در میان شکوفههای گیلاس وحشی که عطرشان آشوب درونم را به زانو درآورد، بی رمق و لرزان ایستادم. در حالیکه تو ایستاده در پشت سرم و تندتر از جریان آب دستهایم را محکم گرفتی وبوسیدی سپس درخت گیلاس بود و فقط درخت گیلاس بود که ما را نظاره میکرد. هالینا پوشویاتوسکا ترجمه از مرجان وفایی
فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...بایگانی/آرشیو برچسب ها : شعرهای هالینا پوشویاتوسکا
شعر”این، من هستم که نجوا میکنم” از هالینا پوشویاتوسکا
به راستی، «عاشق» شدم. در عصب دستهایم، جریانی از طلا میگذرد . به راستی، «من »هستم . در هر برگی از درخت که ناگهان خواهد افتاد ، در هر رویش جوانه تازه و لطیف ، در رسیدن سیبهای کال. در گوش سبز بهار این، من هستم که نجوا میکنم؛ در دیشب تاریک ، در نور آبی دریا ، «مرگ » غرق شد ! هالینا پوشویاتوسکا ترجمه از مرجان وفایی
فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...