لحاظ اجتماعی وجود داشته باشند و پاسخ یا کارکرد جنسی را مختل کرده باشند.
اما این آمار اعلام شده شصت درصد عدم رضایت و یا اختلال در ارتباط جنسی در جامعهی ایرانی از کجا آمده و چه عوامل دیگری در این معضل وارد هستند؟
شصت درصد را باید خیلی ریز بکینم تا ببینیم مسأله چیست. آیا این شصت درصد مشکل پاسخ جنسی است. چون پاسخ جنسی یا همان کارکرد جنسی چهار قسمت دارد. مربوط به میل جنسی، انگیزش، اوج لذت و مرحلهی فرونشینی است.
آیا مربوط به این موارد است یا مربوط به این است که دو نفری که در یک رابطه قرار دارند با همدیگر مشکل تعارضات و کشمکش ارتباطی دارند.
مهمترین مشکلی که وجود دارد فاکتور ارتباط است، یعنی نوع رابطه است. اگر رابطهی بین زن و شوهر مختل شده باشد، بخش مهمی از جنبهی خودآگاه و یا ناخودآگاه شخص که میتواند این تعارضات، اعتراضات، خشمها را در آنجا نشان بدهد در رابطهی جنسی خود را نشان میدهد چون بسیار رابطهی نزدیک و پیچیدهای است.
مسألهی دیگری هم که در خانمها مطرح میشود، بیشتر مشکل کاهش میل جنسی آنهاست که یا به دلیل مشکلات روحی و روانی است و یا خانوادگی و زناشویی.
یعنی ممکن است دو نفر آنقدر آشنایی با بخش روانی ـ جنسی خودشان نداشته باشند و یا اینکه تمایلاتشان به اندازه کافی رشد نکرده کرده باشد که باعث به اوج رسیدن آنها در رابطه جنسیشان شود.
در مورد مردها بیشترین چیزی که اکنون مطرح است و تقریباً در هر سنی هم شایع میباشد مسألهی انزال زودرس است و بیشترین چیزی که باز در حوزهی رشتهی ما دیده میشود مشکلاتی است مانند کار زیاد، فرسودگی روانی و جسمی، اضطراب و تعارضات اجتماعی، اینها مسایلی است که باعث خشم فروخورده میشود و خودش را به صورت اختلال در پاسخهای جنسی نشان میدهد.
اگر از منظر آسیبشناسی اجتماعی موضوع را بررسی کنیم به فاکتوری به نام طلاق هم میرسیم. به نظر شما چند درصد آمار طلاقها در ایران به مشکلات جنسی مربوط است؟
فکر میکنم در حوزهی زنان مشکل جنسی نمیتواند دلیل عمده طلاق باشد و هرگز نبوده و نیست به خاطر اینکه انگ بد زن طلاق گرفته در اجتماع ما بسیار بدتر از این حرفها است که زنها به دلیل پاسخ نگرفتن نیاز جنسیشان مثل بقیه نیازهایشان طلاق بگیرند.
باید مشکلات خیلی توانفرساتر از این باشد که یک زن بخواهد طلاق بگیرد. معمولاً اینگونه مسایل چند فاکتوره هستند.
بسیاری از زنان هستند که با مشکل پاسخ جنسی مردشان یعنی انزال زودرس روبهرو هستند و هیچوقت هم کسی متوجه نمیشود.
مسألهای که الان مطرح است در مورد زوجهای جوان است چون برای آنها بیشتر خواستهها و هویت فردی مهم است و این مسأله نیازهای جنسی هم به عنوان یک حق طبیعی مطرح میشود و اگر به آن به خوبی پاسخ داده نشود چه بسا منجر به طلاق هم بشود.
نقش آموزش و پرورش و رسانهها را در بازگویی و آموزش روشن اینگونه موضوعات چقدر موثر میدانید؟
مانند آموزش هر مسألهی دیگری باید به اصل پیشگیری توجه کرد و در سه دوره کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت برنامهریزی کنیم.
یادگیری پایاتر است که دراز مدت باشد. باید به مسایل فرهنگی توجه کرد چون این مورد در حوزهی مسایل جنسی به رشد روانی ـ جنسی که یک مسألهی بسیار مهم در رشد شخصیت است، برمیگردد.
همانطور که رشد شخصیت انسان از زمان جنینی و سپس از زمان نوزادی آغاز میشود این رشد به همین شکل در بخش روانی ـ جنسی انسان هم ادامه پیدا میکند و به همان اندازه هم مهم است که از اوان کودکی به آن توجه شود.
یعنی پاسخهایی که مادر یا پدر در ارتباط با خودارضایی کودک و یا بچههای نوپا میدهند،در فهم ادراکی کودک موثر است و باعث میشود که متوجه شود در چه زمینه و فضای فرهنگی رشد میکند و اینکه آیا باید محدود یا متوقف بشود.
بنابراین خیلی مهم است که با توجه به سن کودک او را با بدن و روانش آشنا کنید و ارزشهایی را که میخواهید به او منتقل کنید که چطور از بدنش مراقبت کند و وقتی از بدنش مراقبت میکند و به آن احترام میگذارد به نیازهایش پاسخ میدهد بنابراین نیازها، ارزشها و حریم دیگران را رعایت خواهد کرد.
