طلاق


طلاق

زنگ خطر برای کانون خانواده

دو سوم طلاق‌‌ها توافقی است.

علیرغم انجام اقدامات فرهنگی و آموزشی در جامعه بیش از دو سوم طلاق‌ها در ایران توافقی است و روند رو به افزایش طلاق‌های توافقی به مرز هشدار رسیده است.

معاون مطالعات و تحقیقات سازمان ملی جوانان با اعلام این مطلب که: بررسی‌ها نشان می دهد با وجود اقداماتی که دستگاه‌های متولی برای تحکیم بنیانهای خانواده انجام دادند اما روند طلاقها به ویژه نوع طلاق‌های توافقی همچنان رو به افزایش است.

با توجه به اینکه طلاق بر اساس قوانین کشور ما بیشتر در اختیار مردها است چنانچه مردی بخواهد به جدایی همسرش رضایت دهد باید تمام حق و حقوق قانونی او را پرداخت کند. با این همه در اغلب موارد مردان به دلیل ترس از پرداخت نفقه و سایر حقوق قانونی زن به جدایی تن نمی دهند. امری که البته با روند رو به رشد طلاق‌های توافقی در حال کمرنگ شدن است وهم اکنون جامعه ما با زوجهایی سر و کار دارد که ترجیح می دهند با تفاهم و به صورت توافقی به سرعت از یکدیگر جدا شوند.

برخی از کارشناسان اجتماعی و حقوقی طلاق توافقی را بهترین شکل جدایی دو زوجهایی می دانند که با یکدیگر ناسازگارند. آنها معتقدند در طلاق توافقى از دعوا، جنجال، برخوردها، عکس‏العمل‌هاى نامعقول و اتلاف وقت بیشتر در پیچ و خم دادگاه‌ها که حتى در مواردى به چندین سال مى‏انجامد خبری نیست و مسئله حضانت و ملاقات فرزندان با تفاهم بیشترى صورت گرفته و از این ناحیه لطمات کمترى متوجه فرزندان مى‏ شود.

گرچه مسئولان سازمان ملی جوانان و کارشناسان اجتماعی افزایش بی سابقه این امر در جامعه ما نگران کننده می دانند افزایش طلاقهای توافقی از سال گذشته با آمارهای نگرن کننده معاون قضایی رئیس کل دادگستری استان تهران رنگ هشدار به خود گرفت .

معاون مطالعات و تحقیقات سازمان ملی جوانان با انتقاد از عملکرد دادگاهها در صدور حکم طلاق گفت: رویه و روش دادگاهها در بررسی اختلافات زوجین همچون گذشته است و هیچگونه تلاشی برای بازگشت زوجین به زندگی مشترک انجام نمی دهند.

به گفته قضات دادگاه خانواده در مواجه با توافق زوجین برای جدایی به سرعت وارد عمل می شوند و رای را صادر می کنند در حالی که باید تمام تلاش خود را برای منصرف نمودن زوجین از طلاق انجام دهند.

معاون مطالعات و تحقیقات سازمان ملی جوانان تصریح کرد: بارها طی مذاکراتی با مسئولان قضایی و رؤسای دادگستریها خواسته ایم تا قضات در فرایند طلاق تسریع ایجاد نکنند و بنا را بر آن گذارند که زوجین به زندگی مشترک بازگردند.

بنا بر آمارهای اعلام شده از سوی منابع رسمی در ایران از هر 4 ازدواج یکی منجر به طلاق می شود.
در این باره رئیس ثبت احوال کل کشور چندی پیش گفت: در 8 ماه اول سال جاری 68 هزار و 749 مورد طلاق در کشور به ثبت رسیده که نسبت به مدت مشابه سال قبل که 65 هزار و 742 مورد بود این رقم 4/4 درصد رشد داشته است.

طلاق عاطفی که نتیجه‌اش بروز بزه است

این جرم‌ها ناگهانی اتفاق نمی‌افتند

1- زن ایستاد روبه‌روی مرد و قبل از آن‌که مرد فرصت کند حرفی بزند، کنایه‌هایش را شروع کرد. تند و پیوسته از همه آن چیزهایی گفت که زن‌های اطرافش به واسطه داشتن به اصطلاح مردی کارآمد و لایق در زندگی داشتند و او نداشت. بعد هم بی‌آن‌که لحظه‌ای به مرد نگاه کند، پشتش را کرد و رفت توی اتاق پسر 8 ساله‌‌شان. مرد همین طور خیره و مبهوت باقی ماند. هر چند که این دفعه اول نبود.

2- زن سرش را تکیه داد به پنجره اتوبوس. برای بار هزارم همه چیز را دوره کرد. نه فایده نداشت. شوهرش، دوستش نداشت.

3- دختر با چشم‌های خیس از اشک با خودش فکر کرد این بار طرف چه کسی را بگیرد؛ طرف مادرش را که هربار با هزار وعده او را می‌کشید طرف خودش؟ یا پدر، مردی که گاهی‌ با تهدید و دعوا، گاهی با شکلات و میوه و گاهی‌‌با وعده پارک او را طرفدار خودش می‌کرد؟ کدام‌یک را باید قبول می‌کرد؟ احساس خطر می‌کرد. احساس…

طلاق عاطفی، از بین رفتن مهری که روزی به دنبال آن دختر و پسری پای سفره عقد نشسته بودند، حالا به هر دلیل که باشد، مساله‌ای است که در دنیای امروز به بحرانی تبدیل شده است. بسیاری از کارشناسان علوم رفتاری و تربیتی معتقدند که جدا از تاثیرات بسیار ناگواری که طلاق عاطفی روی زندگی زن و مرد میگذارد، کودکان و نوجوانان بزرگ شده در این کانون خانوادگی مشکلات بسیاری را در زندگی خودشان تجربه می‌کنند، مشکلاتی که گاهی تا بزرگسالی همراه این افراد هست. از سوی دیگر بسیاری از روان‌شناسان و کارشناسان می‌گویند که  امکان انجام بزه و جرم در این افراد، چه زن و مرد دچار طلاق عاطفی و چه فرزندان‌شان به شکل قابل توجهی افزایش می‌یابد. گزارشی که در ادامه می‌خوانید در همین‌باره است؛ طلاق عاطفی میان زنان و مردان چگونه امکان بزه را در جامعه آماری  افزایش می‌دهد.

