خلاصه کتاب سیر اندیشه ها در شهرسازی 2


 

آرمان‌هایی که به واقعیت پیوست

جلد دوم کتاب سیر اندیشه‌ها در شهرسازی، به بیان دیدگاه‌ها در بین سال‌های 1960 تا 1973 می‌پردازد.

شهر اروپایی تا سال 1960 میلادی به دستاوردهای شگرفی رسید :

–         جایگزینی مدیریت جامعه به جای حکم‌فرمایی

–         جایگزینی خرد باوری و تغییر به جای باور به سرنوشت

–         تبدیل آزادی و حقوق بشر به ارزش‌های اجتماعی

–         برابری نسبی مردمان در برابر قانون و حکومت

–         آموزش همگانی، تأمین خدمات مکمل سکونت، زیر ساخت ها و سامانه‌ی حمل و نقل همگانی

–         تبدیل رعایا و توده‌ی مردم به شهروندان

–         تأمین مسکن برای اکثریت افراد جامعه

–         تغییر مفهوم شهر، از توده‌ای بی‌شکل از آدم‌ها (Society) به اجتماع شهری (Community)

–         تکمیل تشکیلات شهرداری نوین

–         بهره‌برداری از تقاطع نا هم‌سطح و راه‌های زیرزمینی

–         جایگزینی طبیعت به جای ماوراءالطبیعه

–         تفکیک و پهنه بندی

دهه‌ی 60 سده‌ی بیستم میلادی را می‌توان آغاز دوره‌ی گذار یا انتقال پارادایم ها، به ویژه در شهر سازی دانست.

مهم‌ترین پارادیم های مطرح در این دوره:

·        خرد باوری

·        علم باوری

·        جدایی سوژه و ابژه (عامل شناسایی کننده و موضوع مورد شناسایی)

·        باور به نظم ریاضی

·        زمان؛ بعد چهارم فضا

·        برداشت خطی از تاریخ

·        تقبل فرم و کارکرد

·        نخبه گرایی و هنر نخبه گرا

·        باور به جهان شمولی

·        پذیرش سبکی بین‌المللی

·        برتری تازگی

·        تاکید بر ضرورت پیشرفت

·        استاندارد کردن

·        باور به سادگی و ناب بودن

·        سیالیت فضا

·        لزوم شفافیت

در این دوران پهنه بندی به ازدیاد حرکت انجامید، لذا تفکیک سواره و پیاده یکی از مهم‌ترین اهداف شهرسازی بعد از جنگ جهانی دوم بود.

 

شهرهای جدید : ادامه‌ی سیاست‌های تمرکز زدایی از کلان‌شهرها

اندیشه‌ی شهرهای جدید در دنیا برخاسته از جریان فکری ریشه‌داری است که می‌توان نقطه‌ی اوج آن را با اندیشه‌ی برنامه‌ریزی در «شهرسازی نوگرا» همراه دانست.

اندیشه‌ی برنامه‌ریزی برای شهرهای جدید، به عنوان یک راهکار، در واقع واکنشی بود در برابر شرایط نامناسب زندگی و مشکلاتی که بیشتر کشورهای صنعتی توسعه‌یافته، پس از جنگ جهانی دوم (1930- 1945) با آن روبه‌رو شدند.

افزایش جمعیت شهرنشین، تراکم زیاد و ترافیک در کلان‌شهرها، کمبود فرصت‌های کار، مسائل زیست محیطی و … از جمله‌ی این مشکلات بودند. این نگرانی‌ها منجر به پذیرفتن سیاست‌های تمرکززدایی از شهرهای بزرگ و شکل‌گیری جوامع جدید برنامه‌ریزی‌شده‌ی خودکفا در این کشورها شد.

اندیشه‌ی ایجاد شهرهای جدید، دنباله‌رو پیش‌فرض اصلاحات اجتماعی از راه اعمال دگرگونی‌های کالبدی بود، به این امید که بتوان جامعه را با ایجاد شهرهایی جدید در زمین‌های بایر، به شکلی از پیش طراحی شده و دارای ساختار کارکردی ویژه، اصلاح کرد. بنابراین می‌توان ریشه‌ی این اندیشه را در شناخت نابرابری‌های شهری و میل به از میان برداشتن آن‌ها در راستای آفرینش جامعه‌ای متداول‌تر دانست.

تجربه‌های انگلستان و هلند به عنوان برنامه‌ریزی شهری مدرن، الگو و انگیزه‌ای برای دیگر کشورها شد.

الگوی نخست این‌گونه شهرها به طور مستقیم از باغشهر «هاوارد» الهام گرفته بود که به عنوان گزینه‌ای در برابر رشد نابسامان شهرهای صنعتی در انگلستان مطرح شده بود. پیشنهاد هاوارد رهایی از جنبه‌های زیان‌بار انقلاب صنعتی و از میان برداشتن محله‌های فقیرنشین و پرجمعیتی بود که دستاورد گسترش لجام‌گسیخته‌ی صنعت بودند.

نخستین شهرهای جدید انگلستان یعنی لچورث (1903) و ولوین (1920) تحت نفوذ هاوارد با جمعیت پیشنهادی حدود 30000 نفر ساخته شدند. پس از جنگ جهانی دوم بار دیگر بریتانیا با دگرگونی‌هایی در الگوی باغشهر به عنوان ابزار ساماندهی مادرشهرها و رفع مشکلات آن‌ها، در توسعه‌ی شهرهای جدید پیشگام شد؛ از این رو این شهرهای جدید در فاصله‌هایی از مادرشهر ساخته، و شهرهای بزرگ به عنوان کانون اصلی فعالیت پذیرفته شدند.

تا دهه‌ی 1960، طرح‌های توسعه‌ی این نوع شهرها بدون توجه به سیاست تمرکززدایی با برنامه، در روند جلوگیری از افزایش جمعیت مادرشهرها بود. این شهرها از نظر تأمین خدمات تخصصی، هم‌چنان به مادرشهرها وابسته بودند. به طور کلی در طراحی شهرهای جدید این دوره، نواحی صنعتی و مسکونی در نواحی جداگانه، پیرامون مرکز شهر قرار گرفته بودند و نواحی مسکونی بر پایه‌ی «واحد همسایگی» با مرکزیت دبستان، چند مغازه و مرکز همگانی که حدوداً 3 تا 12 هزار نفر جمعیت را در خود جای داد و از طریق شاخص کالبدی راه‌های اصلی و کمربندهای سبز از سایر واحدها جدا می‌شد. (Moriss, 1977:92)

علاوه بر انگلستان که بیشترین تجربه را در برنامه‌ریزی شهرهای جدید دارد، دیگر کشورها نیز با الگوبرداری از شهرهای انگلستان دست به طراحی شهرهای جدید زدند.

·        فرانسه : به خاطر تمرکز جمعیت نامتعادل به ویژه در پایتخت آن پاریس، دست به طراحی شهرهای جدید زد، انگیزه‌ی ایجاد این شهرها در فرانسه، به جریان حاکم در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم تا پایان سال‌های 1960 باز می‌گردد که در پی تهیه‌ی طرح جامع شهر پاریس (1965)، بحث برنامه‌ریزی اسکان سرریز جمعیت پاریس، به عنوان مسئله‌ای اساسی مطرح شد. (اطهاری، 1385:23)

·        آلمان : به دلیل عدم تمرکز سنتی و تعادل نسبی جمعیت در شهرهایش، نیازی به پرداختن به مسئله‌ی ایجاد شهرهای جدید نداشت. در چنین شرایطی ساخت شهر جدید در آلمان متوقف و صرفاً متوجه فعالیت‌های بازسازی شده بود.

·        ایالات متحده: نخستین تجربه‌ی شهر جدید در این کشور به شهر «ردبرن» در نیوجرسی باز می‌گردد.

این‌گونه تصور می‌شود که در امریکا انگیزه‌ی اصلی ساخت این شهرها مبتنی بر کسب سود بوده است. (زیاری، 1387 :56-57)

·        شوروی : ساخت شهر جدید بر پایه‌ی آباد کردن پهنه‌های کم‌جمعیت و اسکان کارکنان صنایع و معادن بود و ایجاد شهرهای جدید از جمله شاخص‌های روند توسعه‌ی شهر و شهرنشینی در این کشور به شمار می‌آید.

هرچند شهرهای جدید در برخی از زمینه‌های اجتماعی و اقتصادی موفقیت‌های نسبی بدست آوردند، اما با مشکلات بزرگ و مهمی روبه‌رو بوده‌اند، از جمله:

1)  گرچه اشتغال‌زایی و خودکفایی، یکی از اهداف مهم ایجاد این شهرها بود، اما در این زمینه چندان موفق عمل نکردند و این‌گونه به نظر می‌رسد که عملاً به شهرهای خوابگاهی تبدیل شدند، که به یک مادرشهر وابسته‌اند.

2)  مهار رشد مادرشهرها از دیگر اهدافی بود که شهرهای جدید، در آن نیز موفقیت چندانی بدست نیاورند. این موضوع برآمده از درک و شناخت ناکافی از مشکلات و مسائل مادرشهر بود.

3)  نادیده‌گرفته‌شدن «هویت مکانی»؛ درحالی‌که بیشتر شهرهای جدید که پس از جنگ دوم جهانی پدید آمدند، از دید کارکردی کاملاً برنامه‌ریزی و اندیشیده شده بود، اما از نظر فرهنگی و اجتماعی، مسائل و مشکلات فراوانی را به همراه داشتند.

بی مکانی، بی‌هویتی و عدم هماهنگی با فرهنگ بومی، از ویژگی‌های این شهرها است

این فایل ورد در 50 صفحه به خدمتتون ارئه میشود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *