تجلىّ اصل وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت در معمارى مساجد
حسین کریمیان و سپیده سعیدى
چکیده
معمارى اسلامى در قلمرو گسترده اسلام اگر چه سبکهاى متفاوتى را دنبال کرده، ولى روح مشترکى دارد که از وحدت دیدگاههاى فلسفى و عرفانى و ایمان خاص هنرمندان سرچشمه مىگیرد. این معمارى بر فیض و برکت صادر شده از کلام وحى متکى است و هنرمندان مسلمان با بهرهگیرى از عرفان عمیق اسلامى توانستهاندبا شکوهترین آثار هنرى را با الهام از معنویت دینى و بر اساس توحید و یگانگىذات اقدس پروردگار بیافریند. هنرمند مسلمان به خاطر نتایج مادى کار یا ارضاى حس زیباشناسى اثر هنرى را خلق نمىکند، بلکه همواره مىکوشد تا با راز رمز و کنایه متعالىترین حقایق خلقت را در قالبهاى مادى به نمایش بگذارد. گر چه وحدت خودیک حقیقت کاملاً عینى است، به نظر انسان یک مفهوم ذهنى و انتزاعى جلوه مىکند.
دین اسلام مبتنى بر توحید است و وحدت را نمىتوان با هیچ تصویرى نمودار ساخت و بیان کرد. اما هنر اسلامى در تمام جنبههاى خود مبتنى بر حکمت اسلامى است و این یعنى درک این حقیقت که هر اثر هنرى باید طبق قوانینى آشکار ساخته و پرداخته شود
و اینکه این حقایق کتمان نشود و در حجاب مستور نماند. بنابراین اصل توحید که پایه نظرگاه اسلامى است در تمام وجوه هنرى و از جمله معمارى مساجد عیان و مشهود است و هنر معنوى اسلامى که با تکیه بر اصل توحید، در پى وحدت بخشیدن بر پیکر عناصر
گوناگون هنرى است در معمارى مساجد نیز تجلى کرده و روح وحدت را در معمارى مساجد مختلف در سراسر جهان پهناور اسلامى به منصه ظهور مىرساند. بنابراین مساجد اگر چه کثیرند، لیکن واحدند و اگر چه واحدند، لیکن کثیرند.
درآمد
«ساختمان زیبا، جمال باطن سازنده آن را هویدا مىسازد، و نماینده تقوا و معرفت حق است.»
معمارى هنگامى به وجود مىآید که انسان با ایجاد حجمها و سطوح و پرداختن روابط آن با محیط، و نیز با انتخاب صورت ظاهر سازه، چیزى فراتر از کاربرد اولیه آن بیان مىکند.
معمارى هنرى است که معمار یا معماران در فرایند شکلدادن به فضا، به مقتضاى سنّتها و ارزشها و فرهنگ مردمى به دست مىدهند؛ پس معمارى هر قوم و نژاد و فرهنگ و تمدنى در درجه اول به جهان بینى آن تمدن، متکى است. بنابراین معمارى هنر، فن، دانش و خلاقیتى است که انسان بواسطه آن و با استفاده از مصالح در دسترسش (نظیر سنگ و خاک و چوب و غیره)، همزمان با رفع نیازهاى مادى خود، به مفهوم سازى نیز مىپردازد.
از آنجا که معمارى علوم و فنون و عناصر فراوان دیگر را به کار مىگیرد و از آنجا که در ساختن یک سازه، مهارتها و تخصصهاى بىشمارى دست دارند،از پیچیدهترین هنرهاست. از این روست که در هر رهیافت معمارانه زمینههاى فرهنگى و پیوند میان بناى ساخته شده با اعتقادات سازندگان آن جدا نشدنى است.
یک معمار به ناچار همواره سفارش گیرندهیى است که براى سفارش دهندگان خود و مطابق با خواستههاى آنها فعالیت مىکند، پس ناگزیر ذهن و مهارت خود رابا توجّه به نیازها، سلیقهها و اعتقادات سفارش دهندگان تربیت مىکند، اما از آنجا که سفارش دهنده واقعى، مجموعه افراد یک جامعه و اعتقادات آنهاست، لذا بهنظرمىرسد در میان هنرها، معمارى غیر شخصىترین و اجتماعىترین هنر باشد؛ زیرا بیش از هر هنر دیگرى، نماینده هویت یک تمدّن است.
معمارى اسلامى یک ویژگى واحد دارد که آن را از معمارى فرهنگهاى دیگرمتمایز مىکند. این ویژگى در درجه اول هماهنگى با طبیعت، تواضع و درون نگرى و از همه مهمتر وحدت است.
به وضوح بیشترین جلوه این وحدت، در معمارى مساجد اسلامى، تجلّى یافته است. الگ گرابار در باب سنت معمارى مساجد در صدر اسلام مىگوید:
«اصلاحات معمارى یا تزیینى مورد استفاده در ساختن مسجد، هیچگاه ابداعات تازه نبود و حتى وقتى که اصلاحات صورى یا ساختمانى رخ داد، این عمدتا مندرج برصورتهاى پیش از اسلام بوده، با این همه، تقریبا محال است که مسجد اسلامى را با
بناى پیش از اسلام اشتباه کنیم، زیرا آنچه تغییر یافت، عناصر واجى یا تکواژى نبود، بلکه ساختار نحوى آن بود».
گرچه حکمت نخستین، در دوران شکلگیرى هنر اسلام، وامدار میراث زرتشتى ایرانى و مسیحى روم شرقى بود، اما هنر اسلامى پس از تکوین، هویت کاملاً مستقّل خودرا پیدا کرد.
از مهمترین خصیصههاى هنر مسلمانان، این بود که ضمن برخوردارى از وحدت و یکپارچگى، تنوّع و گوناگونى نیز داشت. به بیان بهتر مىتوان گفت:
«وحدتِ محتوا، تنوّعِ شکل را که از گوناگونى سنن فرهنگى و هنرى مردمان مختلف ناشى مىشد، تحتالشعاعِ خود قرار مىداد».
هنرمند مسلمان از یک منبع گرانقدر الهام مىگیرد و آن قرآن کریم است. یکى ازمفاهیم بسیار اساسى و پایهاى قرآن، اصل توحید است که فطرت و عقل انسانى به آنگواهى مىدهد. پس با توجّه به جهانبینى واحد و منبع الهام مشترک هنرمندان مسلمان،
همبستگى هنر اسلامى مسألهاى دور از انتظار نیست، چرا که منشأ فعالیت مسلمانان و مایه ربط هنرمند مسلمان با هنرش، توحید است.
در این پژوهش سعى بر آن است تا چگونگى و اهمیت تأثیر جهانبینى اسلامى برشکل و ماهیت معمارى اسلامى و تجلّى یکى از اصلىترین مبانى فرهنگ غنى اسلامى یعنى وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت در سازمان معمارى مساجدصدر اسلام بررسى شود.
اصل وحدت و کثرت از دیدگاه فلاسفه اسلامى
توحید در لغت به معناى یکى بودن، یگانه بودن و یگانگى است. این واژه درفرهنگ اسلامى از دیدگاههاى مختلف مورد بررسى قرار گرفته است، و در هراصطلاحى، معناى ویژهاى دارد. به عنوان مثال، فلاسفه، وحدت را در مقابل کثرت دانستهاند براین اساس وحدت از امورى است در مقابله با کثرت، بهتر قابل تحدید و تعریف است.
حکیمان الهى، وحدت را از وجود جدایىناپذیر مىدانند، به این صورت که هرامرى تا تشخّص نیابد، موجود نمىشود؛ بدینسان در هر موجود و امرى که از ابهام به درمىآید، وحدت هم شکل مىگیرد و به این ترتیب هر چه وجود کاملتر باشد، وحدت او نیز کاملتر است و چون ذات مقدس بارى تعالى، کاملترین وجود است، وحدت خداوند، تنها وحدت واقعى و حقیقى است و بالاترین مرتبه وحدت به او تعلّق دارد.
حکما در تعریف لفظى «واحد» آوردهاند که: «الواحد لا ینقسم». انقسام به معنى کثرت است پس در تعریف وحدت از مفهوم کثرت استفاده مىکنیم. همچنین در تعریف کثرت نیز متقابلاً از مفهوم وحدت استفاده مىکنیم زیرا که وحدت مبدأ کثرت است و وجود کثرت و ماهیت آن برگرفته از وحدت است. تعریف کثرت این است که «الکثره هو المجتمع من الواحدات».
علامه حسنزاده آملى در کتاب وحدت از دیدگاه عارف و حکیم در باب توحید ذات حق تعالى مىفرماید:
یکى: که واحد است، مبدأ و منشا جمیع اعداد است و ظهور این مبدأ که یک است به صورت اعدادِ متکثّره و مخصوص شدن آن مبدأ که واحد است در هر مرتبه ازاین مراتب، به اسمى و صفتى و خصوصیتى است، چنان چه در مرتبه اولى که به صورت دیگر تجلّى مىنماید.دو: مىخوانند و در مرتبه دیگر، سه مىنامند.
این نمودارى بر اسرار وجود مطلق و ظهور او در مراتب کثرات و تعینات مع بقائه على الوحده الحقیقه است. واحد عدد نیست، بلکه منشأ جمیع اعداد است و همه از او حاصل شدهاند و اوست که عین همه اعداد است و عدد به حقیقت اعتبار تکرار تجلّى واحد است و اگر فىالمثل یکى از هزار بردارى، هزار نماند».
وحدت چو بود قاهر و کثرت مقهور
در هر چه نظر کنى بود حق منظور
در مظهر کثرت است وحدت قاهر
در مجمع وحدتست کثرت مقهور
کیفیت الهى هنر اسلامى
هنگامى که اسلام، جهان متمدن قرن هفتم میلادى را فرا گرفت، ساختار فرهنگى بسیارى از کشورها دگرگون شد و با مسلمان شدن تدریجى این کشورها، نژادهاى گوناگون، در ساختن تمدّن تازهاى که تمدن اسلام، نام دارد، سهیم گشتند. علّت آن که چنین تمدّن و فرهنگى را فرهنگ اسلامى مىنامیم، این است که در طول بیش از 600 سال، وحدتى سیاسى ـ به استقلال یا به تبعیت ـ بر این قلمرو وسیع حکم فرما بود.
ملتهایى که در این قلمرو با هم همکارى فکرى داشتند، نه از نژاد خاصى بودهاندو نه در اقلیمى محدود مىزیستهاند. مرز فعالیت این فرهنگ از یک سو چین تا اسپانیا و از سوى دیگر جنوب آفریقا تا وراى قفقاز بوده است. پیداست که در این میان سهم همه ملتها یکسان نیست و تمدنهایى که داراى پیشینه غنى فرهنگى بودهاند،در ساختن شالوده فرهنگى تمدّن تازهپا، اثر بخشتر بودند.
آنچه در این کشورها باعث گسترش سریع فرهنگ مىشد، بىتردید وحدت دینى یا به عبارت دیگر خداى واحد، رسول واحد، خط و زبان واحد، قبله واحدو آرمانهاى واحد بود.
اشتراک در مذهب، باعث شد تا علایق معنوى و آداب و رسوم مردم کشورهاى مختلف، با نژادهاى متفاوت و میراث فرهنگى گوناگون، در مسیر واحدى قرار گیرد.
قرآن کریم بیش از سایر عوامل در این روند در جهت ایجاد وحدت تأثیرگذاربود. کتاب آسمانى قرآن و خط و زبان عربى، به عنوان مهمترین عامل پیوندامت اسلامى، نقشى مهم در آفرینش انواع آثار هنرى بر عهده گرفت. زبان و خط عربى قبل از اسلام منحصر به شبه جزیره عربستان بود و توسعه آن با انتشار دین اسلام انجام گرفت و به واسطه آن که زبان رسول اکرم«صلىاللهعلیهوآله» و قرآن شریف بود، مسلمانان صدراسلام آن را مقدّس شمرده و به رواج آن همّت گماشتند. خط عربى به تبعیت دین اسلام در ممالک دور و نزدیک نفوذ کرد، تا جایى که ناحیه وسیعى از جهان، یعنى آن قسمت که میان رود فرات از مشرق و سواحل اقیانوس اطلس از مغرب و سواحل شمالى مدیترانه از شمال و خط استوا از جنوب واقع است، با این زبان تکلّم کرده و به آن خط کتابت کردند.
