برخی از اقشار روشنفکری جامعه ایران و حتی غربی بر این باور هستند که پست مدرنیسم به معنای رد مدرنیسم است. اما این دیدگاه نگرشی سطحی به سمت مکاتب و مشی های انتقادی به خصوص پست مدرنیسم است. اساس این ایسم بر انتقاد استوار است و در همان زمانی که استارت این مکتب زده شد توجه این مکتب به سمت نقد خردگرایانه تجدد و مدرنیسم بوده و هست. هر چند در قرن بیستم چندی از فیلسوف های مشهور با عنوان پست مدرنیست با تغییر جبهه نقادانه به جبهه مخالف گرایانه چهره یی نهی گونه به خود گرفتند و شدیداً با دستاوردهای مدرن تمدن و تاریخ آن مخالفت ورزیدند.
به عبارتی پست مدرنیسم مانند یک دستگاه تصفیه در جوامع مدرنیزه قرار دارد و با مدنظر قرار دادن کاستی های جامعه مردم و مسوولان را متوجه ضعف و کاستی ها می سازد و این گونه برای رفع نیاز تلاش می کند. همین طور پست مدرنیسم را می توان به مثابه موضع آنتی تز دانست که با تقابل و رویارویی با تز وضع کامل تر و بالاتری به نام «سنتز» به دست می دهد.
پست مدرنیسم همان طور که اشاره شد نهی مدرنیسم نیست بلکه نقد مدرنیسم است. پست مدرنیسم مانع تاخت و تاز تمدن به سمت جلو نیست بلکه چگونه تاختن را مد نظر دارد. همین چرایی و چگونگی به مدرنیسم نهیب می زند تا هر از چند گاهی که می تازد بایستد و پشت سر و اطراف و اندام خود را مورد مطالعه و کاوش قرار دهد و کاستی ها و کمبودها را ببیند و برطرف سازد و باز بتازد.
حال در کشورهای خاورمیانه به خصوص حوزه خلیج فارس در بحث ها و سخنرانی های محفلی و تشکیلاتی استفاده از اصطلاح پست مدرنیسم مد شده و روشنفکران با به کارگیری این اصطلاح خود را انسان های پست مدرنی معرفی می کنند که می خواهند از موضع این ایسم تجدد و دستاوردهای مادی و معنوی مدرنیسم را در کشورهای خود به نقد بکشانند. نقد اکسیژن هوا و آب حیات است و عمل این گروه از روشنفکران در نوع خود قابل تقدیر است. اما در اینجا سوالی بسیار اساسی مطرح می شود مبنی بر اینکه آیا این دست از جوامع و کشورها، جوامع و کشورهایی مدرن و متجدد هستند. آیا مردم و روشنفکران و صنعتگران این جوامع توانسته اند تمامی جوانب مدرنیسم جهانی را در تمامی زوایای جامعه و کشور خود لحاظ سازند که حال بخواهند با عنوان پست مدرنیست به نقد مدرنیسم بپردازند.
مردم این جوامع به دلیل غنای طبیعی سرزمین های خود بهترین نوع ابزار مدرن از جمله هواپیما، قطار، کشتی، اتومبیل و… را در اختیار و به خدمت گرفته اند، اما می توان به جرات گفت مردم این بخش از جهان بیش و کم انسان هایی مدرن نیستند. استفاده از ابزار مدرن انسان را متجدد نمی سازد بلکه با ساختن و پیروی از افکار مدرن انسان متجدد می شود. ابزار به انسان رفاه می دهد، اما ابزار و رفاه منتج از همان ابزار ممکن است هیچ گونه سنخیتی با نوع تفکر انسان نداشته باشد. به همین خاطر افراد بسیاری را شاهد هستیم که گران ترین اتومبیل ها را سوار می شوند و گران ترین لباس ها را به تن می کنند و شیک ترین کراوات ها و پاپیون ها را نیز به سینه می زنند اما در نوع اندیشه و تفکر مرتجع و متحجرترین آدم ها هستند. پس لزوماً اتومبیل و نوع پوشش نمی تواند رابطه مستقیمی با اندیشه داشته باشد و اندیشه انسان را به عنوان یک اندیشه مترقی معرفی سازد.
