شما در کدام ربع این چهارراه قرار گرفتهاید؟آیا این مکان مناسب شماست؟
آیا شما به لحاظ مالی مستقل هستید؟ اگر در زندگی خود بر سر چند راهه مالی قرار گرفتهاید، کتاب “چهارراه پولسازی” برای شما نوشته شده است. اگر میخواهید کنترل اعمال امروز خود را به دست بگیرید تا بتوانید سرنوشت مالی خود را تغییر بدهید، این کتاب در ترسیم طرح و برنامه مالی به شما کمک میکند. چهارراه پولسازی به صورت زیر است:
هر یک از ما حداقل در یکی از ربعهای چهارراه پولسازی جای میگیریم. محلی که جریان نقدینگی ما از آن حاصل میشود، جایگاه ما را تعیین میکند. بسیاری از ما به فیشهای حقوقی ماهانه اتکا میکنیم و بنابراین کارمند باقی میمانیم؛ گروهی دیگر از ما نیز خویشفرما هستیم. کارمندان و خویشفرمایان در سمت چپ چهارراه پولسازی جای میگیرند. سمت راست نمودار به افرادی اختصاص یافته است که از راه کسب و کاری که مالکیت آن را بر عهده دارند یا سرمایهگذاریهایی که صورت میدهند، کسب درآمد میکنند.
چهارراه پولسازی درباره چهار گروه مختلف از مردم است که دنیای کسب و کار را میسازند؛ افرادی که هر کدام در موقعیت خود بیهمتا هستند. این نمودار به شما کمک میکند که موقعیت کنونی خود را تشخیص بدهید و جایگاهی که میخواهید در آینده در آن قرار بگیرید و راهی که در نظر دارید برای رسیدن به استقلال مالی طی کنید را مورد شناسایی قرار بدهید. با اینکه استقلال مالی میتواند از طریق هر چهار ربع نمودار محقق شود، مهارتهای یک فرد متعلق به گروه مالکیت کسب و کار یا سرمایهگذاری به شما کمک میکند که سریعتر به اهداف مالی خود دست پیدا کنید. فردی که در گروه کارمندی موفق است، باید در گروه سرمایهگذاری هم موفقیت کسب کند.
وقتی بزرگ شدی، میخواهی چه کاره شوی؟
این کتاب از بسیاری جهات بخش دوم کتاب “پدر ثروتمند، پدر فقیر” است. برای کسانی که ممکن است کتاب “پدر ثروتمند، پدر فقیر” را مطالعه نکرده باشند، یادآور میشوم که این کتاب شامل درسهای مختلفی است که دو پدرم درباره پول و انتخابهای موجود در زندگی به من یاد دادند. یکی از این دو پدر واقعی من بود و دیگری پدر بهترین دوستم. یکی از آنها تحصیلات عالیه داشت و دیگری دبیرستان را ناتمام گذاشته بود. یکی از آنها فقیر و دیگری ثروتمند بود.
هر وقت از من میپرسیدند: “وقتی بزرگ شدی، میخواهی چه کاره شوی؟” پدر تحصیل کرده اما فقیرم همیشه توصیه میکرد: “به مدرسه برو، نمرات خوب بگیر و سپس یک شغل مطمئن و خوب را انتخاب کن.”
او مسیری را برای زندگی به من پیشنهاد میکرد که چنین بود:
توصیه پدر فقیر
پدر فقیر به من توصیه میکرد که یا به یک کارمند با درآمد بالا تبدیل بشوم، یا به عنوان یک خویشفرمای متخصص پردرآمد همچون پزشک، وکیل یا حسابدار فعالیت کنم. پدر فقیر من به شدت نگران فیش حقوقی ثابت، مزایا و امنیت شغلی بود. به همین دلیل است که او به عنوان یک کارمند عالی رتبه دولتی با درآمد بالا فعالیت میکرد؛ یعنی مدیر کل آموزش و پرورش ایالت هاوایی.