مسأله منشأ هنر اسلامى و سرشت نیروها و اصولى را که ایجادکننده این هنربودهاند، را مىتوان با جهانبینى اسلام مرتبط دانست. یکى از جلوههاى آن، بى واسطه،هنر قدسى اسلام و با واسطه، هنر اسلامى در کلیت خویش است.
افزون بر آن، ارتباط ارگانیک میان هنر و پرستش اسلامى، میان تفکّر و تعمّق درباره خداوند به صورتى که در قرآن توصیه شده و سرشت تفکرآمیز این هنر، بین«ذکر اللّه» که هدف غایى تمام اعمال و شعائر مذهبى در اسلام است و نقشى که هنرهاى تجسمى و شنیدارى در زندگى هر مسلمان به طور خاص و امت اسلامى به طور عام ایفا مىکند، مؤیّد رابطه علّى میان وحى و هنر اسلامى است.
در باره شکلگیرى هنر اسلامى و تأثیرپذیرى آن از عناصر پیشین بیزانسى،ایرانى، هند و مغولى، مطالب بسیارنوشتهاند، اما به ماهیت نیرویى که این عناصر مختلف را در ترکیبى بىنظیر، متشکّل مىساخت، کمتر اشاره شده است.
یگانگى هنر اسلامى را در زمان و مکان نمىتوان نفى نمود. چه این یگانگى بیش از اندازه آشکار و بدیهى مىنماید. اثر هنرى مورد نظر چه مسجد قرطبه باشد،که در غربىترین محدوده قلمرو اسلامى واقع است، چه مدرسه بزرگ سمرقند، که درشرق این قلمرو وسیع جاى دارد، گویى نورى واحد از آن متجلى مىشود. حقیقت این
یگانگى را در چه باید جستجو کرد؟
«شریعت اسلام، فرم هنرى خاصى را توصیه نمىکند؛ تنها محدوده بیانى فرمها را تعیین و تحدید مىسازد و این محدودیت فى نفسه به خلاقیّت منجر نمىشود. از سویى بس خطاست، اگر این یگانگى را، چنان که غالبا ادعا مىشود، فقط به احساس مذهبى نسبت دهیم. احساس هر قدر هم شدید باشد نمىتواند جهانى از اَشکال را به هماهنگى و وحدتى رهنمون سازد که در عین غنا، ساده باشند و در عین فراگیرى، دقیق!! تصادفى نیست که وحدت و نظم هنر اسلامى، قانونى حاکم بر بلورها را تداعى مىکند. در اینجا چیزى فراتر از نیروى احساس محض وجود دارد؛ چیزى که ذاتا مبهم و همواره در حال دگرگونى است.
ما آنچه را که در ذات هنر اسلامى نهفته است، «شهود عقلى» مىنامیم و مرادمان از عقل، معناى اصلى آن یعنى قوهاى است که از تعقّل و استدلال بس فرا گیرتر و متمنترشهود حقایق ازلى و جاودانه است. این همان معناى عقل در سنت اسلامى است که ایمان جز در پرتو اشراق آن به کمال نمىرسد و تنها اوست که مىتواند آثار و نتایج توحید،یعنى اصل یگانگى خداوند را دریابد و بس! هنر اسلامى نیز به نحوى مشابه، زیبایى خودرا از حکمت اخذ مىکند».
گروهى از هنرشناسان معتقدند که هنر اسلامى بر مبناى اصولى استوار گردیده این مبانى عبارتند از: توحید الهى، وحدت، کثرت، علم، زیبایى و نظم و در مجموعه این اصول، وحدت جایگاه خاصى دارد تا مبیّن توحید الهى در اسلام باشد. به عنوان مثل بورکهارت در این باره مىگوید:
«از نظر اسلام، هنر الهى پیش از هر چیز، تجلّى وحدت الهى در جمال و نظم عالم است. وحدت در هماهنگى و انسجام عالم کثرت، در نظم و توازن، انعکاس مىیابد، جمال بالنفسه حاوى همه این جهات است و استنتاج وحدت از جمال عالم،عین حکمت است. بدین جهت تفکّر اسلامى میان هنر و حکمت، ضرورتا پیوندى مىبیند. از دیدگاه اسلام، هنر اساسا بر حکمت یا علم مبتنى است و علم چیزى جز ودیعه صورت بسته و بیان شده حکمت نیست».
او همچنین معتقد است که هنر اسلامى تجربهاى زیباشناختى و غیر شخصى ازوحدت و کثرتهاى جهان است که در این تجربه کلیه کثرتها در حوزه نظمى بدیع به وحدت تبدیل مىشوند. در این تعریف، هنر اسلامى به نحوى است که مىتواند جهان را روشنایى و صفا بخشد و به انسانها یارى رساند که از تشویش کثرتها بگریزندو بگذرند و به آرامش روشن و مصفاى وحدت بىکران باز گردند.
هنر اسلامى، نتیجه تجلّى وحدت در ساحت کثرت است. این هنر به شیوهاى خیره کننده، وحدت اصلى الهى، وابستگى همه چیز به خداى یگانه، فناپذیرى جهان و کیفیات مثبت وجود عالم هستى یا آفرینش را نشان مىدهد. خلقتى که قرآن در باره آن مىفرماید:
«رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» پروردگارا این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدى».
این هنر حقایق واکنشهاى مثالى را در قالب نظام مادى، که حواس انسان بىواسطه قادر به درک آن است، آشکار مىکند و لذا نردبانى است براى سفر روح ازعرصه جهان دیدنى و شنیدنى به عالم غیب که خاموشى وراى تمام اصوات نیز هست.
هنر اسلامى مبتنى بر معرفتى است که خود سرشت روحانى دارد؛ معرفتى که استادان سنتى هنر اسلامى، آن را «حکمت» نام نهادهاند؛ زیرا در سنت اسلامى، با صبغه عرفانى و روحانى آن، خردمندى و روحانیت از هم جدایى ناپذیرند و وجوه مختلف یک حقیقت به حساب مىآیند. حکمتى که هنر اسلامى بر آن استوار است، چیزى جزجنبه خردمندانه خود روحانیت اسلامى نیست. این قول مشهور توماس قدیس که «هنر بدون حکمت هیچ است»، بىتردید و به عیانترین وجه در مورد هنر اسلامى صدق مىکند.