حالت نقادانه یی که در مکتب انتقادی پست مدرنیسم وجود دارد بدون شک می تواند حتی برای کشورهای حوزه خلیج فارس و شبه جزیره عربستان نیز از بسیاری جهات مثمرثمر واقع شود. اما این جوامع هر چند در ظاهر مدرنیزه هستند اما در باطن و فکر بیش و کم انسان های متجددی نیستند. مردان در این جوامع به حداقل ممکن حقوق فردی و اجتماعی زنان رضایت داده و خود زنان نیز حداقل حقوقی که به آنها اختصاص داده می شود را حقوق تمام و کمال خود می دانند و بیشتر از آن را افراط و زیاده خواهی می خوانند. روشنفکران جوامع شرقی به خصوص حوزه خلیج فارس اگر مایل باشند در قامت انسان هایی پست مدرن چهره یی انتقادی به خود داشته باشند باید در اول حقوق فردی و اجتماعی و طبیعی افراد را در اندیشه خود ملحوظ داشته و تلاش خود را متوجه این مهم سازند تا حقوق تمامی انسان ها بدون نوع جنسیت به صورت برابر در اختیار آنها قرار داده شود.
باید چه حقوق و اختیاراتی به زنان تفویض شود تا اصل برابری حقوق انسان ها محترم شمرده شود؟ با اینکه پرداختن این حقوق به زنان برای مردان سخت و گران است اما این حقوق بسیار روشن و پرداختن آنها فقط نیاز به انصاف دارد. این حقوق طی ده ها هزار سال توسط مردان نادیده گرفته شده و هیچ عامل عقلانی در این نادیده گرفته شدن دخیل نیست تا براساس آن بتوان مردان را در اولویت قرار داد و آنها را برتر از زنان دانست. تنها عاملی که باعث شده مردان طی این زمان بسیار طولانی به نادیده گرفتن حقوق زنان بپردازند برتری قوای فیزیکی مردان بوده که این عامل همان طور که اشاره شد یک عامل فیزیکی است و ابزار و استدلال عقلی و منطقی نیست. این عامل، ابزار بشریت بوده که در حال حاضر نیز مردان به ظاهر متمدن با ظاهر بسیار شیک و لوکس خواهان این هستند تا امروز نیز از همان ابزار عصر بدویت برتری خود را در عصر مدرن بر زن یا به عبارتی نیمی از جمعیت انسان ها تحمیل سازند.
در بسیاری از بافت های سنتی ایران و به طور کلی در کشورهای عرب به خصوص حاشیه خلیج فارس دختران حق انتخاب همسر ندارند و به عبارتی شوهر داده می شوند و نمی توانند برای خود همسر و زوج زندگی انتخاب کنند. شاید اشاره به این موضوع و موضوعاتی از این دست زننده باشد، اما این موضوعات واقعیاتی هستند که روح این جوامع به خصوص زنان این جوامع را در مورد ایذا و آزار قرار داده است. یک پست مدرنیست چه مرد و چه زن باید اینچنین واقعیتی را مد نظر داشته باشد و برای رفع آن تلاش کند، نه اینکه توجه خود را به سمت ابزار مدرن متوجه سازد.
از جمله مواردی که در آن حقوق زنان مورد سوء استفاده است و از نیروی جسم و نیروی فکر آنها بهره برداری سوء می شود، به کارگیری زنان در کارگاه های کوچک و مغازه ها است. در این واحدها متاسفانه نظارتی بر آنها وجود ندارد و اگر هم وجود دارد نظارتی قائم بر سنت مردسالار است. زنان به مراتب از دستمزدهای بسیار پایین تر نسبت به مردان که همان کار را انجام می دهند، دریافت می دارند که گاه این دستمزد به یک سوم تا یک چهارم دستمزد نیز تنزل می یابد. آیا تبعیض و استثماری ملموس تر و محسوس تر از این نوع برای اعتراض و انتقاد یک فرد رفرمیست و پست مدرنی وجود دارد؟
از جمله مواردی که حقوق زن را در این دست از جوامع نادیده می گیرد و یک مورد از مواردی که نابرابری زن و مرد در آن به شدت موج می زند، عدم وجود حق برابر برای بچه دار شدن به خصوص در جوامع عرب است. زنانی که در این جوامع براساس عشق مفرط مردان به فرزند به خصوص فرزند پسر مجبور هستند سالی یا هر دو سال یک فرزند به دنیا آورند در جوانی (معمولاً ۴۰ سالگی) وارد دوره پیری عمر خود می شوند. سن ۴۰ سالگی در دایره سنین جوانی به حساب می آید و در این مورد شاهد یک زوج زن پیر و مرد جوان هستیم. همین پیر بودن زن بهانه و ابزار مناسبی برای مردان این جوامع است تا اقدام به ازدواج مجدد و تشکیل خانواده های یک مرد و چند زنی کنند.
در این گونه جوامع وضعیت و جایگاه زن وقتی بیش از این متزلزل می شود که فرزندان دختر بزاید. از یک طرف این زن به چشم یک موجود طرد شده دیده می شود و از طرف دیگر امید داشتن فرزند پسر از طرف مرد باعث می شود زن حتی گاه بیش از ۱۲ فرزند به دنیا آورد.
در همین مورد می توان به شدت تبعیض و نابرابری را در چند جنبه شاهد بود؛ اول مرد فرزند می خواهد و زن فرزند می زاید، دوم دختران فرزند درجه دوم به شمار می آیند و وجود آنها نیاز فرزند پسر را برطرف نمی سازد. البته عنوان تولید مثل در میان مردم و مردان این جوامع با دیگر جوامع متفاوت است چون اگر منظور از تولید مثل تولید و زایش فرزند باشد، پس نباید برای انسان ها متفاوت باشد که این فرزند دارای چه جنسیتی باشد. این فرزند چه پسر و چه دختر یک انسان و تولیدی مانند تمامی انسان های دیگر است. اما در این جوامع انسان برابر با مرد است و تولید مثل وقتی به معنای منحط و بدوی آن است که تولید و تولد زایش یک پسر باشد. پسر یعنی تولید مثل و دختر یعنی تولید غیرمثل.
بسیاری از مردان در این جوامع وجود دارند که به اخلاق و خانواده هیچ گونه پایبندی و وفاداری ندارند اما بر اثر کوچک ترین سوءظنی زنان، دختران و خواهران خود را به قتل می رسانند تا به گمان خود با غیرت حریم خانواده و ناموس را نگهداری کنند.
اگر زن ناموس مرد است مرد نیز ناموس زن است. پس چرا این مردان خود را در قبال زن دارای هیچ گونه تکلیف و تعهد و وفاداری نمی دانند و براساس این حق ظالمانه یی که برای خود قائل هستند، عمل خود را خیانت به حساب نمی آورند و کوچک ترین تنبیه را در قبال این خیانت پذیرا نیستند. اگر تعریف صحیح و منطقی از کانون خانواده وجود داشته باشد مرد نیز ناموس زن خود خواهد بود و نه به شکل کنونی، که خانواده مال مرد باشد و خود مرد در چارچوب خانواده قرار نگیرد و فراتر از خانواده و قانون خانواده باشد.
البته در این مطلب چون بحث بسیار طولانی خواهد شد به موضوعاتی چون حق و حقوق تک همسری، حق طلاق برای زنان، مالکیت فرزندان برای مادران، اجازه یافتن زنان برای احراز پست های مهم سیاسی و قضایی کشور از جمله ریاست قوه مجریه، حق ریاست دانشگاه های مهم برای استادان زن، حق تشکل برای خانم ها، نخواهیم پرداخت. اما مواردی که در این مطلب به آن پرداخته و مواردی که برشمرده شد و موارد بسیار دیگر موارد بسیار مهم و قابل نقدی برای یک رفرمیست خواهد بود.
آن دست از روشنفکران این بخش از جهان که خود را پست مدرن می نامند و بیرق انتقاد از مدرنیسم را بر دوش گرفته اند آیا به موارد اشاره شده در این مطلب تا به حال توجهی داشته اند یا خیر؟ اگر توجه داشته اند ادعای پست مدرنیستی آنها صرفاً یک ادعا است، اگر تا به حال به حقوق زنان و مواردی دیگر توجه نداشته اند باید در نظر داشته باشند در یک جامعه مدرن زنان به جایگاه واقعی خود نائل خواهند آمد و با مردان دارای حقوق برابر خواهند بود. باید مدرنیسم را از لحاظ معنوی و فکری نیز تجربه کرد و آن گاه با عنوان پست مدرن به نقد مدرنیسم پرداخت.
در این مطلب قصد بر این نبوده زنان و مردان جوامع غربی را انسان هایی تمام و کمال مدرن نامید و بر این باور باشیم که در آن جوامع حق انسا ن ها به خصوص زنان به صورت کامل در اختیار آنها قرار داده می شود بلکه منظور از حقوق زن در این مطلب حقوق زنان تمامی جوامع است. اصولاً بر این باور نیستیم که چون آنگلا مرکل به صدراعظمی آلمان رسیده و هیلاری کلینتون در ایالات متحده توانست در آن سطح عالی برای ریاست جمهوری تلاش کند، دیگر در آن جوامع زنان توانسته اند به تمامی حقوق خود دست یابند. اما بر این باور هستیم و شواهد و قرائن نیز باور ما را تایید می کند که زن در آن جوامع در جایگاه بسیار بالاتری نسبت به زن در این جوامع قرار دارد.
با همه کاستی و حتی استثماری که در جوامع غربی نسبت به حقوق زن وجود دارد اما در آن جوامع بیش و کم حضور زن را در عرصه فعالیت های اجتماعی و سیاسی نشان از تعالی و تکامل اندیشه اجتماعی جامعه و تمدن می دانند.