نظري به مباني طراحي


نظري به مباني طراحي

1 – 1 مباني نظري طراحي
1 – 1 – 1 – بررسي فضا در معماري
2 – 1 – 1 – هماهنگي فرم و عملكرد
3 – 1 – 1 – نور و حركت
4 – 1 – 1 – ريتم موسيقي فضا
5 – 1 – 1 – كل و جزء
6 – 1 – 1 – خصوصي عمومي
7 – 1 – 1 – ايستايي و پويايي فضا
8 – 1 – 1 – كمپوزيسيون
9 – 1 – 1 – مقياس و تناسبات
10 – 1 – 1 – محصور كردن فضا
11 – 1 – 1 – فضاهاي متباين
12 – 1 – 1 – رنگ
13 – 1 – 1 – نقاط عطف
نتيجه گيري
فهرست منابع

1 – 1 مباني نظري طراحي

منظور از مباني نظري طراحي، مفاهيم و اصولي است كه حاكم بر خطوط اصلي طرح و سازنده ايده هاي آن مي باشد، اين مفاهيم و اصول به همراه ضوابط فيزيكي طرح، نهايتا” تعيين كننده كالبد اثر هنري مي گردد.
در هر اثر هنري منطقا” دو سيماي قابل تفكيك وجود دارد:

5338

– جنبه عيني اثر – جنبه ذهني اثر

سيماي عيني هنر، همان جنبه صوري آن است . جنبه صوري هنر با ماده به عنوان ابزار، سر و كار دارد كه از طبيعت فيزيكي است . پس مي توان گفت اين سيما به طبيعت تعلق دارد و از قوانين عيني طبيعت پيروي مي كند.
جنبه قوانين ذهني هنر محتواي هنر است . محتوا عبارت است از تأثير هنر بر ذهن انسان . پس محتواي هنر، ذهني است و به انسان تعلق دارد (به عنوان متضادي براي طبيعت ). سيماي ذهني هنر از جنبه هاي عيني آن مشتق و از طريق آن تعيين مي گردد.
اصل: محتوا از صورت تبعيت مي كند (محتوي در صورت متجلي مي گردد.)
معماري هنري است كه بيانش از طريق فضا است، پس جنبه صوري و عيني معماري، صفتهاي ويژه فضا مي باشد. همه صفتهاي ويژه فضا به طبيعت تعلق دارد و از قوانين عيني طبيعي و فيزيكي تبعيت مي كند. محتوي در معماري، عملكرد يا فونكسيون فضا است . فونكسيون، تأثير فضا بر انسان است .
اين جنبه (فونكسيون ) ذهني بوده و به انسان تعلق دارد. به عبارتي فرم صفتهاي فضا و فونكسيون بيانگر و معرف فضا هستند.
طبيعت —————— انسان
عين —————— ذهن
صورت —————— محتوي
ضوابط —————— اصول
كل —————— جزء
وحدت —————— كثرت
فرم —————— فونكسيون
يك فضا در معماري وقتي زيباست كه صفتهاي ويژه فضا با عملكردهاي فضا هماهنگي داشته باشد (هماهنگي فرم و فونكسيون ) و اين اصلي است كه در بررسي معماري سنتي و قديمي كاملا” مشهود است . معني هماهنگي و همخواني فرم و فونكسيون در معماري، منطبق بر برداشت كلي فلسفي از هماهنگي «صورت و محتوي » در عمل شناخت و در هر بيان هنري مي باشد.
براي درك مفاهيم سنتي معماري و شهرسازي، بايد ديدگاه خاص فرهنگي را نيك دريافت كه اين مفاهيم در درون آن به وجود آمده است .
يك اثر معماري پيش از آن كه به عنوان يك كالبد ساختماني مطرح باشد منعكس كننده يك سلسله تفكرات و بازگوكننده راه و رسم زندگاني مردمان دوره خود است . بررسي معماري گذشته چه آثاري كه به صورت مونمان ) سمبول ) مطرح مي باشند و چه آثاري كه به عنوان معماري بومي از آنها نام مي بريم، نشان مي دهد كه اين آثار گذشته از اين كه فرهنگ معماري سرزمين ما را عرضه مي كنند، پايه لازم براي تدوين هر نظريه اي هستند كه مبناي خلق معماري جديد است . البته اين بدان معني نيست كه آنها را بدون قيد و شرط تأييد كنيم و تكرار مجدد آنها نيز مورد نظر نمي باشد، بلكه منظور تنظيم و تدوين و هماهنگ كردن انديشه هايي است كه پايه و اساس هر طراحي نو بشمار مي آيند.
هر فضايي در معماري بدون در نظر گرفتن شكل و اندازه اش قابليت انتقال و انعكاس مفاهيمي را دارد. اين مسيله زماني غليظتر مي شود كه فرهنگي غني پشتوانه خلق فضاها باشد. چنين فضايي چه در روابط كاربردي فضا و چه در زمينه ايجاد روحيه و برداشت رواني، چه در انتخاب مصالح و شالوده و تطابق آن با نيازهاي روحي و رواني غني مي شود.
جستجو و شناخت مظاهر و علايم فرهنگي موجود در كالبد معماري ايراني، مي تواند به شناخت و تعيين ارزشها و مفاهيم خاص فرهنگي كه بين مردم رواج داشته كمك كند. پاره اي از مفاهيم موجود در زندگي روزمره مردم از راه عناصر كالبدي، قابل انتقال به ديگران هستند، كه خود پيوندهاي اجتماعي – فرهنگي تعيين كننده اي به شمار مي آيند و از راه ذهنيت افراد، فضاي فكري همگاني را شكل مي دهند. به عبارتي ديگر عناصر كالبدي نمايانگر ارزشها و مفاهيم فرهنگي – اجتماعي، به صورت يك وسيله تبادل فكر بين ساكنان شهر كار مي كنند.
استفاده از علايم و مظاهر مربوط به فرهنگهاي گذشته، در فضاهاي جديدساز معماري، دانشي جديد در زمينه معماري است . در اين بررسي با پيگيري چنين روشي سعي بر توجه به مجموعه عناصر كالبدي فضا و تميز آنها از يكديگر و تعيين رابطه متقابلشان به همراه رده بندي عملكردهاي خاص آنها مي باشد.