معمارى در هنر اسلامى، جایگاه بلندى دارد، به جرأت مىتوان گفت که معمارى اسلامى، استفاده از رموز و نشانههاى سمبولیک در چگونگى ساختمان و تزیینات بناها را از ملل گوناگون مسلمان اقتباس کرده است. معمارى اسلامى، حکم آمیزه و ملقمهاى را
دارد که از عناصر گوناگون سازمان یافته است.
معماران مسلمان کوشیدهاند تا با نیّت قرب به حضرت حق، روح معنویت اسلامى را در آثار خود به ویژه مساجد جارى سازند و لطیفترین حقایق الهى را در قالبهاى مادى تجسم بخشند. فضا در معمارى اسلامى هرگز مستقل از فرم فرض نمىشود.
این فضا، فضاى انتزاعى اقلیدسى نیست که صورت خارجى پذیرفته و چهارچوبى براى استقرار فرمها آورده باشد. فضا به واسطه فرمهاى درون خود جنبه کیفى پیدا مىکند.به عنوان مثال کعبه یک مکان مقدس و قطبى است که فضاى اطراف را گرد خود متمرکز
مىسازد.
تجلّى اصل وحدت و کثرت در معمارى مساجد
قرآن همه مسلمانان را به امرى مکلف ساخته که در احداث معمارى مسجد،حایز اهمیت اساسى است و آن تکلیف به اداى نماز به صورت جمعى است. اگر چه اداى نماز، کارى شخصى و خصوصى است، و در روایات اسلامى تمام روى زمین، مسجدو سجده گاه انسان است، چنان که رسول اکرم«صلىاللهعلیهوآله»فرمودند: «جُعِلَتْ لِىَ الاَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً»؛ زمین براى من سجدهگاه و پاککننده قرار داده شده است ،ولى نماز، عمل دسته جمعى تمام امت نیز هست. گزاردن نماز با حرکات منطقى و درردیفهاى یکسان، مىبایست در مکان معیّنى و با تقسیمبندى مشخّص انجام شود.
مسجد قبا و مسجد النبى نقاط آغازین معمارى اسلامى هستند و منزل پیامبربهعنوان یکى از مراکز تجمع مسلمانان در کنار مسجد ساخته شد. در قسمت شمال و جنوب سرپناه بسیار سادهاى ساخته بودند که در آن تنه درختان خرما را براى نگهداشتن سقف که از برگهاى خرما و پوشش گل ساخته شده بود، به عنوان ستون استفاده کرده بودند.
اندکى بعد (به سال 21 هـ.ق) در کوفه از سبک ستوندار مسجد مدینه، تقلید شد.سعد بن ابىوقاص، ساختمان مسجد کوفه را با پلان مستطیل شکل، در مجاورت دارالاماره قرار داد و در ساخت آن از ستونهاى سنگى استوانهاى شکل و قطوربهره برد.
ستونهاى صحن جانب قبله (شبستان) این مسجد، داراى تراکم بیشتر بودند،در حالى که رواقهاى جانبى فقط دو ردیف ستون داشتند. حیاط مرکزى، وسیع و فاقدهرگونه پوششى بود.
پس از آن، خلیفه اموى، جامع دمشق را در فاصله سالهاى 87 تا 96 هق بنا کرد.در این مسجد محراب، منبر، مناره و مقصوره نیز به عنوان اجزایى از مسجد شناخته شده،بعدها در دیگر مساجد به کار رفتند.
عبدالملک اموى (89 ـ 92 ه ق) از این سبک به شیوهاى التقاطى با معمارى بیزانسى در ساخت قبهالصخره بهره جست و در زمان جانشین او ولید بن عبد الملک،مسجدالاقصى نیز با سبک ستوندار در نزدیکى قبه الصخره بناگردید.
عبدالرحمن، مؤسس سلسله امویان اسپانیا در سال 157 هـ. ق مسجد قرطبه را با همان سبک ستوندار بنا کرد. این مسجد تاریخى پیچیده دارد و هر کدام ازفرمانروایان اموى، تغییراتى در آن به وجود آوردند. مسجد قرطبه امروز نیز همچنان باقى است و اضافات متعدد مسیحى، هویت اسلامى آن را از بین نبرده است.
با روى کار آمدن عباسیان و انتقال مقر حکومت به بغداد، نفوذ چشمگیر هنرایرانى در آثار جدید هویدا شد، اما مساجد همچنان به سبک ستوندار ساخته مىشدند.از جمله این مساجد، مسجدى بود که در کنار قصر منصور در بغداد احداث گشت و نیز مسجد بزرگ متوکل در سامرا.
احمد بن طولون نیز، در فاصله سالهاى 263 تا 266 هجرى قمرى با تقلیددرست از اسلوب ساخت مسجد متوکل در سامراء، نمونهاى زیبا و ارزشمند، از مساجدسبک ستون دار در قاهره به اجرا در آورد.
همچنین فاطمیان مصر با ساخت جامع الازهر به سال 356 هجرى قمرى و کاربرد انبوهى از ستونهاى دو قلو در شبستان و رواقهاى جانبى حیاط مرکزى،نمونه شایان توجّه دیگرى از سبک مساجد ستوندار به اجرا در آوردند.
سبک ستوندار مسجد مدینه که در مدت سه قرن و نیم در تمام شبه جزیرهعربستان، بین النهرین، شامات، مصر، و اسپانیا به صورتى کاملا واحد به اجرا درآمد، با ساخت مسجد بزرگ قیروان در سال 222 هجرى قمرى به دیگر سرزمینهاى آفریقایى نیز راه یافت. مسجد جامع قیروان بر جاى مسجدى که عقبه بن نافع ساخته بود،احداث گردید. اگر چه این مسجد، بارها بازسازى و مرمت شد، ولى طرح ستوندار خودرا حفظ کرد.
در قرون اولیّه اسلامى تا قرن سوّم هجرى قمرى در ایران نیز در شهرهاى اصفهان، شوشتر، شیراز، دامغان، اردستان، دماوند، نایین، فهرج یزد و قزوین،مساجدى مرکّباز یک شبستان ستوندار با حیاطى که گرداگرد آن، رواقى وجود داشت،ساخته شد. در واقع تمام این مساجد، متأثّر از سبک ستوندار مسجد کوفهاند که این مسجد نیز به نوبه خود ترکیب شبستان ستوندار و صحن مرکزى را از مسجد مدینه اخذکرده بود.
بررسى مساجد ساخته شده قرون اولیّه اسلامى، در سرزمینهاى خاورى قلمرو اسلامى، همانند مسجد قوتالاسلام در دهلى و مسجد اجمر (عجمر) در ایالت راجستان، نشان مىدهد که سبک ستوندار، در شرقىترین محدودههاى قلمرو اسلامى نیز به اجرا در آمده است.
نخستین مسجدى که به دست پیامبر بزرگوار«صلىاللهعلیهوآله»، با همکارى یارانش در مدینه ساخته شد، هماره الگوى مسجدهاى بىشمار و گوناگونى بوده است که به دست هنرمندان تردست ما در سراسر ایرانزمین بنیاد شده است.
بدینسان على رغم بهرهگیرى از سبکها، تکنیکها و مصالح متفاوت در ساخت مساجد، که باعث بروز تفاوتهایى ده است، اسلام بر مبناى مبادى معنوى واحد،در سرزمینهاى متفاوت، از اشکال و عناصر موجود آن سرزمینها در راستاى بیان ارزشهاى خود سود برده است.
از آنجایى که تمام مساجد براساس تفکّر توحیدى اسلام بنا شدهاند، در احداث آنهااز اصول واحدىپیروى گردیده، آنچه تفاوتهاى اندک ظاهرى را به وجود آورده،عوامل اقلیمى، قومى، آداب و سنن ملى و غیره بوده است، اما این تفاوتها هرگز موجب اخلال در اصول وحدت بخش مساجد از غربىترین سرزمینهاى اسلامى تا شرقىترین آنها نشده است.
مساجد اسلامى به نوعى تجلّى معمارانه نماز هستند. نماز، راز و نیاز بنده با خدا و داراى مفاهیم عمیق ولى عبادتى ساده است. بنابراین معمارى مسجد، باید صورتى بیافریند در خور معناى آن و روح معنوى دمیده در کالبد مادى! مسلمانان هر جا که باشند،به هنگام نماز رو به سوى کعبه مىکنند. تمام مساجد نیز در جهت همان سیر و شعاع رو به سمت قبله واحد دارند و همین مسأله، موجب وحدتى جهانشمول بین همه مساجددنیاى اسلام و عبادتگران آن مىشود.
در معمارى اسلامى، تقدّسبخشى بیش از هر چیز به مدد قطبىکردن فضا براساس حضور خانه کعبه شکل مىگیرد. خانه کعبه توسط خداوند به عنوان سمت و سوى نماز یا قبله مسلمانان برگزیده شده است. چون جهتها را معیّن داشته و قطبى مىکند و مجموعهاى نامرئى از خطوط متمرکز پدید مىآورد که تمام نقاط پیرامونى را به سوى مرکز فرا مىخواند، حضورى همهجایى و فراگیر دارد.
در سراسر جهان، عموم مسلمانان، همچنان که ذرّات آهن، به سوى آهنربا جذب مىگردد، به سوى این مرکز مقدّس روى مىنمایند.
از دیدگاه روایات اسلامى، مرکز عالم خاکى نقطهاى است که «محور» آسمان آن را قطع مىکند. خصوصیات «محورى» کعبه در یکى از روایات معروف اسلامى تأییدشده است که بر طبق آن کعبه در منتهى الیه تحتانى محورى که همه افلاک را قطع مىکند،قرار گرفته و در مقطع هر عالم سماوى، مکان مقدّس دیگرى که محل آمد و شدفرشتگان است، همان محور را قطع مىکند.
حقیقت توجّه به نقطهاى یگانه در نماز که فىنفسه درک ناشدنى است، ولى آن نقطه یگانه، بر روى زمین قرار دارد و در یگانگى خویش، همانند مرکز یکى از عوالم است، این نکته، مبیّن وحدتِ اراده انسان با اراده کلّى عالم است، این وحدت در قرآن،بدینگونه بیان شده است:
«وَ اِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الاُمُورِ»؛ بازگشت همه چیز به سوى خداست. همانطور که مىدانیم، تمام مساجد، مکان ذکرِ الفاظ واحد، از جمله اذان و نمازو نیز انجام حرکات واحد و عبادات مشترک و دستهجمعى مسلمانان مانند وضو و نمازاست.
به دلیل کاربرى یکسان مساجد، شباهت زیادى بین پلان و نیز اجزاى ساختمانى همه آنها وجود دارد. تقریبا تمام مساجد (با وجود داشتن تفاوتهاى ظاهرى)، در تقسیم فضاها به دو فضاى بدون سقف (صحن) و مسقف (شبستان یا رواق)، همانند یکدیگرهستند. پلان مستطیل شکل شبستانها معمولاً در جهت عرضى، فرم یافتهاند و این یادگارى است از شبستان ابتدایى مسجد مدینه و پاسخى عملى به رسم مسلمانان که درردیفهاى دراز و شانه به شانه یکدیگر رو به قبله عبادت مىکنند.
عامل دیگرى که بر جهت شبستان تأکید مىکند، نحوه قرار گرفتن قوسها است.شبستان مسجد مدینه بدون قوس بود و مسجد کوفه نیز در ابتدا چنین وضعى داشت،اما بعد از چندى، سقف مساجد به وسیله قوسهایى بر روى چند ستون یا پایه حمل شد.
معمولاً جهت این قوسها به موازات دیوارهاى طویل مستطیل و دیوار موازى با قبله است.
صحن یا حیاط مساجد نیز، که یادگارى از حیاط مسجد النبى در مدینه هستد،از عناصر اصلى معمارى و وحدت بخش مساجد است که غالبا در میان آن حوضى به صورت نمادین یا با کاربرد مشخص جهت تطهیر پیش از ورود به مسجد قرار دارد.
یکى از عناصر جدا نشدنى تمام مساجد، محراب است. مسجد داراى یک مرکزبراى مراسم آیینى نیست، بلکه سازمان فضایى آن چنان است که حضور خداوند را درجمیع جهات و محیط بر انسان خاطرنشان مىسازد. محراب نشاندهنده جهت قبله است و نیز مطابق نخستین نمونه که به سال 706 میلادى در مسجد مدینه ساخته شد،به نمادى تبدیل گشته که نشانگر حضور شخص پیامبر اکرم«صلىاللهعلیهوآله» در مسجد است.نمادى که معناى تزیینات کاملاً استثنایى محراب را در تمام مساجد بیان مىکند.
یکى از نوآوریهایى که در همین زمان در مسجد النبى انجام گرفت ساختن چهاربرج در چهار گوشه مسجد بود. صاحب نظران تاریخ معمارى را اعتقاد بر آن است که احداث این برجها تقلیدى از مسجد جامع دمشق بود که بر جاى معبد باستانى ژوپیتر و کلیساى «یحیى تعمید دهنده» ساخته و برجهاى چهار گانه معبد رومى آن توسط مسیحیان و بعد مسلمانان حفظ شده بود. برجهایى که به این ترتیب وارد مدینه شد،اندک اندک به صورت مناره و یکى از اجزاى مهم مسجد در آمده و با وجود تفاوتهاى فراوانى که در نوع معمارى آنان در نقاط مختلف جهان اسلام وجود دارد، همگى ازساختارى یگانه برخوردارند و اصل وحدت در کثرت را به منصه ظهور مىرسانند.
گنبدها نیز، که بعدها به عنصرى اساسى در معمارى مساجد تبدیل شدند، از مظاهروحدتبخش مساجد اسلامى است. گنبدها که معمولاً بر فراز محراب قرار مىگیرندـ مانند گنبد نخستین سقف چوبى مسجد مدینه ـ تأکید بیشترى بر قداست این مکان هستند. زیرا دایره نمایانگر فلک آسمان و ابدیت است. با افزایش تعداد مربعها دردایره، فرم عمومى مربعها به دایره، یعنى زمین به آسمان متمایل مىشود. در این سبک، تمام ابعاد یک بنا از دایره به دست مىآید که رمز واضح وحدت وجود است که تمام امکانات هستى را در بر دارد.
در واقع مساجد اسلامى على رغم تنوعشان، همگى در روحى واحد (پرستش خداى یکتا) به جهتى واحد (قبله) و با سبکى یکسان (ستون دار) نمایان شدهاند و نمود زیبایى از اصل وحدت در کثرت و کثرت در وحدت اسلامى را به ظهور رساندهاند.
در حقیقت باید، همانند مثال حکما در باب اصل وحدت در کثرت، مسجد مدینه را عدد یک، که مبدأ و منشأ همه اعداد دیگر است، به حساب آورد و بقیه مساجد اسلام را همچون اعداد تکثیر شده از این مبدأ واحد دانست.
گذشته از وحدت و یگانگى کلّى مساجد، هر مسجد خود داراى اجزاى گوناگون معمارى و تزیینى است که همگى از اصول واحد و هماهنگى یگانهاى برخوردارند.
تناوب بیکران قوسها و ستونها، فضاى پیوسته را چنان به تکههاى همسان، بخش مىکندکه ایجاد حالت معنوى خاصى را تسهیل مىنماید.
در تزیینات نیز این خصیصه هست که بیننده را به جنب و جوش و عمل وا نمىدارد و بر عکس در ذهن وى زمینهاى براى کشف و شهود و درونبینى مهیا مىسازد. سیر و سیاحت در جهان پر نقش و نگار تزیینات مسجد و کتیبهها که بیشتربه منظور ایجاد و تلقین نوعى محیط معنوى نوشته شدهاند، بیننده را در عوامل روحانى غرق مىنماید و ایمان به وحدت خداوند را در دل وى راسخ مىسازد.
سید حسین نصر در مقاله خود تحت عنوان «سنت اسلامى در معمارى ایرانى» مىگوید:
«حضور الهى در معمارى اسلامى یا به صورت مساجد یک دست سپیده و ساده نخستین که فقر و سادگیشان یاد آور غناى مطلق است، جلوهگر مىشود یا در قالب نماها،طاقها و گنبدهایى که ماهرانه رنگآمیزى شدهاند و در توازن و هماهنگى خود،گویى تجلّى وحدت در کثرت و بازگشت کثرت به وحدت را بازگو مىکنند».
هنرمند مسلمان با مبنا قرار دادن اصل توحید در هنر خود، مىکوشد تا این حقیقت بزرگ را در آثار خود متجلّى سازد. چنان که در معمارى، به ویژه در معمارى مساجد،با هماهنگى تمام اجراى وحدت در کثرت و کثرت در وحدت به عنوان مهمترین عامل در اصول هنر اسلامى در نظر گرفته مىشود. در نتیجه، معمارى اسلامى علاوه بر داشتن استحکام و زیبایى، جلوهگاه یک تفکر فلسفى ـ الهى عمیق نیز هست.
به کارگیرى فضاهاى هندسى کاملاً مشخص، نسبتهاى ریاضى بسیار دقیق، خطوط و احجام معیّن مرتبط با اصول دقیق ریاضى، ابزارى است که به واسطه آن فضاى معمارى اسلامى و نیز سطوح خارجى آن شکل گرفته و انسجام پیدا مىکند. به این ترتیب
اصل وحدت در معمارى عیانتر مىشود.
همچنین در تزیینات مساجد نیز توحید و تلقى توحیدى باعث مىشود تا هنرمند مسلمان از کثرت بگذرد تا به وحدت نایل آید، انتخاب نقوش هندسى و اسلیمى و خطایى و وحدت این نقوش در یک نقطه و کمترین استفاده از نقوش انسانى تأکیدى بر همین مبنا است.
شریعت اسلام، قرار دادن مجسمه یا طرح و یا هرگونه تصویرى که در آن صورت طبیعى موجودات جاندار اعم از حیوانات و گیاهان آورده شده باشد، را در مسجد جایزنمىشمارد.
وجود نداشتن تصاویر در مساجد در مرتبه اول به معناى از میان برداشتن هرگونه «حضورى» است که ممکن است در مقابل «حضور نامرئى» خداوند جلوه کند و باعث اشتباه و خطا شود و در مرتبه دوم تأکید بر جنبه تنزیه بارى تعالى است. به این معنى که ذات مقدس او را نمىتوان با هیچ چیز سنجید.
طرحهاى هندسى، که به نحو بارزى، وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نشان مىدهند، همراه با نقوش اسلیمى، که ظاهرى گیاهى دارند، ولى آن قدر از طبیعت
دور شدهاند که ثبات را در تغییر نشان مىدهند، فضاى معنوى خاصى را به وجودمىآورند که سفر انسان فانى را به عالم توحید و بقا ممکن مىسازند.
مرکز یک طرح اسلیمى همه جا هست و هیچ جا نیست. در پى هر اثباتى، سلبى است و به دنبال هر سلبى، اثباتى، دو نوع خاص طرح اسلیمى وجود دارد: اولى ازبه هم بافتن و درهم پیچیدن تعداد کثیرى ستاره هندسى تشکیل شده که شعاعهایشان
به هم مىپیوندد و نقش بغرنج و بىانتها را پدید مىآورد. این طرح نماد شگفتانگیزى از مرتبهاى از تفکّر و مراقبه است که طى آن آدمى اصل وحدت را در مىیابد. در واقع هیچ تمثیل و رمزى درجهان مشهودات براى پیچیدگى درونى وحدت و انتقال از وحدت تقسیم و تکثیرناپذیر به «وحدت در کثرت» و یا «کثرت در وحدت» بهتر از سلسله طرحهاى هندسى در یک دایره یا کثیر السطوحها در یک کره نیست.
نوع دیگر که عموما عنوان طرح اسلیمى به آن اطلاق مىشود، از موتیفهاى گیاهى که کمتر به شکل طبیعى خود هستند، تشکیل شده و از نظر تاریخى، اسلیمى به صورت گیاه گویا از تصویر تاک یا درخت زندگى در پیش از اسلام سرچشمه گرفته و به همین دلیل، اسلیمى یاد آور درخت زندگى است. نقش و سمبل نشانوار رویش نباتات که به عنوان «درخت زندگى» در سنت ایران باستان و درخت ذات انواط» در میان اعراب جاهلیت وجود داشته است، در دوره اسلامى به جایش درختى پربارتر و پر ثمرترچون «سدره المنتهى» نقش گردیده که مفهوم سمبلیک «درخت پر ثمر علم و دانش» است که در بهشت عدن آن را مىتوان یافت و تجسّم کمال مطلق انسانى است.
نقش اسلیمى گر چه مطابقتى با گیاه ندارد، ولى جلوهاى است کامل از هماهنگى و تعادل؛ حتى مىتوان گفت: پیچاپیچى اسلیمى اشاره آشکارى است به اندیشه یگانگى خداوند و وحدت و یگانگى زمینه و پایه گوناگونىهاى بىکران جهان است،وحدت الوهیت در وراى همه مظاهر است، که همه افراد را در بر مىگیرد.
از زوایهاى دیگر مىتوان گفت که از طریق هماهنگى تابیده بر جهان است که وحدت الوهیت در جهان نمودار مىشود و هماهنگى چیزى نیست جز وحدت در کثرت یا کثرت در وحدت، یعنى آن که جهان از عامل واحدى پىریزى شده است.
علاوه بر اسلیمىها به عنوان نمادى براى انتقال مفهوم وحدت، خوشنویسى یکى دیگر از زمینه هایى است که هنرمند مسلمان مىکوشد تا از طریق آن معانى و مفاهیم الهى را در مقابل دیدگان انسانها قرار دهد. در واقع در اسلام، خطاطى که گویى تجسّم مرئى کلمه الهى است، جاى شمایل نگارى را گرفته است.
خط عربى با ظهور اسلام قداست یافت؛ زیرا خطى بود که خداوند آن را برگزیدتا پیام خویش را با آن به تمامى انسانها ابلاغ کند. نیاز به ثبت قرآن و عرضه وسیلهاى گرانبها براى پیام رسانى، نقش اساسى در تکامل این خط ایفا کرد و موجب شد این خط به صورتى روشن و خوانا و در عین حال، زیبا در آید. از این نظر، آن خط صرفا براى نوشتن نبود، بلکه به وسیله کاتبان هنرمند و ورزیده، جنبه خوشنویسى نیز پیدا کرد.
کتیبهنگارى با جنبه بیانیهاى، اِخبارى و آگاهانندگى، وسیله ویژهاى براى انتقال مفاهیم و کاربردهاى معمارى بود.
در حقیقت استفاده از اسلیمیها و کتیبهها یکى از بارزترین ویژگىهاى تزیینى
جمعبندى و نتیجهگیرى
معمارى اسلامى که در قلمرو گسترده اسلام، سبکهاى متفاوتى را دنبال کرده،روح مشترکى دارد که از وحدت دیدگاههاى فلسفى و عرفانى، و ایمان خاص هنرمندان مسلمان سرچشمه مىگیرد. این معمارى بر فیض و برکتِ صادر شده از کلام وحى متّکى است و هنرمند مسلمان با بهرهگیرى از عرفان عمیق اسلامى، توانسته با شکوهترین آثارهنرى را با الهام از معنویت دینى و بر اساس توحید و یگانگى ذات اقدس پروردگاربیافریند.
هنرمند مسلمان به خاطر نتایج مادى کار یا ارضاى حس زیباشناسى، اثر هنرى را خلق نمىکند، بلکه همواره مىکوشد تا با راز و رمز و کنایه، متعالىترین حقایق خلقت را در قالبهاى مادى به نمایش بگذارد.