 

 

 

 

 

هزار و یک دلیل

دکتر حسن احمدی، روانپزشک می‌گوید: مجموعه‌ای از دلایل هست که می‌تواند زوج را به طلاق عاطفی برساند. حالا در دوره فعلی طلاق عاطفی مساله‌ای است که بشدت افراد را تحت‌تاثیر خودش قرار داده، آنها را درگیر می‌کند و متاسفانه تاثیرات ناخوشایندی دارد. ما برای کاهش همان تاثیرات ناخوشایند است که ناچاریم برای رفع طلاق‌های عاطفی تلاش کنیم.
به احتمال زیاد خیلی از زنان و مردانی که با هم ازدواج می‌کنند یا نه همه آنها علاقه‌مند به تشکیل خانواده‌ای خوب و مستحکم با ارتباطات قوی عاطفی هستند اما همیشه اتفاق همانی نیست که ما می‌‌خواهیم. هر چند که واقعیت این است «ازماست که برماست» عدم شناخت مناسب از روحیات، خلقیات ، رفتارها ، نیازها ، درخواست‌ها ، عکس‌العمل‌ها، اهداف متصور و مقصد مورد نظر در زندگی و شغل، نوع نگاه به زندگی اجتماعی و خانوادگی، رفتارهای اقتصادی و عاطفی و خیلی مسایل دیگر سبب می‌شود که زوجین وقتی در کنار هم به مدت طولانی‌تری قرار می‌گیرند، روابط‌شان دچار تعارض و حتی تضاد می‌شود.

این تضاد و تعارض در افرادی با شناخت مناسب هم روی می‌دهد اما خب شدت کمتری دارد. تضاد و تعارض در افرادی با شناخت کم بیشتر است،  اما به یک نکته کاملا دقت کنید. در صورتی که زوجین آگاه باشند، به بلوغ ذهنی و اجتماعی هم رسیده باشند، می‌‌توانند با رفتن به نزد مشاور و گرفتن راهنمایی لازم مساله‌شان را حل کنند.  خیلی از کارشناسان رفتاری و علوم خانواده معتقدند در صورتی که تفاوت‌های 2 زوج  خیلی پررنگ نباشد، مثلا به مسائل اعتقادی و مذهبی مربوط نشود، یکی از زوجین رفتارهای خلاف عرف نداشته باشد، به شکل بنیادی تفاوت نگاه به زندگی نداشته باشند و شرایط و جایگاه اقتصادی و اجتماعی‌شان خیلی متفاوت نباشد، قادر خواهند بود با روش‌های مناسب و بهره‌گیری از دانش کارشناسان به زندگی مناسبی برسند.

متاسفانه اما در عمل اتفاق دیگری می‌افتد. به طور کلی اطلاعات لازم را به جوانمان نمی‌‌دهیم که به بلوغ عاطفی، روانی، اجتماعی و… برسد تا بتواند مشکلاتش را حل کند.‌

«گاهی دلایل بعد از ازدواج بروز می‌کند. یعنی زوجین بلد نیستند به شکل مناسب با هم رفتار کنند، نیازهای عاطفی هم را درک کنند یا که اصلا برای ادامه زندگی عاطفی خانوادگی‌‌شان تلاش نمی‌‌کنند، این زمان بروز طلاق عاطفی است.»

بزنگاه حادثه

طلاق عاطفی، ماجرایی نیست که در یک یا دو روز رخ بدهد. معمولا این اتفاق درباره زمانی طولانی‌مدت انجام می‌شود. اما زوجین به آن بی‌توجه هستند. مصطفی اقلیما، رئیس انجمن مددکاری ایران می‌گوید: وقتی طلاق عاطفی صورت می‌گیرد، کمی بعد زن و مرد احساس می‌کنند نیازهایشان در خانه برطرف نمی‌شود. این برطرف نشدن نیاز خودش دلیلی می‌شود برای رفتن زن یا مرد به سمت گروه‌های دیگر. گروه‌هایی که عاطفه و مهر مورد نیاز را به‌آنها بدهند. این گروه‌ها در خیلی زمان‌ها سرمنشأ بروز جرم و بزه هستند.

طبق تحقیقات انجام شده،‌ مردانی که به سمت گروه‌های دوستی می‌روند، معمولا مستعد بروز رفتارهای مجرمانه بیشتری هستند. خیلی مواقع روی آوردن مردان به انواع اعتیاد، سوءرفتارهای ارتباطی و… در همین مواقع صورت می‌گیرد.

از سوی دیگر زنان وقتی محبت لازم و توجه کافی را از مردی که همسرشان است،‌ نمی‌گیرند در بعضی مواقع به سوی دیگری جلب می‌شوند. این رابطه که اساسا بر خلاف عرف و شرع است جرم محسوب شده و می‌تواند جرم بزرگتری را هم سبب شود. جرم‌هایی که بنا به گفته احمدی گاهی همسرکشی، همکاری در قتل زوج یا زوجه، همسر‌آزاری روانی، جسمی،‌ اقتصادی و… به دنبال دارد.

اصولا همسر‌آزاری روانی مهم‌ترین نکته‌ای است که در طلاق عاطفی بروز پیدا می‌کند. به طور مثال «مریم – ج» زنی که همراه با فرد دیگری اقدام به همسرکشی (شوهرکشی)‌ کرده است، در گفتگو با ماموران قضایی گفته بود: «عدم توجه همسرش نوعی آزار روانی بوده است. آزاری که نتیجه‌اش…»

دکتر فربد فدایی،‌ روانپزشک و عضو هیات علمی دانشگاه در این باره می‌گوید: «به نظر من مردان، سختی بیشتری را در آزار روانی و ضمن طلاق عاطفی تجربه می‌کنند. اصولا مردانی که در خانواده‌‌ و از سوی همسر با بی‌توجهی روبه‌رو می‌شوند مشکلات زیادی دارند. این گروه احساس عدم ارزشمندی، عدم امنیت، نگرانی عاطفی و… را تجربه می‌کنند. این احساسات ناخوشایند به سبب ناهنجاری رفتاری و روانی می‌تواند باعث عدم کنترل هیجانی شود. این گروه رفتارهای خشونتی بروز می‌دهند، یعنی بزهکاری، جرم، ناهنجاری و….»

کودکان حادثه

در اکثریت معضلات رفتاری و ارتباطی در خانواده بیشترین تاثیر ناخوشایند را بچه‌ها متقبل می‌شوند. شاید نکته جالب این باشد که سن فرزندان چندان در میزان آسیب‌شان تاثیرگذار نیست. هرچند بچه‌های کوچک‌تر به دلیل این که ثبات روحی بسیاری ندارند، هنوز مدل عاطفی‌شان شکل نگرفته و… ضربه بیشتری می‌خورند، اما به هر حال بچه‌های بزرگ‌تر هم ناخواسته و حتی ناخودآگاه تحت تاثیر ماجرا هستند.

مصطفی اقلیما می‌گوید: «فرزندان خانواده‌هایی که دچار طلاق عاطفی هستند معمولا عواطف کافی را از پدر و مادرانشان نمی‌گیرند. این کمبود عاطفی آنها را به سمت گروه‌های دوستی و همسالان دیگری می‌برد. از سوی دیگر پدر و مادر به دلیل مشغولیات ذهنی و درگیری‌ها قادر نیستند نظارت کافی بر رفتار بچه‌هایشان داشته باشند. پس باز هم معضل بیشتر می‌شود.»
مسائل دیگری که اقلیما و خیلی از کارشناسان رفتاری عنوان می‌کنند احساس عدم امنیت، نگرانی از آینده، ضعف در اعتماد به نفس، کمبود عزت نفس، حس ارزشمندی و… در فرزندان این گروه است.

اقلیما می‌گوید: «این بچه‌ها به طور مداوم در معرض آسیب‌های اجتماعی قرار دارند. آسیب‌هایی که از سوی گروه‌های مختلف با رفتارهای ناهنجار و خلاف هنجار اجتماع به آنها تحمیل می‌شود.»
تعداد زیادی از بچه‌هایی که در کانون بازپروری کودکان هستند در خاطراتشان به روابط تیره و تار عاطفی والدینشان اشاره می‌کنند. روابطی که آنها را بشدت نگران و ناراحت کرده و بعدا زمینه بروز رفتارهای نامناسب برایشان شده بود. به هر حال آنچه که باید به آن توجه کرد این است که زندگی در هر شرایطی در کنار هم برای بچه‌ها خوشایند نیست.

نگاهی به پدیده زنان خیابانی

اگر یک روز که از خانه خارج می‌شوید با دقت بیشتری به اطراف نگاه کنید شاید شماهم یکی از آنها را ببینید. هیچ فرق نمی‌کند که در کدام منطقه شهر باشید. آنها متعلق به طبقه خاصی نیستند، ظاهر به خصوصی هم ندارند.

