مدیریت
مدیریت فرایند به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در برنامهریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات، هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت میگیرد.{مدرک}
تعریف مدیریت
تاکنون تعاریف متعددی برای عبارت مدیریت ارائه شده است. برخی از مهمترین تعاریفی که در این زمینه ارایه شده است به قرار زیر است:
هنر انجام امور بهوسیله دیگران
علم و هنر هماهنگی کوششها و مساعی اعضای سازمان و استفاده از منابع برای نیل به اهداف سازمانی
انجام وظایف برنامهریزی، سازماندهی، رهبری، هماهنگی و کنترل
فرآیندی که طی آن تصمیمگیری در سازمانها صورت میپذیرد
بازی کردن نقش رهبر، منبع اطلاعاتی، تصمیمگیرنده و رابط برای اعضای سازمان
مدیریت از دید کارکردی شامل وظایفی همچون برنامه ریزی، تصمیم گیری، سازماندهی، نوآوری، هماهنگی، ارتباطات، رهبری، انگیزش و کنترل می گردد. این نوع تعاریف از مدیریت اگر چه با کمی و کاستی یا فزونی هایی در واژه های بیان کننده ی وظایف روبرو است، اما به نظر روان تر از تعاریفی است که می کوشند مدیریت را محصور به یک ویژگی خاص نمایند و یا ارزش فلسفی خاصی به مفهوم بیفزایند. با اینحال تعاریف متعدد از مدیریت با توجه به کارکرد های آن از سوی محققانی چون فایول و یا گیولیک دارای تفاوت هایی است که به سادگی نمی توان از آنها گذر کرد. آنچه واضح است علم مدیریت هنوز نتوانسته است تعریف خود را مدیریت کند.
تعریف ذیل، مفاهیم کلیدی مدیریت را در بر دارد:
مدیریت یک فرآیند است.
مفهوم نهفتهٔ مدیریت، هدایت تشکیلات انسانی است.
مدیریت مؤثر، تصمیمهای مناسبی میگیرد و به نتایج مطلوبی دست مییابد.
مدیریت کارا به تخصیص و مصرف مدبرانه میگویند.
مدیریت بر فعالیتهای هدفدار تمرکز دارد.
سیر تحول تاریخی نظریههای مدیریت
اندیشههای نخستین مدیریتی
تمامی مسائل مدیریتی مطرح از ابتدای تاریخ بشر تا سال ۱۹۱۰ در این قسمت طبقهبندی میشود. مسائلی نظیر سیستمهای اداری و مدیریتی سومریها، مصریها، ایرانیان باستان و مواردی نظیر ساخت اهرام ثلاثه مصر و ساخت دیوار چین در این حوزه طبقهبندی میشود.
مکتب کلاسیک
شخصیتهای زیر از تأثیرگذارترین افراد دورهٔ قبل از کلاسیک [درستی] هستند:
چارلز بابیچ، مخترع ماشینحساب مکانیکی و اولین شخصی است که به تأثیر محیط در سازمان اشاره کرده.
هنری تاون، کسی که اولین مطالعات مربوط به تأثیر محیط کاری بر عملکرد کارکنان توسط وی انجام گرفته است.
آدام اسمیت، که به پدر علم اقتصاد مشهور است و برای اولین بار موضوع تقسیم کار در سازمان را مطرح نمود.
پیتر دراکر نیز از بزرگترین نظریهپردازان مدیریت است.[نیازمند منبع]
این تئوریها از سال ۱۹۱۰ شروع شدند و به ۳ دستهٔ کلی تقسیم میشوند:
1. مکتب مدیریت علمی فردریک تیلور
2. مکتب مدیریت اداری (اصولگرایان) هنری فایول
3. نظریهٔ بروکراسی
محوریت بحث نظریههای مدیریت کلاسیک دستیابی به حداکثر کارایی در سازمان میباشد. کلاسیکها به سازمان رسمی توجه داشتند و وجود سازمان غیر رسمی را مضر میدانستند. دیدگاههای کلاسیک شامل یک نگرش صرفاً مکانیکی به سازمان و افراد بوده است. کلاسیکها انسان را همردیف با سایر عناصر تولید میدانستند و برای آن هویت مستقل قائل نبودند.
مکتب نئوکلاسیک (روابط انسانی)
در سال ۱۹۲۰، در حالی که غرب رکود اقتصادی را تجربه میکرد، برخی از دانشمندان علوم اجتماعی به رهبری التون مایو مطالعاتی را دربارهٔ چگونگی واکنش کارکنان به میزان تولید در صورت تغییر شرایط کاری، طراحی شغل و محرکهای مدیری آغاز کردند. بخش اعظم این مطالعات در یکی از واحدهای شرکت وسترن الکتریک در شهر هاثورن صورت گرفت که بعدها به مطالعات هاثورن مشهور شد[۴]. نئوکلاسیکها بر جنبههای انسانی مدیریت تأکید میکردند. طرفداران این روش معتقد بودند که مدیریت باید توجه خود را بر افراد متمرکز کند؛ به بیان دیگر متغیرهای اجتماعی را مؤثرتر از متغیرهای فیزیکی میدانستند[۴]. عمده فعالیتهایی که در این دوره انجام شد به دو دستهٔ زیر تقسیم میشود:
مطالعات هاثورن
نگرش رفتاری (مدیریت) که بر این مبنا استوار بود که مدیرانی که روابط انسانی خوبی در محیط کار برقرار میکنند میتوانند به بهرهوری دست یابند. به علاوه، جنبش روابط انسانی مرحلهای را ایجاد کرد که تکامل یافتهٔ آن امروز بهعنوان رشتهٔ رفتار سازمانی، یعنی مطالعهٔ افراد و گروهها در سازمان مطرح است[۵].
مکتب تجربه گرایی
مکتب تجربه گرایی (مکتب اقتضایی) (رهیافت اقتضایی)(1960 تاکنون) این مکتب با عنلوین دیگری چون موقعیت گرایی، محیط گرایی و شرایط گرایی آمده است
مکتب سیستمهای اجتماعی
نگرش سیستمی، که تقریباً از دههٔ ۱۹۶۰ در مدیریت مرسوم شد. طرفداران این نظریه معتقدند نگرش سیستمی بهترین طریق برای وحدت بخشیدن به مفاهیم و نظریههای مدیریت و دستیابی به نظریهای جامع است[۶].
مکتب نوگرا
در مطالعات مدیریت امروز بسیاری از نظریهها از ترکیب تئوریهای کلاسیکها و نئوکلاسیکها شکل گرفته است. پیروان جدید جنبش مدیریت علمی بر تصمیمگیریهای علمی، به کارگیری رایانه و ابزارهای تصمیمگیری تأکید دارند. گروه نظریهپردازان امروزی روابط انسانی، از بهبود و بازسازی سازمان صحبت میکنند و جای اصولگرایان را کسانی گرفتهاند که معتقدند قبل از آنکه بتوان به اصولی پایبند شد لازم است مدیران زیادی را به طور عملی مورد مطالعه قرار داد[۷]. نظریات این دوره را میتوان به دستههای زیر تقسیم کرد:
نگرش کمی مدیریت، که هدفش کاربرد روش علمی برای حل مسائل فنی در سطح وسیع است. مدیریت کمی سه شاخهٔ اصلی دارد: علم مدیریت یا تحقیق در عملیات، مدیریت عملیاتی و سیستمهای اطلاعاتی مدیریت
نگرش اقتضایی. اساس این نگرش که به آن نگرش موقعیتی نیز گفته میشود بر این استوار است که یک الگوی مدیریت برای همهٔ موقعیتها بهعنوان بهترین راه وجود ندارد. وظیفهٔ مدیر این است که تعیین کند چه روشی، در چه موقعیت خاصی، تحت چه شرایط ویژهای و در چه زمان بخصوصی بهترین زمینه را برای نیل به اهداف مدیریت فراهم میکند[۸].
جنبش جدید روابط انسانی. در طول بیست سال گذشته نظریههای دیگری در مدیریت معاصر با نگرش روابط انسانی پدید آمده است که از این قبیل نظریهها میتوان به نظریه z اشاره کرد.
وظایف مدیران
پیتر دراکر، وظیفه مدیران را بازاریابی و نوآوری میداند.[۹] در عین حال، متون جدیدتر عمده وظایف مدیران را برنامهریزی، سازماندهی، رهبری، استخدام و کنترل میدانند.[۱۰] برخی از منابع، استخدام را از فهرست فوق حذف کردهاند[۱۱] و برخی نیز هماهنگی را جایگزین آن نمودهاند.
برنامهریزی
نوشتار اصلی: برنامهریزی
برنامهریزی یا طرحریزی یعنی اندیشیدن از پیش. متخصصین از زوایای متعدد برای برنامهریزی تعاریف متعددی ارائه کردهاند که برخی از آنها از این قرار است:
تعیین هدف، یافتن و ساختن راه وصول به آن،
تصمیمگیری در مورد اینکه چه کارهایی باید انجام گیرد،
تجسم و طراحی وضعیت مطلوب در آینده و یافتن و ساختن راهها و وسایلی که رسیدن به آن را فراهم کند،
طراحی عملیاتی که شیئی یا موضوعی را بر مبنای شیوهای که از پیش تعریف شده، تغییر بدهد.[نیازمند منبع]
سازماندهی
نوشتار اصلی: سازماندهی
سازماندهی فرآیندی است که طی آن تقسیم کار میان افراد و گروههای کاری و هماهنگی میان آنان، به منظور کسب اهداف صورت میگیرد.[۱۲]
انگیزش
نوشتار اصلی: رهبری سازمان
رهبری یا هدایت یعنی تلاش مدیر برای ایجاد انگیزه و رغبت در زیردستان جهت دست یافتن به اهداف سازمان.[۱۳]
ارزیابی
کنترل، تلاش منظمی است در جهت رسیدن به اهداف استاندارد، طراحی سیستم بازخورد اطلاعات، مقایسهٔ اجزای واقعی با استانداردهای از پیش تعیین شده و سرانجام تعیین انحرافات احتمالی و سنجش ارزش آنها بر روند اجرایی که در بر گیرندهٔ حداکثر کارایی است.[۱۴]
سطوح مدیریتی [ویرایش]
مدیریت در سازمانهای بزرگ معمولاً از سه سطح برخوردار است[۱۵]:
1. مدیریت عالی
2. مدیریت میانی
3. مدیریت عملیاتی (سرپرستی)