نمایش، ابزار آموزش غیر مستقیم ارزشهاست
۱- لازمه زندگی کردن در جهان دارا بودن اطلاعاتی از پیرامون خود است.
هرچه این اطلاعات صحیح تر باشد به کار گیرنده آن نتایجی سودمند به دست میآورد که این سودمندی در بهتر زندگی کردن او را یاری میکند. تمام این اطلاعات از راهی به نام آموزش انتقال پیدا میکنند. آموزش به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم صورت میگیرد که ما امروزه آن را در جوانب مختلف زندگی خود میبینیم. آموزش به زبان ساده تر آموختن یکسری اطلاعات است که یک انسان دارد و برحسب نیاز آن را به انسان نیازمند اطلاعات میدهد. موفقیت یک آموزش به یکسری شاخصهای اصلی ارتباط نزدیک دارد؛ الف – راه درست برقرار کردن خط ارتباط ب – درستی و وسعت منبع اطلاعات ج – قدرت کشش و دریافت طرف مقابل.
آموزش میتواند دارای جوانب زیادی باشد. از هر نوع اطلاعاتی که به طرف مقابل داده میشود آموزش صورت میگیرد. چه اطلاعات مفید باشد یا مضر. تربیت اما فقط در صورت مفید بودن اطلاعات و به کارگیری مناسب آن از طرف گیرنده صورت میپذیرد. تربیت یک کودک از درست راه رفتن او، نحوه برخوردش با دیگران، نوع اندیشه ای که دارد و در آینده خواهد داشت و روشی را که برای زندگی انتخاب میکند در بر میگیرد. قویترین عامل در تربیت کودک آموزش غیرمستقیم است. آموزش غیرمستقیم از لحظه تولد صورت میگیرد. نوع رفتار و کردار والدین، مربیان و افراد مورد علاقه کودک خود از این نوع است. آموزش هر انسان از طریق حواسهای مرتبط سازنده او باجهان خارج صورت میگیرد. بیشترین خط مرتبط سازنده او با دنیای خارج، دیدن (آموزش بصری) و شنیدن (آموزش شنیدنی) است. انسان از بدو تولد میبوید، میشنود، میبیند، لمس میکند، میچشد، ضبط میکند و جلوتر آمد تجزیه و تحلیل میکند.
یکی از موفقترین راههای آموزش غیرمستقیم، هنر است که به علت زیبایی و انتزاعی بودنش میتواند هر آموزش را در لفافه ای حریری در اوج اثرگذاری بر ذهن مخاطب بنشاند. نمایش به خاطر دارا بودن تحرک، فضای خاص و دیگر ویژگیها، مورد توجه کودک است. نمایش مانند دیگر هنرها میتواند برای کودک پدید آورنده حس اندیشه، جستجوگری، مطالعه، رفتار مناسب، اخلاق نیکو، دیدن درست پیرامون خود، حس نوع دوستی و در نهایت کمک به او در ایجاد ارتباط صحیح با دنیای اطراف و درک متقابل از همدیگر باشد.
البته نمایش را نباید در چند پند خشک و شعاری خلاصه کرد. باید به آن گستردگی بخشید و جوانب مختلف زندگی را در آن جریان داد و به کودک شناساند. حتی ارائه آموزشهای علمی هم در یک نمایش نباید به صورت مستقیم باشد. اگر مطالب علمی و اخلاقی مورد نظر آموزش دهنده را در لابه لای داستان نمایش در حرکات، دیالوگ و یا پاداش و کیفر نشان دهیم برای او قابل قبول تر است، کودک نباید احساس کند که بر سر کلاس درس دیگری آمده است.
۲- آموزش بصری کودک از لحظه دیدن اولین حرکت شروع میشود.
از حرکت دست مادر که او را نوازش میکند و رفت و آمد پیرامون او و رفتار و حرکاتی که اطرافیان نسبت به هم دارند. این جنبشها در واقع یک نوع حرکت ریتم دار منظم است که تقریباً هر روز تکرار میشود و یک نوع نمایش واقعی است که کودک از آن موارد اولیه زندگی را میبیند و میآموزد. کودک در مراحل بعد افزون بر تماشاگر بودن، خود نیز در این نمایش نقشی به عهده میگیرد که البته این نمایشها همیشه خوشایند او نیست و او برای خود دنیای خاصی میسازد. او در این دوران دارای قابلیت دریافت بالایی است. کودک از تمام اطلاعات و حرکات رفتاری و شنیداری در ذهن برای خود دنیایی بنا میکند. نمایش اما خود نیز مقوله ای است نزدیک به ذهن و خیال که در مکان، زمان و داستانی محدود اجرا میشود و به کمک ابزار و وسایل خاص سعی در واقعی جلوه دادن آن میشود.