از سوی دیگر، پدر ثروتمند اما تحصیل نکردهام یک توصیه کاملاً متفاوت داشت. او میگفت: “به مدرسه برو، تحصیلات خود را به پایان برسان و به یک سرمایهگذار موفق تبدیل شو.”
او مسیری را برای زندگی به من پیشنهاد میکرد که به شکل زیر بود:
توصیه پدر ثروتمند
این کتاب درباره فرآیند هیجانی، ذهنی، احساسی و آموزشیای است که من در پیروی از توصیه پدر ثروتمندم وارد آن شدم.
این کتاب مناسب چه کسانی است؟
این کتاب برای کسانی نوشته شده است که آماده هستند تا موقعیت خود را در چهارراه پولسازی تغییر بدهند؛ به ویژه افرادی که اکنون در بخشهای کارمندی و خویشفرمایی هستند و در نظر دارند تا به بخشهای مالکیت کسب و کار یا سرمایهگذاری تغییر مکان بدهند. این کتاب مخصوص کسانی است که آماده هستند تا به چیزی فراتر از امنیت شغلی اندیشیده و برای به دست آوردن امنیت مالی تلاش کنند. قدم گذاشتن در این مسیر آسان نیست، اما پاداشی که در انتهای سفر نصیب فرد میشود، ارزش تحمل رنج مسیر را دارد. این سفر، سفری است به سوی استقلال مالی.
وقتی دوازده ساله بودم، پدر ثروتمند داستان کوتاهی را برای من تعریف کرد که مرا به سوی کسب ثروتی هنگفت و استقلال مالی هدایت نمود. این روشی بود که پدر ثروتمند برای شرح تفاوت میان سمت چپ چهارراه پولسازی یعنی کارمندی و خویشفرمایی و سمت راست آن یعنی بخشهای مالکیت کسب و کار و سرمایهگذاری مورد استفاده قرار داد. داستان مذکور این بود:
“یکی بود، یکی نبود. دهکده کوچک و زیبایی وجود داشت که جای خوبی برای زندگی بود. فقط یک مشکل داشت؛ اینکه در این دهکده تا زمانی که باران نمیآمد، آبی وجود نداشت.
ریش سفیدان دهکده برای اینکه مشکل را یک بار برای همیشه حل کنند، تصمیم گرفتند ترتیبی بدهند که آب به صورت روزانه به دهکده منتقل بشود. دو نفر داوطلبانه مسئولیت این کار را برعهده گرفتند و قراردادی را مبنی بر انجام آن به امضا رساندند. ریش سفیدان احساس میکردند که ایجاد فضای رقابتی به پایین نگه داشتن قیمتها کمک کرده و وجود ذخیره آب را تضمین میکند.
یکی از این دو نفر که ونوس نام داشت، بلافاصله دست به کار شد؛ دو سطل گالوانیزه استیل خرید و به رفت و آمد در مسیر منتهی به دریاچه که مسافتی در حدود یک مایل داشت، پرداخت. او از صبح تا غروب با دو سطل خود از دریاچه آب میآورد و آن را در منبع بزرگی که در دهکده ساخته شده بود، میریخت. هر روز صبح، او مجبور بود پیش از همه مردم دهکده بیدار شود تا اطمینان پیدا کند که آب کافی در دهکده وجود دارد. کار دشواری بود، اما ونوس از اینکه پول خوبی در میآورد و یک قرارداد انحصاری برای انجام این کار داشت، بسیار خوشحال بود.
دومین نفر که ستوس نام داشت، پس از امضای قرارداد برای مدتی ناپدید شد. او ماهها دیده نمیشد و این مساله ونوس را بسیار خوشحال میکرد، چرا که رقیبی نداشت و همه پولها به خودش میرسید.
ستوس به جای اینکه برای رقابت با ونوس دو سطل بخرد، یک طرح کاری پیروزمندانه آماده کرد و شرکتی را راهاندازی نمود. سپس چهار سرمایهگذار پیدا کرد، مدیری را برای اداره کارها به خدمت گرفت و شش ماه بعد با یک تیم مجهز تاسیساتی به دهکده بازگشت. طی یک سال، تیم او موفق به ساخت یک لوله استیل ضد زنگ شد که دهکده را به دریاچه مرتبط میکرد.
ستوس در مراسم بزرگ افتتاحیه طرح خود اعلام کرد که آب او تمیزتر از آب ونوس است. او میدانست که شکایاتی درخصوص آلوده بودن آب ونوس وجود دارد. همچنین اعلام کرد که میتواند آب دهکده را به صورت ۲۴ ساعته در هفت روز هفته تأمین کند. اِد فقط در روزهای هفته میتوانست آب را به دهکده منتقل کند و در تعطیلات آخر هفته کار نمیکرد. ستوس همچنین اعلام کرد که این منبع آب با کیفیت و قابل اطمینان را با قیمتی که ۷۵ درصد کمتر از بهای کنونی آن است، در اختیار مردم قرار خواهد داد. ساکنان دهکده فریاد شادی سر دادند و بلافاصله به سمت شیرهای آب بیل هجوم بردند.
ونوس برای رقابت با بیل بهای کار خود را ۷۵ درصد کاهش داد، دو سطل دیگر خرید، درپوشی را برای سطلهای خود تهیه کرد و در هر بار رفت و آمد چهار سطل آب را به دهکده انتقال داد. برای اینکه خدمات بهتری ارایه بدهد، دو پسر خود را نیز استخدام کرد تا در شیفت شب و روزهای تعطیل به او کمک کنند. وقتی پسران او به دانشگاه میرفتند، به آنها گفت: “سریعتر برگردید، چون روزی این کسب و کار متعلق به شما خواهد بود.”
بنا به دلایلی پسران او پس از دانشگاه هرگز به دهکده برنگشتند. سرانجام او ناچار به استخدام چند کارمند شد، اما با اتحادیه کارگران مشکل پیدا کرد. اتحادیه خواستار دستمزدهای بالاتر و مزایای بهتر بود و میخواست که اعضا در هر رفت و آمد فقط یک سطل را حمل کنند.
از سوی دیگر، ستوس متوجه شد که اگر این دهکده به آب نیاز دارد، پس سایر دهکدهها نیز حتماً به آب نیاز خواهند داشت. او طرح تجاری خود را بازنویسی کرد و سیستم انتقال آب پرسرعت، پرحجم، کمهزینه، بهداشتی خود را به دهکدههایی در سراسر دنیا توسعه داد. ستوس بابت انتقال هر سطل آب فقط یک پنی دریافت میکرد، اما هر روز میلیونها سطل آب را انتقال میداد. صرفنظر از اینکه او شخصاً کار میکرد یا خیر، میلیونها نفر از سیستمهای انتقال آب او استفاده میکردند و تمام پولها به حساب بانکی او واریز میشد. بیل با احداث لولههای آب خود نه تنها آب را به دهکدهها انتقال میداد، بلکه پول را نیز روانه حساب شخصی خود میکرد.
ستوس تا ابد با خوبی و خوشی زندگی کرد، ولی ونوس باقی عمر خود را با کار سخت گذراند و برای همیشه با مشکلات مالی درگیر بود. “داستان همینجا به پایان میرسد.”
داستان ستوس و ونوس سالها راهنمای زندگی من بود. این داستان به من در فرآیندهای مختلف تصمیمگیری در زندگی کمک کرد. اغلب از خود میپرسم:
“آیا من یک لوله ضد زنگ ساختهام یا سطلهای آب را حمل کردهام؟”
“آیا سخت کار کردهام یا با هوشمندی عمل کردهام؟”
پاسخ این پرسشها مرا به لحاظ مالی به استقلال رساند.
این کتاب به همین موضوع میپردازد. موضوع کتاب این است که چگونه میتوان به یک فرد متعلق به گروه مالکیت کسب و کار و سرمایهگذاری تبدیل شد. این کتاب مخصوص کسانی است که از حمل کردن سطلهای آب خسته شدهاند و آماده ساخت لولههایی هستند که از طریق آن پول را به داخل جیبهای خود سرازیر کنند، نه خارج از آن.
این کتاب سه بخش مجزا دارد.
بخش اول: نخستین بخش این کتاب درباره تفاوتهای اساسی میان افراد در چهار ربع چهارراه پولسازی است و به این موضوع میپردازد که چرا افراد جذب بخشهای مختلف چهارراه شده و بدون اینکه متوجه باشند در آن جایگاه گرفتار میشوند. این کتاب به شما کمک میکند تا تشخیص بدهید در حال حاضر در کدام بخش از چهارراه پولسازی قرار دارید و میخواهید در پنج سال آینده در چه جایگاهی قرار بگیرید.
بخش دوم: بخش دوم کتاب درباره تغییرات شخصی است و به جای پرداختن به اینکه شما باید چه کاری انجام دهید، به این میپردازد که باید چه کسی باشید.
بخش سوم: سومین بخش این کتاب به هفت مرحلهای میپردازد که شما میتوانید با پشت سرگذاشتن آن به سمت راست چهارراه پولسازی گام بردارید. من اکثر رموزی را که پدر ثروتمندم در خصوص مهارتهای لازم برای تبدیل شدن به یک مالکیت کسب و کار یا سرمایهگذاری موفق به من آموخت، با شما در میان خواهم گذاشت. این مساله به شما کمک میکند تا راه خود را به سوی استقلال مالی پیدا کنید.
من در کتاب “چهارراه پولسازی” همچنان بر اهمیت هوش و دانش مالی تاکید خواهم کرد. اگر میخواهید در سمت راست چهارراه پولسازی یعنی به عنوان فرد متعلق به گروه مالکیت کسب و کار و سرمایهگذاری فعالیت کنید، نیازمند هوشمندی و ذکاوت بیشتری نسبت به سمت چپ چهارراه یعنی کارمندی و خویشفرمایی خواهید بود.
برای فعالیت به عنوان یک فرد متعلق به گروه مالکیت کسب و کار و سرمایهگذاری باید قادر به کنترل جهتی که جریان نقدینگی شما در مسیر آن جریان دارد، باشید. این کتاب برای افرادی نوشته شده است که آماده ایجاد تغییر در زندگی خود هستند؛ افرادی که آمادهاند تا به چیزی فراتر از امنیت شغلی بیندیشند و شروع به طراحی سیستمهای مشخص خود کنند تا به استقلال مالی دست بیابند.
ما در آغاز عصر تکنولوژی هستیم و این عصر بیش از هر زمان دیگری موقعیتهای رسیدن به دستاوردهای مالی را برای ما فراهم میکند. چنین موقعیتهای نصیب افرادی خواهد شد که دارای مهارتهای افراد متعلق به گروه مالکیت کسب و کار و سرمایهگذاری باشند و بتوانند این موقعیتها را شناسایی کرده و بربایند. برای کسب موفقیت در عصر تکنولوژی لازم است که افراد درخصوص هر چهار ربع چهارراه پولسازی اطلاعات کسب کنند. متاسفانه مدارس ما هنوز در عصر صنعتی باقی ماندهاند و کماکان دانشآموزان را فقط برای سمت چپ چهارراه آماده میکنند.
اگر شما به دنبال پاسخهای جدیدی برای حرکت به سوی عصر تکنولوژی هستید، این کتاب برای شما نوشته شده است. کتاب “چهارراه پولسازی” در سفر به سوی عصر تکنولوژی به شما یاری میرساند. شاید پاسخ همه سوالات در آن موجود نباشد، اما بینش فردی و هدایتگری را که من در جریان انتقال از بخش کارمندی و خویشفرمایی چهارراه پولسازی به بخش مالکیت کسب و کار و سرمایهگذاری آن به دست آوردم، با شما درمیان خواهم گذاشت.
اگر آماده هستید تا سفر خود را آغاز کنید یا چنانچه حرکت در مسیر کسب استقلال مالی را قبلاً آغاز کردهاید، این کتاب به شما تقدیم میشود.