میباید در این زمینه پدر و مادر آموزش به کودک را خیلی زودتر از مدرسه شروع کنند. این کار میتواند در مهدکودک هم آغاز شود، اگر که معلمان در این زمینه آموزش درست دیده باشند چون این موضوع بسیار مهمی است.
متأسفانه آموزش و پرورش ما خیلی دیرتر از نیازهای فردی و طبیعی آدمها به این موضوعات پاسخ میدهد. و مانند بسیاری از مشکلات دیگر موجود، جامعه ما فکری به حال خودش کرده و به صورت اتوماتیک به آن پاسخهایی داده است و ممکن است که پاسخ درستی هم نباشند. بعد آنوقت مینشینند و فکر میکنند برای این مشکلات و عوارض پیش آمده چه باید بکنند.
آموزش و پرورش باید در این زمینه از همان سنین پیش دبستانی برای کودکان برنامهریزی کند تا به این مسألهی پیچیده، طبیعی، انسانی و بسیار مهم و ارزشمند که ممکن است تأثیرات بسیار به سزایی در طول عمر یک انسان و روابطش با دیگران بگذارد، آگاه گردند.
در میان کتابهای درسی هم ممکن است به یکسری سوالات پاسخهایی داده باشند اما چالشها در گفت و گو به وجود میآید، در بحثهایی که بین بچهها به عنوان یک گروه و آموزشدهندگان به عنوان گروهی شروع میشود. به نظر من نباید فقط این موضوعات در کتابهای درسی خلاصه شود.
ارتباطهای پیش از ازدواج رسمی میان زن و مرد چقدر میتواند برای آشنایی بیشتر با خصوصیات روحی و جنسی طرف مقابل موثر باشد؟
مسلماً ازدواج خلاصه نمیشود به اینکه آدمها به نیازهای جنسی خودشان فقط پاسخ دهند و این یک نگاه ابتدایی و بیمسئولیتی است.
ازدواج فقط یک مقوله است. بعد از اینکه فرد هویت خودش را پیدا میکند وارد مرحلهی بعدی که صمیمیت است میشود به این موضوع نباید به این سادگی نگاه کرد.
به خاطر اینکه انسانها هر چقدر شناخت بیشتری از خودش داشته باشند بهتر میتوانند به نیازهایشان و نحوهی پاسخ دادن به آن عمل کنند و اگر خودشان را نشناسند چطور میتوانند وارد رابطهای شوند که باید دیگری را بشناسند و بعد برای به وجود آوردن نسل بعدی متعهد شوند.
و این شامل شناختن و تجربه کسب کردن در همهی زمینهها به عنوان هویت فردی است و قطعاً مهم است که من بدانم کی هستم و در کجای جهان هستم.
آیا اختلالات جنسی در گرایش زنان و مردان متأهل به دیگران خارج از زندگی زناشویی خودشان نقش دارد و یا عوامل دیگری در این قضیه وارد هستند؟
به نظر میرسد که زنان دارند جا پای مردان در دهههای قبل میگذارند. بنابراین در خیلی از موارد شاید بتوان یک تصمیم نسبی در مورد مردها هم داشت یعنی یک برداشت نسبی.
چیزی که در ازدواج مطرح میشود و آن را نگه میدارد نخست شور و شیدایی و دوم مسألهی صمیمیت و سوم تعهد است.
مهمترین قسمتی که یک رابطه را نگه میدارد مسألهی صمیمیت است. صمیمیت یعنی عقاید مشترک، اهداف مشترک و احترام به عقاید متفاوت یعنی تفاهم نه عقاید متضاد.
آدمها نمیتوانند به اصولی که خلاف اصول خودشان است و ارزشهایی که ضد ارزش خودشان است احترام بگذراند و آنها را رعایت کنند.
اما اگر یاد گرفته باشند و رشد کافی از لحاظ اجتماعی و فردی کرده باشند میتوانند به عقاید متفاوت که لزوماً خودشان به آنها اعتقادی ندارند، احترام بگذارند.
این قسمت است که رابطهی بین افراد را و رابطه بین زن و مرد را در زندگی زناشویی نگه میدارد. اگر در یک رابطه فقط شیدایی و یا فقط تعهد باشد، این ازدواج را تهی میگویند یعنی چیزی در آن نیست.
بنابراین باز هم به اصل رابطهی جنسی و میزان تفاهمی که در آن وجود دارد و نیز به مقولهی صمیمیت برمیگردد. اگر این قسمت در رابطهی دو نفر بلنگد، یک جای خالی در قلب و مغز آدم وجود دارد و حتی اگر خودآگاه متوجه آن نشده باشد احتمال اینکه این جای خالی توسط دیگران پر شود خیلی زیاد است.
حال چه در آن رابطهی زناشویی باقی بمانند و چه منجر به جدایی بشود، این ازدواج از درون خالی و پوسیده شده است.
مقولهی رابطهی جنسی بین یک زن و مرد پیچیدهتر از این است که صرفاً به این مسأله ختم شود که آیا من تمایلات جنسیام پاسخ میگیرد یا نه. فاکتورهای احترام، هویت فردی و ارزشها از نظر فرد در یک رابطه خیلی مهم هستند.