گرچه وحدت خود یک حقیقت کاملاً عینى است، به نظر انسان یک مفهوم ذهنى و انتزاعى جلوه مىکند. دین اسلام مبتنى برتوحید است و وحدت را نمىتوان با هیچ تصویرى نمودار ساخت و بیان کرد. اما هنر اسلامى در تمام جنبههاى خود مبتنى
بر حکمت اسلامى است و این یعنى درک این حقیقت که هر اثر هنرى باید طبق قوانینى آشکار ساخته و پرداخته شود و این که این حقایق کتمان نشود و در حجاب مستورنماند. بنابراین اصل توحید که پایه نظرگاه اسلامى است در تمام وجوه هنرى و از جمله
معمارى مساجد، عیان و مشهود است و هنر معنوى اسلامى، که با تکیه بر اصل توحید،در پى وحدت بخشیدن بر پیکر عناصر گوناگون هنرى است، در معمارى مساجد نیزتجلّى کرده و روح وحدت را در معمارى مساجد مختلف در سراسر جهان پهناور اسلام
به منصه ظهور رسانده است. بنابراین مساجد اگر چه کثیرند، واحدند و اگر چه واحدند،کثیرند.
منابع و مآخذ
1 ـ آزادى ور، هوشنگ، بدیهه سازى شیوه بیان هنرى در فرهنگ سنتى ایرانى و اسلامى،تهران، موسسه فرهنگى انتشاراتى تبیان، 1379 .
2 ـ ابو هاجر، محمد السعید بن بسیونى زعلول، موسوعه اطراف الحدیث النبوى الشریف،دارالفکر، بیروت 1410 هـ . ق .
3 ـ احمدى، ملکى، رحمان فرمها و نقشهاى نمادین در مساجد ایران، مجموعه مقالات همایش معمارى مسجد، دانشگاه هنر، 1378 .
4 ـ بورکهارت، تیتوس، ارزشهاى جاودان در هنر اسلامى، مجموعه مقالات جاودانگى و هنر،ترجمه محمد آوینى، تهران، انتشارات برگ، 1370 .
5 ـ بورکهارت، تیتوس، روح هنر اسلامى، ترجمه دکتر سید حسین نصر، مبانى هنر معنوى،مجموعه مقالات به کوشش دفتر مطالعات دینى هنر، زیر نظر على تاج الدینى، تهران، حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، 1372 .
6 ـ بورکهارت، تیتوس مدخلى بر اصول و روش هنر دینى، ترجمه جلال ستارى، مبانى هنرمعنوى، مجموعه مقالات به کوشش دفتر مطالعات دینى هنر، زیر نظر على تاج الدینى، تهران،حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، 1372 .
7 ـ بورکهارت، تیتوس، نظرى به اصول و فلسفه هنر اسلامى، ترجمه غلامرضا اعوانى،مبانى هنر معنوى مجموعه مقالات به کوشش دفتر مطالعات دینى هنر، زیر نظر على تاج الدینى،تهران حوزه هنرى تبلیغات اسلامى، 1372 .
8 ـ بورکهارت، تیتوس، هنر اسلامى زبان و بیان، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران،انتشارات سروش، 1365 .
9 ـ بیانى، سوسن، باستانشناسى و هنر صدر اسلام، جزوه کلاسى، چاپ نشده، 1380 .
10 ـ پاپادوپلو، الکساندر، معمارى اسلامى، ترجمه دکتر حشمت جزنى، تهران،مرکز نشر فرهنگى رجاء، 1368 .
11 ـ پیرنیا، محمد کریم، معمارى اسلامى ایران به کوشش غلام حسین معماریان، تهران،انتشارات دانشگاه علم و صنعت، چاپ سوم، 1374 .
12 ـ حاتم، غلامعلى، مسجد جلوه گاه هنر اسلامى، مجله مسجد، سال هفتم، شماره 42،بهمن و اسفند 1377، صص 49 تا 55 .
13 ـ حسن زاده آملى، حسن، رساله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، تهران، انتشارات فجر،1362 .
14 ـ خمینى، روح اللّه الموسوى، رساله توضیح المسائل، قم، موسسه مکتب امیرالمومنین،چاپ دوم، 1415 هـ. ق.
15 ـ رهنورد، زهرا، حکمت هنر اسلامى، تهران، انتشارات سمت، 1378 .
16 ـ فضائلى، حبیب اللّه، اطلس خط، اصفهان، چاپ شهریار اصفهان 1350 .
17 ـ کریمیان،حسن،اقدامات عملى فرمانروایان سلجوقى در دگرگونى سبک معمارى مساجد،مجله مسجد، شماره 50، سال نهم، خرداد و تیر 1379، صص 44 تا 51 .
18 ـ کیانى، محمد یوسف، معمارى اسلامى ایران، انتشارات سمت، 1379 .
19 ـ گرابار، الگ، مسجد نمونه هنر دینى در اسلام، مجله مسجد، شماره 29 ،سال چهارم،خردادوتیر1374، صص44 تا54 و شماره 20، سال چهارم مرداد و شهریور، 1374، صص 58 تا 67 .
20 ـ گرابار، الگ، واتینگهازن، ریچارد، هنر و معمارى اسلامى، ترجمه یعقوب آژند،انتشارات سمت، 1378 .
21 ـ مارتن هنرى، سبکشناسى هنر معمارى، ترجمه پرویز و رجاوند، انتشارات علمى و فرهنگى، 1375 .
22 ـ مجلسى دوم، محمد باقر بن محمد تقى، بحارالانوار، تهران، چاپ آخوندى اسلامیه،بىتاریخ.
23 ـ میشل، جرج، معمارى جهان اسلام ترجمه یعقوب آژند، انتشارات مولى، 1380 .
24 ـ نصر، سید حسین، اصل وحدت در معمارى قدسى، مجموعه مقالات هنر و معنویت اسلامى ترجمه رحیم قاسمیان، تهران، دفتر مطالعات دینى هنر، 1375 .
25 ـ نصر، سید حسین، سنت اسلامى در معمارى ایرانى، مجموعه مقالات جاودانگى و هنر،ترجمه محمد آوینى، تهران، انتشارات برگ، 1370 .
26 ـ ویلسون، اوا، طرحهاى اسلامى، ترجمه محمد رضا ریاضى، انتشارات سمت، 1377 .
27 ـ هوگ، ج، سبکشناسى هنرمعمارى در سرزمینهاى اسلامى، ترجمه پرویز ورجاوند،تهران، انتشارات علمى و فرهنگى،1376 .
28 – Creswell, K.A.G, Early Muslim Architecture , Penguin Books, 1958