کودک توان تفکیک توانمندی ندارد و مرز نمیشناسد؛ هرچند دارای هوش و استعداد زیادی است. بنابراین نمایشی را هم که میبیند پاره ای از زندگی واقعی میپندارد. کودک اگر نمایشی را بپسندد خود را به جای قهرمان آن میپندارد (همان طور که در زندگی واقعی خود را به جای کسانی میگذارد که دوست دارد)؛ رفتارش را تقلید میکند و از او الگو میسازد و با آن زندگی میکند. او در زمان دیدن نمایش، خود را تنها مخاطب و ناظر فرض نمیکند. این شبهه واقعی بودن یک نمایش حتی برای بزرگسالان هم اتفاق میافتد. نمایشی که کودکان را در بازیهای خود درگیر میکند و در زمان اجرا بازیگران آن با کودکان صحبت میکنند و از آنان نظر میخواهند بسیار موفق تر است. چون کودک خود را مسئول عواقب نمایش میداند و توجه بیشتری به آن میکند. کودک دوستدار آن است که به او مسئولیتی بدهیم. اگر کودک را از کاری باز میداریم یک امکان فعالیت غریزی را از او سلب میکنیم. حال به هر دلیلی که باشد. در چنین مواقعی باید به فراخور حال او و شرایط موجود، یک امکان جدید در زمینه ای مناسب به او داد. چه کودک نیازمند به فعالیت و بروز دادن رفتار و حرکات خود است و سرخوردگی او در این مورد نتیجه ای ندارد جز ناهنجاریهای رفتاری و فکری.
۳- رؤیا و تخیل، خوشایند هر انسانی است.
هر انسان از زمان تولد برای خود دنیای خیالی میسازد. این دنیای خیالی هرچه بر وسعت اطلاعات کودک افزوده میشود بزرگتر میشود. کودک اطلاعات و تجربیات دریافتی را مطابق میل خود در دنیای ذهنی بازسازی میکند و خود را حاکم آن میداند. البته میلی که کودک در ساختن دنیای خود به کار میبندد به میزان زیادی به نوع آموزش اولیه، رفتار والدین و دیگران با کودک بستگی دارد.
او یک دنیای ذهنی میسازد و در واقع آینده خود را (خواسته یا ناخواسته) براساس آن بنا میکند. در کارهای نمایشی کودکان، کاری که ذهنی باشد بیشتر مورد توجه کودک قرار میگیرد. یکی از عوامل خلاقیت، رؤیا و تخیل است. رؤیا ذهن را وسعت میبخشد و آن را ورزیده میکند. در رؤیا دنیاهایی بنا میشود که لازمه آنها شناخت دقیق، تجسم بالاو یک برنامه ریزی نسبتاً حساب شده و به کارگیری مناسب آن است. تجسمی که در آن قدرت فهم و بررسی مسائل آسان میشود. چه اینکه در تجسم یکشی باید آن را در ذهن بازآفرینی کرد و این امر امکان پیدا نمیکند مگر با شناخت و فهم کامل از شی مورد نظر. کودک در خیال خود بدون محدودیت میآفریند و هرچه که به پیش میرود با اطلاعاتی که از اطراف میگیرد این آفرینش را تکمیل میکند.
پس میتوان با دادن اطلاعات صحیح این دنیاهای نوبنیان را نجات داد تا با اتحاد این دنیاهای نو برای خود و دیگران فردای روشن بیافرینند. هرچه قدرت تجسم بالاتر باشد دنیای ذهنی قابلیت کنترل بیشتری دارد و گوشههای مبهمی در آن به حداقل میرسد. در دنیای رؤیا میشود مسائل را پس و پیش کشید تا به حد مطلوب خود رسید و این مواردی است که به کودکان امکان فکر کردن و بررسی مسائل را به طور مناسب میدهد.سخنی که از دهان یک عروسک مورد علاقه کودک گفته میشود اثرش به مراتب بیشتر از نصیحتهای خشک و گاه تهدیدآمیز معلم سر کلاس است. کودک، خود را در قالب قهرمان داستان میبیند. میخواهد چون او باشد شجاع، با گذشت، قوی و مهربان و همه دوستش داشته باشند. برای مثل او شدن باید اعمال و رفتار قهرمان را انجام داد و کودک ناخواسته یاخواسته چون قهرمان حرف می زند و رفتار میکند. او را وارد دنیای ذهنی خود میکند و الگوی خود میسازد. البته بزرگسالانی هم که دنیای خیالی خود را رها نکردهاند تن به این نوع الگو برداری میدهند.
۴- احساس در تمام افراد متفاوت است.
اما چیزی که مسلم است وجود مقداری از آن در تمام نوع بشر میباشد. برانگیختن این احساس توسط عوامل مختلف در جهان مثبت یا منفی در انسان تولید نوعی نیروی بالقوه میکند که قدرت این نیرو به مقدار حساسیت احساس افراد بستگی دارد. حال اگر این نیرو در جهت مثبت یعنی تولید شادی به کار رود ایجاد ثبات آرامش و نیرو و سازندگی میکند. کودک به خاطر دارا بودن دنیای خاص و ذهنی و احساس پاکی که هنوز آلوده نشده تمایل به زیبایی و شادی دارد و از همه مهمتر دارای حس بسیار قوی است.
به گونه ای که با کوچکترین کنشی واکنش نشان میدهد. عوامل شادی بخش میتواند یک نیروی بالقوه شاد و زیبا به وجود آورد که طبعاً کودک آن را تبدیل به یک نیروی بالفعل شاد و زیبایی بخش خواهد کرد. شادی در کودک خلاقیت، قدرت آفرینش، ایجاد امنیت و ثبات فکری و میل به زندگی تولید میکند. او در شادی یاد میگیرد همه را دوست بدارد و با دیگران مهربان باشد. او در ساختن دنیای آینده خود نیاز به انرژی و پشتوانه دارد که میتوان مقداری از آن را با شادی و زیبایی در او تولید کرد. برانگیختن احساس شادی در کودک، او را یاری میکند که در فضایی زیبا و به یاد ماندنی نصایح و آموزش را به خاطر بسپارد. حالت پر از غم و ترس، ایجاد اضطراب و فشار عصبی میکند که کودکان از نظر روحی وادار به واکنش میشوند. در این مواقع یادگیری به حداقل یا صفر میرسد زیرا مغز شدیداً درگیر رفع حالت پیش آمده میباشد. این اثرات بد، بسته به میزان شدت آن تا مدتی در ذهن کودک باقی میماند.
۵- راه یافتن به دنیای کودک نیازمند امکانات خاصی است.
این امکانات را به خوبی میتوان در یک نمایش به وجود آورد و آن را گسترش داد. برای این منظور باید کاری ارائه داد فراخور حال مخاطبین خود. هر اثر هنری باید جوابگوی نیازهای چند وجهی مخاطب خود باشد. نمایش ویژه کودکان باید دارای داستانی ساده با مضمون مناسب کودک تا حد امکان فانتزی با ریتم تند و شاد باشد. یکی از ویژگیهای مهم این نوع نمایش درگیر کردن کودک در نمایش با یک پرسش و پاسخ یا از راههای دیگر است.
استفاده از رنگهای شاد، مدت زمان کوتاه نمایش، دیالوگهای ساده و پند ندادن مستقیم به قابل فهم شدن برای کودکان کمک میکند. هدف فقط وارد شدن به دنیای کودک نیست بلکه باور او از مسائل مطرح شده و نگه داشتن آن در ذهن او به گونه ای ملموس هم باید مورد توجه باشد. انتخاب موضوع داستان نمایش علاوه بر شرایط نمایشی بستگی خاص به ویژگیهای زمانی نوع فرهنگ، آداب و علاقه کودکان هر منطقه به مسائل خاص دارد.
حتی ساخت فضای نمایشی باید بانوع معماری ذهنی کودک منطبق باشد و در او ایجاد تنش نکند. در آثاری که مربوط به اوست باید از فضاهای وهم انگیز و دلهره آور که مخصوص ذهن بزرگسالان است دوری شود. برای او باید تصویری زیبا خلق کرد با شادی و شعف. کودک در تصویرسازی، ذهنی بسیار قوی دارد باید در کودک حس زیبایی شناسی را تقویت کرد و زیبایی را به طور جدی به او شناساند. بالابردن شعور تصویری در کودک یکی از وظایف نمایش است. این عمل به کودک کمک میکند که به اطراف بنگرد و دنیا را با دید باز مورد بررسی قرار دهد و از کنار مسائل تصویری به راحتی نگذرد.