احساس ناامنی در محله، تنها به دلیل جرایم خشونت آمیز نیست بلکه نابهنجاریها و رفتارهای اخلال گرانه چون اعتیاد، ولگردی، تکدی گری و سرقت گذشته از اینکه عامل اصلی ترس و احساس ناامنی عمومی اند به نوبه خود قطعا زمینه رواج گسترده جرایم را نیز فراهم می نمایند. همانطوری که اگر پنجره ای از ساختمان بشکند و همچنان تعمیر نشده رها گردد به زودی کل ساختمان منهدم خواهد شد. برای پیشگیری از انهدام اجتماع نیز باید به محض شکسته شدن اولین هنجار فورا با هنجار شکن برخورد کرد. موضوع حاشیه نشینی یکی از معضلات شهری است که از حیث بستر قرار گرفتن برای ارتکاب جرایم مورد توجه کارشناسان خقوقی و قضایی و جرم شناسان بوده. اینکه جرایم در مناطق حاشیه ای بسیار بیشتر از سایر مناطق اتفاق می افتد مورد پذیرش همه است حاشیه نشینی، نوعی از سکونت است که در آن افراد در مناطق مجاور شهر اقامت دارند واز حداقل امکانات وخدمات بیبهرهاند البته باید گفت قید مجاور شهر در مواردی نقض میشود به این دلیل که شهرکهای اقماری در نواحی مجاور شهر باعث میشود حاشیهنشینها بین نواحی شهری جای گیرند به این ترتیب آنچه میماند فقدان برخورداری از حداقل امکانات و خدمات شهری برای ساکنان این مناطق است این امر باعث میشود برخی مناطق درون محدوده جغرافیایی شهر جزئی از حاشیهنشینها تلقی شود. یا می توان گفت حاشیه نشینی فردی است مهاجر یا غیر مهاجر که به دلیل فقدان ریاست و تخصص صنفی و نبود بنیان های مالی توانمند و طبقه و فرهنگ اجتماعی متناسب با طبقات و فرهنگ متعارف و لازم شهری در حاشیه واقع شده است. این افراد بیشتر به علت عوامل رانش زادگاه خود و کمتر به دلیل عوامل جاذب شهری، زادگاه خویش را ترک کرده و به شهر ها روی می آورند. انها به دلیل عدم تطبیق با محیط شهری از یک سو و بر اثر عوامل پس ران شهری از سوی دیگر از محیط شهری پس زده می شوند و به تدریج به کانون های به هم پیوسته و یا جدا از یکدیگر در قسمت هایی از شهر سکنی می گزینند به صورتی که محل سکونت و نوع مسکن آنها با محل سکونت متعارف شهری مغایر بوده و مالکیت آنها غالبا غصبی است و همچنین این افراد از نظر وضعیت فرهنگی و اقتصادی نیز با جمعیت شهری تمایز دارند. حاشیه نشینی مشکلات اجتماعی موجود در شهرها را تشدید کرده و آنها را گسترده تر می سازد. وجود حاشیه نشینان در مناطق حاشیه ای شهرها به لحاظ تقاضا برای استفاده از منابع آموزشی و پرورشی می تواند موجب افزایش فشار بر منابع موجود در این زمینه می شود و یا اینکه سطح بی سوادی را افزایش می دهد. و پدیده ها و معضلات اجتماعی چناچه بدون برنامه ریزی و بصورت بنیادین و ریشه ای با آنها برخورد نشود موجب پیدایی آنها در شکل و شمایل دیگر خواهد شد.
چکیده:
از آنجا که حاشیهنشینی خاص کشور ما نیست، تلاشهای مربوط به حل آن سابقه زیادی دارد. این تلاشها را میتوان بصورت یک پیوستار در نظر گرفت که در یک سوی آن نادیده گرفتن و تلاش برای نابودی و پراکنده کردن این اجتماعات است و در سوی دیگر تلاش برای ارائه مسکن، امکانات و شرایط زندگی به آنان است. البته هر کشور با توجه به امکانات اقتصادی و شرایط سیاسی خود یک راه حل برمیگزیند، بعنوان مثال در کشورهای اروپایی که توان اقتصادی بالاتری (در مقایسه با کشورهای کم توسعه یافته ) دارند، سعی میشود از طریق خانههای بین راه، مراکز خیریه و… به حاشیهنشینیها و بیخانمانی سروسامان بدهند. و در کشوری مانند فیلیپین با تخریب آلونکنشینها با معضل روبرو میشوند. در کشور ما شاید با ترکیبی از هر دو مواجه باشیم که نمودی از فقدان یک برنامه مدون در مواجهه با این معضل است.به هر حال این معضل، دلایل چند گانهای دارد . نظریهپردازان غربی اعتقاد دارند ساکنان حاشیهنشینها، مردمی بیجا، آواره و رانده شدهاند، که مانند خس و خاشاک بر سیل مهاجرت از روستاها کنده و به شهرها آورده شدهاند. بدون اینکه در جامعه مدرن پذیرفته شده باشند، به نظر این گروه حاشیهنشینی از جمله عوارض جانبی گذار جوامع سنتی به سوی جوامع صنعتی و شهری مدرن است و جنین تحول عظیمی بدون عوارض جانبی امکان پذیر نخواهد بود. سیر منطقی این نظریه رهاسازی حاشیه نشینان به حال خود است تا اینکه دست نامرئی بازار فکری به حال آنان نماید و یا حداکثر محلی برای اجرای برنامه های تسکین دهنده جهت کاستن ازخطر انفجار این بمب ساعتی باشند.
اما از زاویه ای دیگر حاشیه نشینی را می توان واکنش به فقدان برنامه ریزی متولیان جامعه دانست که به صورت خود جوش و با حداقل امکانات به نوعی معضل مسکن را برای خود حل نموده اند.
این فایل ورد در 24 صفحه به خدمتتون ارئه میشود.