نبود آماری منطبق بر واقعیت از یک سو و مشاهده ملموس این معضل اجتماعی در گوشه و کنار جامعه از سوی دیگر نگرانی‌هایی را برای خانواده‌ها پدید آورده است، اما چرا چنین پدیده‌ای به وجود می‌آید و راه مبارزه با آن چیست؟ انحرافات اجتماعی به ویژه انحرافات زنان سلامت و امنیت روانی ـ اجتماعی و حتی سیاسی و اقتصادی جامعه را تهدید می‌کند. از این رو جامعه برای بقاء و پایداری خود باید تدابیر خاصی به منظور جلوگیری از انحرافات زنان بزهکار و اقداماتی جهت باز پروری آنها اتخاذ کند که این امر جز از طریق شناسایی عوامل زمینه‌ساز و تشدید کننده این معضل اجتماعی امکان‌پذیر نیست. روسپیگری تنها متعلق به طبقه خاصی از جامعه نبوده و تحقیقات انجام شده نیز بیانگر این واقعیت است که علیرغم دخیل بودن عامل فقر و تنگنای اقتصادی اما در مواردی روسپیگری در میان زنان طبقه مرفه جامعه نیز دیده می‌شود. زنان روسپی در طبقه بالا و مرفه جامعه این کار را نه تنها وسیله‌ای برای ارضای خواسته‌های جنسی خویش می‌دانند بلکه آن را نشانه متمدن بودن نیز دانسته و حتی به آن افتخار هم می‌کنند، اما دلیل عمده گرایش زنان طبقه پایین به خیابانی شدن اغلب از روی فقر اقتصادی و به منظور امرار معاش است که به هر حال در این میان عده‌ای سود جو و فرصت طلب نیز این امر را وسیله‌ای برای استثمار این زنان قرار داده و از این طریق هستی آنها را به تباهی می‌کشانند. برخی زنان به نشانه مقاومت و یا پاسخ به فقر به فحشا روی می‌آورند. این زنان معمولا فاقد تحصیلات و مهارتهایی هستند که بتواند موفقیت آنها را در دستیابی به شغل مناسب تضمین کند. بیشتر آنها بی‌سوادند و یا تحصیلات بسیار کمی دارند. مهارتهای کم، تحصیلات اندک، امکانات محدود اشتغال و وجود شرایط منفی احتمال سوق دادن برخی زنان را به سمت انحرافاتی چون فحشا و مصرف مواد مخدر افزایش می‌دهد. مطالعات انجام شده بر روی زندگی برخی از زنان خیابانی بیانگر وضعیت به مراتب سخت‌تر زندگی این زنان پس از ازدواج است. گویی تقدیر این زنان بر این است که نه در
خانه پدری روی خوشبختی را ببینند و نه در خانه همسر. گویی تنگدستی، نکبت و فلاکت دست خود را در دست هم می‌گذارند تا بدبختی و درماندگی این زنان را صد چندان کنند. و بدین سان یکی از دردناکترین فصول زندگی این زنان در گوشه خیابان ورق می‌خورد، این زنان پس از مدتی تمام امیدها و آرزوهایشان را دود می‌کنند تا تمام دردها و رنجهایشان را در چند لحظه هم آغوشی التیام بخشند. در اینجا ذکر یافته‌های ناشی از تحقیقی در خصوص زنان خیابانی که توسط عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، بر روی 147 زن خیابانی مقیم مراکز بازپروری سازمان بهزیستی و یا مشغول به کار در خیابان و به منظور شناسایی عوامل زمینه ساز تن دادن این زنان به روسپیگری،‌ابعاد مختلف زندگی خانوادگی، چگونگی ورود به این کار و علل عدم بازگشت آنها صورت گرفته، تکان دهنده است. ازدواج 88 درصد زنان خیابانی با مردان متأهل . بیش از 80 درصد زنان خیابانی قبل از 17 سالگی و 7/43 درصد‌شان نیز قبل از 13 سال ازدواج می‌کنند و این در حالی است که این ازدواج با مردانی صورت می‌گیرد که 6/25 درصدشان قبلاً لااقل یکبار و 3/8 درصدشان بیش از یکبار ازدواج کرده‌اند.

آمار حاکی از آن است 5/37 درصد این زنان دوران کودکی و نوجوانی خود را بدون حضور توام پدر و مادر طی کرده‌اند.

برای نزدیک به 40 درصد پدران زنان خیابانی و 7/13 درصد مادران آنها جرایم و انحرافات اجتماعی روال زندگی بوده است و این در حالی است که 28 درصد پدران 9/6 درصد از مادران در این خانواده‌ها با مواد مخدر سر و کار نزدیکی داشته‌اند.