1 – 1 – 1 – بررسي فضا در معماري

فضاي معماري را مي توان از نظر فرم به سه دسته تقسيم كرد:
– فضاي باز – فضاي نيمه باز – فضاي بسته .

فضاي باز

فضاي باز در معماري سنتي ايران در دو مقياس مطرح مي شود. اول فضاهاي باز بزرگ كه بيشتر جوابگوي تجمع هاي بزرگ، تشريفات مذهبي و نظامي …. بوده است و دوم فضاي باز كوچك، كه بيشتر در رابطه با كاربردهاي روزمره در بناهاي كوچك و غالبا مسكوني متداول بوده و معمولا” مكمل فضاي زندگي در بخش سرپوشيده محسوب مي شده و هماهنگي خاصي را در فضا پديد مي آورده است .
با بررسي چند مثال از بررسي معماري ايراني در مي يابيم كه فضاهاي باز از مدلها و تناسب خاصي تبعيت مي كنند كه درالقاء احساس محصور بودن فضا يا عكس آن مؤثر است .

فضاي نيمه باز

حد فاصل بين فضاهاي بسته و باز محاط بر آن در يك بررسي تحليلي مي تواند به عنوان فضاي ارتباط دهنده اين دو شناخته شود. مجموعه عناصري كه كاربرد اصليشان جدا نگه داشتن فضاي باز از فضاي سرپوشيده بنا محسوب مي شود، تحرك فضايي قابل ملاحظه اي را در كار تلفيق فضاي داخلي و خارجي به عهده دارند. بهترين مثال اينگونه فضاها در معماري سنتي «ايران » است .

ايوان

يكي از عناصر شاخص معماري ايراني ايران است و از آن جهت كه در محدوده آن و جايگزيني اش در بنا، امكانات تغيير شكلهاي گوناگوني وجود دارد عضو قابل توجهي است . دليل اصلي و اوليه خلق ايران را مي توان در نياز و جوابگويي به يك فضاي واسطه با فراهم آوردن امكان مكث و توقف در حين گذشته از فضايي باز به فضاي بسته و يا بالعكس تصور كرد. البته ايران به پاره اي عملكردهاي جنبي نيز جواب مي دهد.
به خصوص با توجه به شرايط اقليمي، مانع از تبادل سريع حرارت از داخل به خارج (در فصول سرد) و از خارج به داخل (در فصول گرم ) مي گردد. ايوان در كاربردهاي مختلف شكل و ابعاد متفاوتي به خود مي گيرد و به عنوان حد فاصل نيازهاي كاربردي فضا و تزيين و تقويت غناي شكلي فضا ترسيم مي گردد.

فضاي بسته

در معماري سنتي ايران فضاي بسته بيشتر در جوابگويي به نيازهاي كاربردي قابل لمس عرضه مي شود. نظم دادن به فضاي داخلي از فاكتورهاي زياد و متفاوتي تبعيت مي كند. پيروي از سلسله مراتب و روابط موجود بين فرد و گروه و مسايل زيست محيطي از قبيل نور، تهويه و…. شرايط كالبدي شهر و بسياري از موارد ديگر در خلق تركيب حجمي يك فضاي بسته دخالت دارند. در مجموعه فضاهاي بسته معماري سنتي، هميشه نقطه يا نقاطي به عنوان قلب و مسير يا مسيرهايي به عنوان محور فضايي قابل تشخيص است . اين محورهاي فضايي شخص را از بدو ورود به فضا هدايت مي كنند و در قسمت آخر به قلب (قطب ) بنا مي رسانند.
فضاي معماري سنتي در طول حركت شخص در فضا، تغيير شكل فضاي معماري را به گونه اي مطرح مي كند كه از آنچه شخص يك لحظه بعد در پيش روي خواهد داشت مطلع بوده و شناخت داشته باشد. اين عمل نه تنها از معرفي فضايي، بلكه از طريق ارايه عناصر معرف كه در طول مسير حركت قرار گرفته صورت مي پذيرد.

وحدت بيرون و درون

فضاي بيرون و درون معماري آنچنان بهم پيوسته است كه هر كدام شكل ديگري را تعيين مي كنند. در صورتي كه در بسياري از طرحهاي امروزي اكثر فضاهاي بيرون از نحوه قرار گرفتن ساختمانها در كنار يكديگر پيدا مي شود يعني خود واجد ارزش و اصالتي نيستند، بلكه وقتي استقرار ساختمانها مطابق اصول خودشان صورت گرفت فضاي حاصل بين آنها هر چه كه مي خواهد باشد، فضاي بيروني ناميده مي شود.

در معماري سنتي فضاي بيرون همان نظم قواعد درون را دارد. هيچ جزيي از درون و بيرون خارج از قاعده و انتظام طرح نمي شود و همان طور كه ساختمانها فضاي بيرون را مي سازند، خود ميدان و حياط نظم خاصي را به ساختمانها مي دهد. قسمت عمده اي از زيبايي، آرامش و احساس وحدت كه در بافت قديمي شهرها و بناهاي مذهبي و فرهنگي قديم ديده مي شود مديون نظام دو فضا بيروني و دروني در معماري سنتي است .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *