غبطه و درخواست خوبیهایی همانند آن چه در دست دیگران است برای خود، امری جایز و مطلوب است و این گونه آرزو و درخواست، جزیی از حسادت و امر ناپسند نیست؛ زیرا شخص با شناخت از نعمتی خواهان آن میشود تا مایه رشد و بالندگی وی شود، بی آن که خواهان زوال آن را از دست دیگری باشد.
غبطه، عامل حرکت و بالندگی
اندیشهها و رفتارهای به ظاهر همانندی را میتوان یافت که در باطن و حقیقت خود بسیار متقابل و متضاد هم میباشند، به گونهای که جز برای خردمندان، امکان یافتن تفاوت میان آنها فراهم نیست. از اینرو بسیاری از مردم در دام شباهتهای آن گرفتار میشوند و به این تفاوتهای ریز، جزیی و اندکی نمینگرند که تفاوت ماهوی میان دو اندیشه و رفتار پدید میآورد. به عنوان نمونه عمل زناشویی، در میان کسانی که به ظاهر یک رفتار مشترک را انجام میدهند، در اصل بسیار متفاوت و متقابل است. لذا در تمامی اقوام و ملل جهان، کسانی که بیرون از دایره سنتها و آداب و رسوم عمل میکنند، به عنوان زناکار و بدکار شناخته و مجازات میشوند و تنها کسانی که درون دایره آداب و رسوم عمل میکنند، تکریم و تجلیل میشوند. در حقیقت یک عمل و رفتار به ظاهر همانند، گاه به عنوان هنجار و گاه دیگر به عنوان ناهنجار، شناخته و با آن تعامل میشود.
یکی از حالات انسانی که از چنین موقعیت متشابه برخوردار است مسئله آرزوی چیزی را داشتن است که اگر به شکل غبطه باشد به عنوان هنجار و خویی پسندیده و اگر به شکل حسادت بروز کند به عنوان ناهنجار و امری ناپسند و زشت میشود.
نسبت غبطه و حسد
واکنش آدمی نسبت به آن نعمات دیگران، به دو شکل متضاد و متقابل بروز و ظهور میکند که از آن به حسادت و غبطه یاد میشود؛ زیرا گاه انسان پس از آگاهی و شناخت نسبت به نعمتی در دست دیگری، آرزو میکند که آن را برای خود داشته باشد و دیگری از آن محروم شود که از آن به حسادت یاد میشود و گاه دیگر، آرزوی داشتن نعمت را میکند بی آن که خواهان زوال آن از دیگری باشد.
حسادت، حالتی از انسان است که در آن شخص خواهان داشتن نعمتی میشود که در دست دیگری است و میکوشد تا آن را به دست آورد به طوری که خود از آن بهره مند باشد و شخص دیگر از آن محروم شود. البته این حالت و آرزو، گاه تنها به شکل امری قلبی، باطنی و درونی است که در صورت ناتوانی از دست یابی به آن نعمت، تنها موجب آسیب به شخص حسود میشود؛ ولی گاه دیگر از امر باطنی و درونی به امری ظاهری نیز تغییر ماهیت و شکل میدهد و حسود میکوشد تا به هر طریقی شده آن نعمت را از دست دیگری بیرون آورد و خود از آن بهره مند گردد. در این حالت است که آسیب حسادت افزون بر حسود به محسود علیه نیز میرسد.
خداوند در آیه پنجم سوره فلق به حسادت فعلی اشاره میکند و نسبت به آن هشدار شدید میدهد و میفرماید که تنها راه فرار از چنین حسادتهای پرخطری پناه بردن به خداوند است. اما واکنش دیگر انسان نسبت به نعمتی که در دست دیگری است، آرزوی داشتن آن نعمت برای خود است بدون این که اراده زوال آن را از دیگری داشته باشد. چنین حالتی را غبطه میگویند .
البته زبان شناس و لغوی معروف، ابن منظور درباره معنای غبطه مینویسد که اصولاغبطه، حال خوش و نیکو است.1براین اساس، غبطه نمیتواند واژهای باشد که برای بیان حالت خاصی که بیان شده به کار رود .
حسادت، حالتی از انسان است که در آن شخص خواهان داشتن نعمتی میشود که در دست دیگری است و میکوشد تا آن را به دست آورد به طوری که خود از آن بهره مند باشد و شخص دیگر از آن محروم شود
غبطه در اصطلاح
اما در کاربردها به ویژه در علوم اخلاق و تربیت، این واژه برای بیان حالت خاص بیان شده است. به سخن دیگر، غبطه هر چند که در لغت عربی به معنای مطلق حال خوش و نیکو است؛ ولی در کاربردهای خاص و اصطلاحات علوم اخلاقی و تربیتی، به معنای حالت خاص میباشد. از این رو نراقی در کتاب مشهور جامع السعادات میفرماید: غبطه در اصطلاح
عبارت است از: آرزو کردن آن چه مایه صلاح دیگری است برای خود بدون این که اراده زوال از او داشته باشد.2 نکتهای که در این تعریف مورد توجه و تاکید است، واژه ترکیبی «مایه صلاح» است. به این معنا که غبطه میبایست نسبت به چیزی باشد که صلاح شخص در آن باشد. حال اگر نسبت به چیزی که مایه صلاح نیست بلکه در مسیر بالندگی و رشد وی خلل ایجاد میکند ولی شخص به آن چیز علاقهمند است و آرزوی داشتن آن را دارد، نمیتواند مصداقی از غبطه باشد.
بنابراین میتوان گفت که در حسادت، حالت خوش و نیکی برای حسود وجود ندارد و متعلق حسادت میتواند مایه صلاح و نیکویی باشد و میتواند نباشد و دیگر آن که در حسادت، شخص آرزوی زوال نعمت از دست محسود علیه را دارد. اما در غبطه، شخص حالتی خوش دارد و آن چه را میخواهد و آرزو میکند امری است که مایه صلاح و بالندگی و رشد اوست و خواهان حفظ نعمت در دست دیگری است و زوال آن را نمیپسندد.و در واقع حس انحصار طلبی ندارد و آرزو نمی کند که “کاش فقط من میداشتم و لاغیر “.
با توجه به نکاتی که گفته شد میتوان دریافت که اصولا چشم دوختن و آرزوی داشتن مال و منال دنیا به عنوان یک اصل و هدف نمی تواند به عنوان مصداقی از غبطه باشد، زیرا در تحقق مفهوم غبطه لازم است که متعلق غبطه امری باشد که مایه صلاح شخص است. بر این اساس نمیتوان آیاتی چون 88 سوره حجر و یا 131 سوره طه و 79 و 80 سوره قصص را مصادیقی از غبطه دانست؛ زیرا در این آیات از آرزوی داشتن مال و منال دنیا به عنوان یک اصل وهدف اصلی سخن به میان آمده و چنین آرزویی نکوهیده شده است. در آیه 196 سوره آل عمران نیز شوکت ظاهری و قدرت دنیوی ومادی و بهرههای دنیایی که آرزوی کافران است سرزنش شده است که این سرزنش نیز ارتباطی با اصطلاح غبطه ندارد.
اشتباه در تطبیق
برخی غبطه را به دو شکل غبطه پسندیده و ناپسند دسته بندی کردهاند که با توجه به تعریف و اصطلاح گفته شده، چنین دسته بندی نادرست است؛ زیرا غبطه با تعریف پیش گفته علامه نراقی در همه حال پسندیده است و مواردی که در آیات پیش گفته است بیرون از دایره تعریف پیش گفته است؛ زیرا متعلق آرزو در این موارد، اموری است که نمیتواند مایه صلاح شخص باشد بلکه عاملی مهم در برابر بالندگی و کمال و رشد انسانی است.
اما میتوان برای آن توجیهی بیان کرد. به این معنا که برخی از افراد گمان میکنند که داشتن مال و قدرت ظاهری و شوکت دنیوی، عامل بالندگی و رشد و کمال ایشان است و در حقیقت در تطبیق اشتباه میکنند و چیزی که مایه صلاح نیست به عنوان مایه صلاح میشمارند. با این همه، چنین مواردی که به عنوان اشتباه در تطبیق از آن یاد میشود، بیرون از دایره غبطه نیست و نمیتوان آن را به عنوان غبطه ناپسند معرفی کرد؛ بلکه چنین مواردی نیز از مصادیق غبطه است که به سبب اشتباه در تطبیق امری را که مایه صلاح او نیست مایه صلاح دانسته و آرزوی داشتن آن را کرده است .
به هر حال، غبطه به عنوان امری پسندیده دانسته شده و نمیتوان آن را به دو بخش پسندیده و ناپسند دسته بندی کرد، چنان که حسادت را نیز نمیتوان به دو بخش پسندیده و ناپسند دسته بندی کرد؛ زیرا هر نوع حسادتی ناپسند و زشت است؛ هرچند که حسادت دارای مراتب از نظر شدت و ضعف است که حسادت فعلی، زشت تر و بدتر میباشد.
خداوند در آیات پیش گفته از پیامبر(ص) و مومنان میخواهد که نسبت به مال و منال دنیایی که در دست کافران است یا قدرت و شوکتی که ایشان در دنیا از آن برخوردارند غبطه نخورند، و اصولا این موارد چیزی نیست که انسان نسبت به آن آرزویی داشته و غبطه بخورد؛ زیرا این امور مایه صلاح بشر نیست و نمیبایست نسبت به آن آرزویی داشته باشد.
علامه نراقی در کتاب مشهور جامع السعادات میفرماید: غبطه در اصطلاح عبارت است از: آرزو کردن آن چه مایه صلاح دیگری است برای خود بدون این که اراده زوال از او داشته باشد
درحقیقت چشم دوختن به نعمتی که در دست دیگری است و آرزوی داشتن آن بی زوال آن از دیگری، به عنوان غبطه امری مطلوب است. نکته جالب این که انسانها از طریق چشم دوختن به اسوهها و بزرگان مهم و آن چه ایشان از نعمتها در اختیار دارند به تلاش و کوشش میپردازند تا به آن نعمتها دست یابند و یا آرزوی داشتن آن را از خدا میکنند؛ زیرا آرزوی داشتن چیزهای خوب و نیکو، خود مهم ترین عامل حرکت و تلاش در انسان است. از این رو غبطه همواره امری پسندیده دانسته شده و مورد تشویق و ترغیب خداوند و اولیای الهی گردیده است.و شاید بتوان گفت از غبطه بیشتر در مسائل معنوی و کمالات روحی یاد میشود که شخص هر گاه کملات شخصی را می بیند که در مسیر حق گامی جلو نهاده در دل آرزو می کند که کاش چون او باشد و پیرو راه حق باشد و این امری است پسندیده .
منابع:
– لسان العرب، ابن منظور، ج10، ص 12 ذیل واژه غبط.1
2- جامع السعادات، نراقی، ج2، صص 197 و 199.2
3- المیزان، ج 3،ص 175.3
- پژوهشکده باقر العلوم
5.گروه دین تبیان