اما مصیبت به همین جا پایان نمی‌پذیرد زیرا این زنان علاوه بر تن فروشی به دنیای مواد مخدر نیز پا گذارده‌اند. آماردیگری حکایت از آن دارد تنها 32 درصد زنان خیابانی فقط سیگار مصرف کرده و دو سوم بقیه یا پیش از روسپیگری به اعتیاد روی آورده‌اند و یا بعد از آن. و به این ترتیب بیشتر روسپیان معتاد در آغاز به تشویق و یا اجبار خانواده به ویژه همسرانشان به قاچاق مواد مخدر روی می‌آورند و آنگاه خود به سمت مصرف مواد کشیده می‌شوند. التبه بیشتر مردانی که زنان خود را به قاچاق مواد مخدر واداشته‌اند، دست آنها را در دست مردان دیگر گذارده‌اند و در واقع این ازدواج با چنین هدفی پا گرفته است.از طرفی کارشناسان آسیبهای اجتماعی بر این باورند که تنها 9 درصد این زنان به زندگی مشترک خود ادامه می‌دهند. 50 درصد این زنان در همان دو سال اول با زندگی مشترک وداع می‌کنند و این در حالی است که 2/75 درصد این زنان در طول زندگی مشترک نیاز به مهر و محبت را با تمام وجود له له می‌زنند و 70 درصدشان نیز در زندگی مشترک خود قربانی ضرب و شتم و پرخاشگری همسرشان هستند. اما نغمه غم انگیز برخی از این زنان از همان سالهای اولیه کودکی و نوجوانی برایشان نواخته شده است، جایی که این دختران از سوی پدر، برادر، دایی و ناپدری خود مورد سوء استفاده قرار گرفته‌اند. یک جرم شناس در این زمینه با بیان اینکه بیش از 60 درصد زنان خیابانی سوء استفاده جنسی را در کودکی تجربه کرده‌اند، می‌گوید: این در حالی است که برآوردها نشان می‌دهد که 70 درصد این آزارها از سوی پدر یا ناپدری بر قربانیان اعمال می‌شود. دکتر شهلا معظمی می‌گوید: مطالعات صورت گرفته بر روی روسپیان نوجوان، دختران بزهکار، معتادان و نوجوانانی که از خانه گریخته‌اند، بیانگر واقعیت تلخ اعمال سوء رفتارهای جنسی در دوره کودکی است. استادیارد دانشگاه حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران سوء استفاده جنسی را رایج‌ترین عنصر مشترک در میان دختران فراری از خانه عنوان کرده و اظهار می‌کند: بسیاری از زنان جوانی که در خیابانها پرسه می‌زنند قربانی سوء استفاده جنسی خانواده‌هایشان هستند. آنها پس از فرار از خانه برای تأمین غذا، لباس و سرپناه مجبور به برقراری رابطه نامشروع می‌شوند، به طوریکه سابقه آزارهای جنسی در کودکی بر بی‌خانمانی، اعتیاد و جرم و جنایت و احتمال خودکشی در خیابانی شدن آنها نقش مستقیمی دارد.به گفته مسؤولان تا سال پیش تعداد زنان خیابانی کشور حدود 4 هزار عنوان می‌شد،‌در حالی که این آمار همچنان رو به افزایش است گویی تمام اقدامات مسؤولان و کارشناسان برای
کنترل وضعیت موجود بی‌نتیجه بوده و روز به روز بر دامه این معضل اجتماعی افزوده می‌شود. مدیر کل دفتر آسیب‌دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی در گفتگو با خبرگزاری مهر با بیان این مطلب (افزایش 15 درصد سالیانه )می‌گوید: همانطور که آمار آسیب‌های اجتماعی سالانه با رشد 15 درصد مواجه می‌شود، رشد 15 درصدی زنان خیابانی هم دور از انتظار نیست. دکتر سیدهادی معتمدی می‌افزاید: طی 9 ماهه سال 82 بیش از 1 هزار و 300 زن خیابانی در سطح کشور جمع‌آوری شده‌اند که نیمی از این زنان در مراکز نگهداری بستری و نیمی دیگر نیز به صورت سرپایی مداوا شده‌اند. 50 درصد دوباره به خیابان بر می‌گردند! وی در ادامه با بیان اینکه 50 درصد این زنان پس از بازپروری دوباره به خیابان باز می‌گردند، اظهار می‌دارد: متأسفانه علیرغم اقداماتی که به منظور نگهداری و توانمندسازی این زنان صورت می‌گیرد، نیمی از این زنان پس از بازپروری دوباره به خیابانها باز می‌گردند و این در حالی است که به همین مقدار نیز افراد جدید و کم سن و سال به این چرخه وارد می‌شوند. مدیر کل دفتر آسیب‌دیدگان بهزیستی به بودجه 150 میلیون تومانی این دفتر در سال جاری و به منظور ساماندهی زنان خیابانی اشاره کرده و تصریح می‌کند: بحث ایجاد اشتغال و توانمندسازی این زنان به خصوص برای جلوگیری از بازگشت مجدد به خیابان، طرح‌های در دست بررسی این دفتر در سال جاری است.

عضو هیات علمی دانشگاه تهران گفت: برای از بین بردن معضل پدیده زنان خیابانی باید متولیان و مسوولان رسیدگی به این امر به طور مشخص تعیین شوند.

دکتر« سید ضیاء هاشمی» در مصاحبه اختصاصی با پایگاه اطلاع رسانی پلیس، در خصوص پدیده زنان خیابانی گفت: برای پرداختن به این معضل ، باید در قدم اول بپذیریم که واقعیتی با موضوع زنان خیابانی به عنوان یک مسئله اجتماعی وجود دارد و با برنامه ریزی جدی و دقیق برای جلوگیری از علنی شدن آن در سطح جامعه ، اقدام کنیم.عضو هیات علمی دانشگاه تهران گفت: برای از بین بردن معضل پدیده زنان خیابانی باید متولیان و مسوولان رسیدگی به این امر به طور مشخص تعیین شوند.

وی با اشاره به ریشه ها، عوامل و علل پیدایش این معضل اجتماعی اظهارداشت: درصد بالایی از زنان خیابانی به دلایل و انگیزه های اقتصادی مرتکب این رفتار می شوند، بنابراین باید در حوزه اقتصادی و مالی راه حل های برای حل این پدیده در نظر گرفته شود که عمدترین مسئله در این زمینه فراهم کردن تامین اجتماعی برای این قشر آسیب پذیر است.

تامین اجتماعی این قشر از طریق پرداخت یک سری مساعدت ها و برآورده ساختن نیازهای اولیه و فوری آنهاست و بخشی نیز شامل تامین سرپناه و حمایت های اجتماعی و فرهنگی برای بازگرداندن این افراد به دامان خانواده و جامعه است.

برای از بین بردن معضل پدیده زنان خیابانی باید مسئولان و متولیان رسیدگی به این امر تعیین شوند ، بدین منظور که دقیقا مشخص شود که نیروی انتظامی، بهزیستی یا قوه قضائیه کدام یک مسئول رسیدگی به این معضل اجتماعی هستند.

اقدامات فرهنگی را به منظور حل معضل زنان خیابانی مهم دانست و گفت: این قشر علاوه بر آسیب پذیر بودن، آسیب زا نیز هستند، زیرا زنان خیابانی علاوه بر از دست دادن سلامت زندگی خود ، موجب تخریب روال عادی و نرمال زندگی در میان سایر اقشار جامعه نیز می شوند .
برای حل این مسئله بایستی به زمینه تقاضا های اجتماعی نیز در این خصوص پرداخته شود که بارزترین وجه در این مورد تامل و بررسی راه کارهای تسهیل ازدواج برای جوانان، دخترو پسر وازدواج مجدد برای زنان بی سرپرست است.

با برخورد و روش های کنترلی نیز می شود جلوی این معضل اجتماعی را گرفت ، در این مرحله برخورد عینی با کسانی که هنجار شکن هستند می تواند جامعه را از وجود این مظاهر نامناسب پاک کند .

اگر زمینه ها و انگیره های ارتکاب جرم و خلاف از بین برود ، فضای عمومی جامعه، ارزش ها و هنجارهای رایج، آماده جلوگیری از ناهنجاری هایی که موجب مخدوش شدن فرهنگ عمومی جامعه می شوند، هستند.

دولت می تواند با اهتمام در راستای حل مشکل معیشت، مسکن، اشتغال، ازدواج و ارتقاء توانمندی تامین هزینه های زندگی، حل معضلات اجتماعی و اقتصادی، مقابله جدی با احتیاط و مواد مخدر از به وجود آمدن این معضل پیشگیری کند.

روان درمانی زنان آسیب دیده و پیشگیری از کینه ورزی و انتقام جویی، آگاه سازی عمومی خصوصاً متقاضیان ازدواج در امر انتخاب، ارتقاء سطح آرامش و امنیت اخلاقی، فرهنگ سازی و اهتمام در امر حفظ سنتها و آداب اجتماع خودی و جلوگیری از تهاجم و شبیخون بیگانگان، پیشگیری از مهاجرت ها و آمایش جمعیتی مختلف اجتماعی و ایجاد کانون های بازپروری برای زنان آسیب دیده و خیابانی را از دیگر راه کارهای پیشگیری برای این موضوع توسط دولت عنوان کرد.
ایجاد محیط سالم توام با آرامش ، فراهم نمودن امکانات رفاهی علمی ، تفریحی ورزشی مورد نیاز فرزندان در محیط خانواده به منظور عدم احساس کمبود، تقویت و گسترش فرهنگ دینی و اسلامی با توجه به مسائل شرعی و مذهبی توسط والدین و کنترل و نظارت خانواده بر نوع رفتارها ، ارتباطات و معاشرت های دوستان در جلوگیری از پیدایش مشکل و معضلات اجتماعی را از دیگر راه کارهای مبارزه با پدیده زنان خیابانی برشمرد.

به گفته عضو هیات علمی دانشگاه تهران، آگاه سازی فرزندان از مسائل و مشکلات فرار جوانان به خصوص زنان و دختران در جامعه، توجه به تبعات سوء ناشی از بی بند و باری ها، رعایت حقوق همسر و فرزندان، توجه به خواسته های معقول و منطقی با آنان ، برخورد مناسب با کارهای غیر اخلاقی فرزندان، انجام کارها و تدابیر منطقی و بازدارنده با فرد آسیب دیده را از عوامل کاهش به وجود آمدن آسیبهای اجتماعی برشمرد.

دختران دیروز —- زنان خیابانی امروز

بحث زنان خیابانی یا اصطلاحاً روسپی، بحثی‌ست متعلق به تمام جوامع بشری که از دیرباز مورد توجه جامعه‌شناسان، روان‌شناسان، مددکاران و فعالان حوزه‌ی اجتماعی بوده است. زنانی که اگرچه بار منفی معنایی را با خود حمل می‌کنند اما درواقع قربانیان سیستم‌های سرمایه‌داری و جوامع مردسالارند. قربانیانی که هم منفور هم‌جنسانشان هستند و هم بسته به موقعیت زمانی، مکانی و وجهه‌ی اجتماعی، منفور یا مقبول جنس مخالف خود. اما نکته‌ی قابل توجه این است که این زنان به چه گروهی از جامعه تعلق دارند و اساساً ریشه‌ی برگزیدن چنین راهی به‌عنوان منبع درآمد در چیست؟ آیا برای حل این معضل، حذف به‌ظاهر متخلفان، کافی‌ست؟ در سال 1857، پاران – دوشالته در بررسی خود نوشت: ” از تمامی علت‌های فحشا، هیچ‌کدام به‌اندازه‌ی بی‌کاری و فقر که نتیجه‌ی اجتناب‌ناپذیر دستمزدهای نابسنده است، نمی‌توانند فعال باشند”.1 این نقل قول تنها متعلق به جامعه‌ی اروپایی آن‌‌زمان نیست بلکه در ایران امروز نیز فقر، فقدان درآمد، عدم پشتوانه‌ی کافی حقوقی و قانونی زنان را می‌توان از جمله عوامل رشد چشم‌گیر روسپی‌گری یا همان بردگی جنسی برشمرد. به‌طور مثال با درنظر گرفتن جامعه‌ی شهری تهران، گسترش روزافزون شکاف طبقاتی و بالارفتن برج‌ها و از طرف دیگر به انزوا کشیده‌شدن قشر فقیر در جنوب شهر و مناطقی مثل پامنار و ناصرخسرو به‌وضوح قابل مشاهده است. در این‌گونه نواحی، برخی از کودکان موظفند برای امرار معاش، بخشی از هزینه‌ی زندگی را به‌عهده بگیرند یا به‌عبارتی هرکس نان خود را دربیاورد، فرقی هم ندارد در چه سنی قرار دارند، آن‌ها موظفند تحصیل را رهاکرده و به کارهایی چون باربری، پادویی و دست‌فروشی مشغول شوند. در این میان بعضی کودکان و نوجوانان که موفق به یافتن شغل نمی‌شوند یا از آزارهای صاحبان کار به ستوه آمده و فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند، به بزهکاری روی آورده و گاه دست به دزدی، گدایی یا تن‌فروشی می‌زنند. بسیاری از دختران قربانی، دخترانی هستند که بر سر چهارراه‌ها شیشه‌ی ماشین پاک کرده یا گدایی می‌کنند. یقیناً افراد زیادی شب‌هنگام، از خیابان‌های معروف شهر گذشته و بسیاری از بردگان جنسی را دیده‌اند که با آرایش‌های غلیظ و پوششی خاص به انتظار مشتریان خود هستند. عده‌ای با افسوس سر تکان داده و رد می‌شوند و بعضی دیگر هم لبخندزنان و با نگاهی شهوانی به جرگه‌ی مشتریان می‌پیوندند. این زنانِ در ظاهر خندان و طناز و پرعشوه، چنان می‌نمایند که از کار خود نهایت لذت را برده و فساد در خون آن‌ها جاری‌ست. اما در حقیقت، اغلب روسپیان افرادی هستند که تنها به‌دلیل نابرابری اقتصادی یا استثمار و خشونت در جامعه‌ی بیمارشان قربانی شده‌اند. در این میان نیز شاید زنانی باشند که به‌علت میل شهوانی بالا و به‌جهت ارضای غریزه‌ی جنسی تن به این کار می‌دهند و البته درصد ناچیزی از زنان خیابانی را شامل می‌شوند. اما سؤال دیگر این است که آیا تجارت تن فقط یک سو دارد؟ آیا به‌قول سیمون دوبوار، بازار عرضه‌ی زنان، تقاضایی ندارد؟ و متقاضیان، آن قطب دیگر جامعه، یعنی مردان نیستند؟ بارها و بارها شاهد بوده‌ایم که زنان بسیاری را به جرم روسپی‌گری به ضربات شلاق، زندان و گاهی اعدام محکوم کرده‌اند ولی در این میان از مردان قصه‌ی زندگی مجرمان خبری نبوده. درحقیقت در جامعه‌ی ما که صحبت از مسایل جنسی تابو است، این تابو همیشه یک متهم داشته که آن‌هم زن است. چون مطابق با آن‌چه از سنت و فرهنگمان برمی‌آید، زن است که باید هم خود را از نظرها مخفی کند و هم چنان رفتار کند که شهوت مرد را برنینگیزد و هم اگر برانگیخت تاوانش را بدهد. زن است که می‌تواند اُم‌الفساد باشد، مرد هیچ سهمی در فساد ندارد و تنها از غریزه پیروی کرده است (یعنی پایین‌آوردن مرد تا سطح حیوان بدون تفکر و اختیار). بنابراین در جامعه‌ی مردسالار، در هنگام قضاوت، به بازار تقاضا توجهی نمی‌شود و تنها عرضه‌کنندگان مورد قضاوت قرار می‌گیرند. برای مثال دختری از هشت سالگی توسط مادرش به مردان فروخته می‌شد تا منبع درآمد باشد و در این میان تا هجده سالگی بارها و بارها مورد تجاوز قرار گرفت و بارها دستگیر و به شلاق محکوم شد، اما هیچ‌کس نپرسید دخترک خردسال چرا و چگونه و توسط چه کسانی دچار چنین وضعیتی شده است؟ معلول محکوم می‌شود، عامل آزاد و علت تکرار. به‌هرحال همیشه میزان عرضه را با تقاضا می‌سنجند و تا وقتی قانون، مردان را ناچار به ارضای غریزه دانسته و زن را چه در قالب همسر رسمی و چه موقت موظف به برآوردن این نیاز، عرضه همچنان ادامه خواهد داشت.زنان خیابانی از کم‌ترین حقوق انسانی و شهروندی برخوردارند و در حقیقیت مردگانی هستند به‌ظاهر زنده که در معرض ضرب و شتم، تجاوز و بیماری‌های مقاربتی و هزاران آسیب دیگر قرار دارند. از دید مشتریان، زنانِ روسپی، بردگانی هستند که در مقابل مبلغی که می‌گیرند، در زمان مقرر هیچ‌نوع حق و حقوق انسانی ندارند و باید به تمام خواسته‌های فرد متقاضی پاسخ مثبت بدهند. در کشور ما روسپیان حتی خود را در استفاده از کاندوم محق نمی‌دانند و اطلاع کافی هم از انواع بیماری‌های آمیزشی یا راه‌های انتقال آن‌ها ندارند. این افراد به‌طور ناخواسته یا به‌دلیل فقر یا تجاوزات جنسی از سوی افراد غریبه، افراد فامیل، صاحبان کار، دوست پسر یا به‌دلیل خشونت‌های خانگی مثل ضرب‌وشتم یا تجاوزات همسر، اعتیاد اعضای خانواده و منبع درآمد بودن برای امرار معاش، سخت‌گیری‌های متعصبانه‌ی برخی خانواده‌های سنتی و فرار به شهرهای بزرگ برای اندکی آزادی و هزاران دلیل دیگر به چنین کاری روی آورده‌اند. آن‌ها حرفه‌ای نبوده‌اند که با ایجاد خانه‌های عفاف و راه‌کارهایی همانند آن‌چه معاون اجتماعی سازمان بهزیستی ارایه داده‌اند به حرفه‌ی خود جلوه‌ی مشروع بدهند. معاون اجتماعی سازمان بهزیستی در تاریخ 02/11/84 در گفت‌وگو با ایلنا2 یکی از راه‌های کاهش معضل زنان خیابانی را ازدواج موقت به‌صورت قانونی و چارچوب‌بندی شده دانست و آرای مخالف با این طرح را ناشی از حساسیت‌های غیرمنطقی زنان و جوسازی گروه‌های سیاسی و برخی افراد ناآگاه قلمداد کرد. همچنین وی گفت: “بزرگان و مسؤولان کشور، باتوجه به اخبار محرمانه‌ای که دریافت می‌کنند، اطلاعات کافی در زمینه‌ی معضل زنان خیابانی دارند و در جریان عمق فاجعه قراردارند.” حال این پرسش مطرح است که مفهوم صورت قانونی و چارچوب‌بندی شده‌ی ازدواج موقت چیست؟ همان صورت قانونی و چارچوب‌بندی شده‌ی ازدواج دایم با همه‌ی نواقصش؟ آیا این خود تضییع مضاعف حقوق زنان نیست؟ آیا ترویج ازدواج‌های موقت متعدد، حالت رسمی و مشروع بخشیدن به بی‌بندوباری نیست؟ آیا چنین اقداماتی، بردگی جنسی زن و غریزی‌شدن روزافزون مردان را در پی ندارد؟ مگر نه این است که پیامد آن گریبان‌گیر زنان است و آسیبش برای آن‌ها، پس چگونه می‌شود برخوردهای گروه‌های مختلف زنان را حساسیت غیرمنطقی دانست، درحالی‌که یک طرف قضیه زنان هستند. منطقی یا غیرمنطقی بودن چنین طرحی را چه کسی تعیین می‌کند، باز هم طراحان مرد؟ آنچه مسؤولان در جریان عمق آن قرار دارند، نماد خارجی هم دارد و اساساً از دل جامعه‌ای بلند می‌شود که ما زنان به‌عنوان شهروندانی با حقوق ناقص در آن زندگی می‌کنیم. زنان خیابانی که راه تعدیلشان در ازدواج‌های موقت دیده می‌شود، خیلی از ما دور نیستند؛ آن‌ها می‌توانند یکی از دوستان، همسایگان، خواهران، مادران و دختران ما باشند. از دنیای دیگری نیامده‌اند که شناختنشان حداقل برای فعالان اجتماعی نیاز به ذره‌بین داشته باشد. آن‌ها این راه را نه به‌عنوان ساده ترین راه، که گاه از سر بی‌خردی و گاه از سر ناچاری به‌عنوان آخرین راه برگزیده‌اند. جنبه‌ی مشروع دادن به این راه، تنها بی‌مسؤولیت کردن جامعه در مقابل پذیرش نواقص خود است. راه‌حلی از سر بازکننده، که نه از سر تخصص بلکه تنها برای فرار از واقعیت‌های جامعه و قدمی‌ست در راه اشاعه‌ی سیستم بیمار سرمایه‌داری.فحشا، سمبل تحقیر زن به دست مرد است3 و این تحقیر، متعلق به جوامع تابع نظام آپارتاید. حال آن‌که ایران در سراسر دنیا مدعی مردم‌سالاری و برابری‌ست. در سیستم مردم‌مداری، عدالت اقتصادی شرط اساسی‌ست و هرکس به حد توان و استعداد خود، فرصت برابر برای پیشرفت و ترقی دارد. بنابراین زنان هم که بخش اعظم این جامعه را تشکیل می‌دهند، باید برای تحقق توانایی‌هایشان فرصت‌های برابر با مردان و حتی سایر هم‌جنسان خود داشته باشند. جامعه‌ی مدنی نیاز به تاسیس مکان‌هایی با عناوین تقدیس شده برای زیر سؤال بردن معیارهای انسانی ندارد بلکه راه‌کار، در ایجاد همان فرصت‌های برابر و عدالت اجتماعی‌ست. این جامعه نیاز دارد تا با اصلاح قوانین اساسی، حقوق انسانی و شهروندی زنانش را به آن‌ها بازگرداند و امنیت را در خانه، خیابان و محل کار برایشان فراهم کند. دستمزدهای عادلانه و برابر با توانایی زن به او بدهد. امکاناتی را ایجاد کند تا تحصیلات دانشگاهی سهل‌تر و رسیدن به پست‌های شغلی مقدور شود. زنان ما باید لزوم استقلال مالی را بیاموزند، تا در مواقع بحرانی مستأصل نمانند. این جامعه نیاز دارد مراکزی را تاسیس کند که زنان آسیب‌دیده و قربانی خشونت به آن‌ها پناه آورده تا بر اثر چنین مسایلی از شهر و خانه‌ی خود گریزان نشوند و قربانی نوع دیگری از خشونت نگردند و تحت‌نظر متخصصین به راه‌حل‌های منطقی و اصولی دست‌یابند. این جامعه نیاز دارد کودکان و نوجوانانش را با روش‌های تخصصی نسبت به مسایل جنسی آگاه کند تا با درک تفاوت رابطه‌ی سالم و ناسالم، از سر ناآگاهی قربانی خشونت‌های جنسی قرار نگیرند. خانواده‌ها را نسبت به تغییرات روز آگاه کند و روش‌های درست برخورد با نسل جوان را با برگزاری کارگاه‌های رایگان و ارایه‌ی بروشورهای آموزشی به پدران و مادران آموزش دهد. با نظارت بر عملکرد صداوسیما، فرهنگ چندهمسری و پدرسالاری را به فرهنگ انسان‌مداری و عدالت و برابری تبدیل کند. این جامعه نیاز دارد تا برای ریشه‌کن کردن مسأله‌ی فحشا، بسترسازی فرهنگی داشته باشد.کلام آخر آن‌که؛ تاسیس مکان‌هایی برای رسمیت‌بخشیدن به روسپی‌گری نه از سر دوراندیشی و اصلاح، که دادن امتیاز دیگری‌ست به مردان جامعه‌ی مردسالار ایرانی، امتیازی که زنان بیش‌تری را قربانی خواهد کرد، چه زنانی که خود در معرض کاستی‌ها و خشونت‌های اجتماعی هستند و چه آنان که شوهرانشان متقاضی این بازارند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *