حقوق زن و مرد در جامعه
اما آنان نخواسته و يا نتوانسته اند همهء رقيبان را بالكل از ميدان به در كنند چرا با از ميان رفتن يك رقيب ، ديگري اي جايگزين مي شود و قد علم مي كند. پس چاره در قانون گزاري طبيعت است با ميل و ارادهء خويش. قوانيني كه نوع برتر را تعريف كند و سايرين را مستثني سازد. اين قوانين گاه مي تواند بي رحمانه تر از قوانين جنگل معصوم به غلط ظالم خوانده شده باشد؛ هر كه سفيد تر، برتر؛ هر كه قوي تر؛ بهتر؛ …
در اين ميان قانوني وجود دارد كه شايد از همه كودكانه تر باشد: فرد هم رنگ ، هم نژاد ، هم دين ، هم وطن و هم خون ، ولي پست تر! و آن عضو مفلوك جامعه كسي نيست جز همشهري دست دوم، زن. اينجا ديگر برتري نه نسبي كه مطلق است – برتري از آن نوع كه انسان بر تمام ديگر موجودات دارد. مرد اشرف مخلوقات است ، نه زن. مرد است كه روح خداوند در او دميده شده است و او تصوير خداوند در بهشت است. زن عضوي ناقص است كه به واسطهء مرد خلق شده است و كاري جز اين نكرده كه مرد معصوم و متعالي را تشويق به خيانت به پدر روحاني اش نموده و باعث اخراج او از خانهء امن و ابديش گرديده است. زن حيواني است مكار ، عامل بيچارگي دنيا.
اين فرضيه در جوامع ابتدايي هم به نوعي ديگرموثق و معتبر بود. انسان اوليه مي بايست قوي باشد تا بتواند مبارزه كند و در مبارزه با طبيعت پيروز شود. انسان ضعيف دوام نمي آورد مگر به حمايت قوي ترها. اما انسان هاي ضعيف اغلب زنان بودند و ادامهء زندگي شان منوط به حمايت مردان. پس برتري مرد مجدد ثابت مي شد.
با انتقال جامعه به مرحلهء كشاورزي، هنوز قدرت بدني حرف اول را مي زد. در جنگ و دفاع از املاك هم زنان جز آن كه به اسيري برده شوند و ايجاد دردسر نمايند، كمكي نمي كردند پس آنان مايهء ننگ بودند. در اين دوران نيز همچنان الگوي انسان طبيعت بود و اين امر برتري را بدون چون و چرابه مردان داده بود. بودند جوامعي كه خشم طبيعت چندان گريبانگيرشان نبود و پيش رو زمين هاي بارور كشاورزي داشتند، مانند جامعهء مصرباستان كه رود نيل ، كشتزارهاي حاصل خيز را برايشان به ارمغان مي آورد. در اين جوامع – باز به پيروي از طبيعت – ارزش و برتري به گروهي داده مي شد كه بيشتر شبيه محيط بودند. اين جا زناني كه مصداق باروري بودند؛ يعني مادران، برتري داشتند. باز هم آن چه مطرح بود باروري زن بود و نه خود او. هنوز هم در جوامع ابتدايي افريقا با شرايطي مشابه مي توان نمونه هاي مادر سالاري را يافت.
اگر رشد جامعهء انساني را به مراحل رشد بدن انسان تشبيه كنيم، گذار از مرحلهء كشاورزي و ورود جوامع به دوران صنعتي ، پايان طفوليت و ورود به دوران نوجواني و سركشي بود. در اين دوران ملاك ديگر زور بازو و قدرت نبود چرا كه نه تنها زنان، كه كودكان شش- هفت ساله نيز مي توانستند پاي دستگاه ها در كارخانه ها بايستند و كار كنند. حال مي بايست دربارهء تمامي ملاك هاي برتري تجديد نظر به عمل آيد و همان زمان بود كه تاريخ شاهد جنبش هاي انسان دوستانه از جمله لغو برده داري، حق آزادي و راي براي زنان و …. گرديد.
از آن پس اگر چه عده اي سعي كردند اين تحولات را انكار كنند و حقوق را ناديده بگيرند، ديگر توان آن را نداشتند چرا كه جامعهء انساني به شكلي اجتناب ناپذير مسير خود را مي پيمود.
اما در عصر صنعتي نيز گاه جنبش هاي مخالف مردسالاري، كه به مرور منجر به ايجاد حركت هاي فمينيستي – به طور خاص موج اول – گرديد ، مشكل را حل نكرد. راه حل هاي ارايه شده در ابتدا صرفا ترك يك سوي ميدان نبرد و الحاق به ديگر سو بود و چون نتيجه نبخشيد، كار به انكار كل موضوع مخالفت انجاميد. فمينيست هاي موج سوم بالكل منكر وجود چيزي به نام جنسيت و تفاوت زن و مرد شدند. [1]
زماني كه صحبت از تساوي حقوق زن و مرد مي شود،خود اين عبارت به معني يكي ندانستن اين دو است. يعني ما دو پديده به نام هاي زن و مرد داريم و قصد آن مي كنيم كه به آن ها حقوق برابر بدهيم. مشكل اساسي افرادي كه امروزه به اين مهم مي پردازند اين است كه مي خواهند زن و مرد را كاملا يكي بشمارند و از اين طريق به اثبات تساوي حقوق بپردازند. مقايسه هايي فيزيكي كه گاه انجام مي پذيرد حاكي از اين غفلت است ؛ مثلا مقايساتي بر روي وزن مغز زنان و مردان. اينان قصد اثبات تساوي زن و مرد- و نه تساوي حقوق زن و مرد – را دارند.
با وجود همهء تلاش ها براي انكار، زن و مرد از نظر جسماني با يكديگر متفاوت اند. [2] اما تلاش براي برقراري تساوي حقوق زن و مرد است؛ يعني آن چه كه با توجه به لياقت و شايستگي يك انسان بايد به او داد. در اعطاي حق، ديگر مسالهء زن يا مرد بودن مطرح نيست چون ديگر به جسم فرد ربطي ندارد. مساله يك انسان است؛ انساني داراي روح كه مي تواند زن يا مرد، سفيد يا سياه ، پير يا جوان ، قوي يا ضعيف باشد. هيچ يك از تفاوت هاي ظاهري نمي تواند عامل محروميت فرد انساني از حقوق او باشد.
اما حق يك انسان چيست كه زن و مرد بايد به شكل مساوي از آن بهره برند؟ مسلما اين امر تنها به اين معني نيست كه زن ترك خانه كند و در اجتماع حاضر باشد. حقوق برابر در اموري بسيار متعالي تر است: حق تفكر، حق آموزش، حق انسان بودن ، حق رشد و تعالي عقلاني و روحاني. زن و مرد بايد به طور مساوي امكان ترقي و تكامل داشته باشند و بتوانند قابليات و استعدادات خود را بروز دهند. نكتهء مهم اين جاست كه زن و مرد هر دو به تنهايي انسان هايي كامل و مستقل هستند كه هر يك به منزلهء يك واحد انساني مي توانند زندگي و ترقي كنند. زماني مي توان انتظار حقوقي برابر را براي آنان داشت كه چنان باوري ملكهء جامعه گردد.
اما مگر حالا كه چنين نيست ، چه مشكلاتي وجود دارد؟ اگر اين ارزش محقق شود چه خواهد شد؟
ناديده گرفتن زنان در هر جامعه به ضرر كل آن جامعه است. تعليم و تربيت كل جامعه ، به علت عدم آگاهي و توانايي مربيان اول فرزندان – مادران – به تاخير خواهد افتاد و اين حركت ورشد جامعه را كند مي كند. در اصل باور به برتري هر جنس تناقضي در خود نهفته دارد؛ چگونه ممكن است انسان هايي پست و ذليل – مادران يا زنان – بتوانند از دامان خود متعالياني – مردان – بار آورند يا مادراني والا و عالي افرادي پست؟
ازسوي ديگر تحقيقات نشان داده است كه در جوامع مردسالار گرايش به نظام ديكتاتوري بيشتر است. مصداق آن را نيز آلمان در دوران نازيسم مي دانند كه تاكيد بر خانه نشيني زنان داشت. بالعكس، حكومات دموكراسي اغلب با حضور زنان در جامعه همراه بوده است. در ضمن هر كجا كه موازنهء بين دو جنس برقرار باشد، سطح زندگي ارتقا مي يابد.[3] و شايد همين اصل مؤيد آن باشد كه حضور زنان در جامعه و تصميم گيري ها منجر به برقراري صلح خواهد شد. زيرا روحيهء فداكاري مادرانه به جامعه تسري مي يابد و رافع خودخواهي ها و تعصبات و در نتيجه دشمني ها و جنگ ها مي گردد.
مسلما اين به معني لزوم برتري زنان بر مردان درجامعه نيست بلكه حضور اين دو در كنار يكديگر است كه مي تواند احساسات را تعديل كند. سپردن كل نظام صرفا به دست زنان نيز باعث ايجاد مشكلاتي در جامعه خواهد شد. قاطعيت و عدالت مردانه در كنار عطوفت و لطافت زنانه متعادل مي شود. قابل ذكر است كه اگر چه اشاره شد كه زن و مرد هر يك وجودي مستقل هستند، اما جامعه نيازمند هر دوي آن هاست. غياب هر يك منجر به كمبودهايي خواهد شد.
براي رسيدن به چنين مرحله اي پرورش و تعليم يكسان و برابر لازم است. آن چه در حال حاضر مانع از حضور زنان و بروز استعدادات آنان در جامعه مي گردد، عدم تربيت صحيح اين گروه است. زن محبوس در خانهء بي خبر از امور دنيا، اگر هم در صحنه حاضر باشد، چون احساسات و افكاراش پرورده نشده است ، كمك چنداني نخواهد كرد. اگر چه امروز در بسياري از جوامع زنان در صحنه حاضراند، در اصل حضور آنان آن گونه است كه مردان مي خواهند: زن باب طبع مرد، نه زن با تمام قوا واستعدادات اش.
راه چاره پرورش زنان و مردان آينده در كنار هم و به طور يكسان است. زني كه تحصيل كند و هم پاي مردان پيش آيد: در جامعه وخانه احترام بيشتري دارد، توانايي هاي خود را بهتر در مي يابد و آن ها را به كار مي گيرد، قدرت رهبري و مديريتش تقويت مي شود، حقوق خود را بهتر درك مي كند، فرزندان بهتري پرورش مي دهد و بالاخره براي حضور در تمامي صحنه ها مجهز مي شود. [4] مردان فردا كه از طفوليت همواره زنان فردا را در تمامي مراحل در كنار خود مي بينند، هرگز احساس نخواهند كرد كه هم پايانشان در راه خواهند ماند يا در اجراي بعضي امور عاجز خواهند بود، پذيرش آنان را در كنار خود ساده مي بينند و حتي در هر مرحله ، به جاي سركوبي ، دست ياري به سوي شان دراز خواهند كرد.
البته آن چه همواره مد نظر داريم اين است كه صحبت از تساوي حقوق زن و مرد در زماني ممكن است كه جامعهء صنعتي شرايط پذيرش آن را ايجاد كرده است . در دوران شكارگري يا كشاورزي تصور اين امر هم محال بود چرا كه ” الرجال قوامون علي النساء ” اصلي بديهي بود – به واقع مردان از زنان قوي تر بودند. پس جاي خرده گيري بر گذشتگاني كه قايل به تساوي حقوق نبودند نيست بلكه جاي شكرانه است كه امروز عالم انساني به جايي رسيده است كه توان پذيرش اصل برابري حقوق را دارد.
حقوق زن و مرد از ديدگاه اسلام و غرب
از جمله موضوعات مورد بحث پيرامون حقوق زن، مقايسه بين مكتب اسلام با دستاوردهاى تمدن غرب است، امروز در دنيا درباره حقوق زن، مكتب ديگرى رايج نيست و نوعا شرقىها و همه دنيا تحت تأثير دستاوردهاى غربىها در مورد تساوى زن هستند و تقريبا اين فكر غرب همهجا و حتى دنياى كمونيستى را هم احاطه كرده است. بنابراين مقايسه، مناسبترين طرف اسلام همين دستاوردهاى دنياى غرب است كه غربىها در اين مسأله خيلى هم به خود مىبالند. با اين مقايسه مىتوان پى برد كه نگرش حاكم بر غرب واقعا به مصلحت جامعه و خانمها مىباشد يا خير؟(1) اسلام، زن را چگونه موجودى مىداند؟ آيا از نظر شرافت و حيثيت انسانى او را برابر با مرد مىداند يا او را جنس پستتر مىشمارد؟ اين پرسشى است كه اكنون مىخواهيم به پاسخ آن بپردازيم.
اسلام در مورد حقوق خانوادگى زن و مرد، فلسفه خاصى دارد و پارهاى از حقوق و تكاليف و مجازاتها را براى مرد مناسبتر دانسته و پارهاى از آنها را براى زن، در نتيجه، در مواردى براى زن و مرد وضع مشابه و در موارد ديگر وضع نامشابهى در نظر گرفته است. چرا؟ آيا بدان جهت است كه اسلام نيز مانند بسيارى از مكتبهاى ديگر،نظريات تحقيرآميزى نسبت به زن داشته و زن را جنس پستترى شمرده است يا علت و فلسفه ديگرى دارد؟(2)
عدهاى گمان كردهاند كه اسلام درباره زن، عدالت را مراعات نكرده است، در صورتى كه همانگونه كه منابع اسلامى نشان مىدهد و صاحبنظران محقق در اين باره تحقيقات شايستهاى انجام دادهاند، اسلام مابين تساوى زن و مرد و عدالت در ميان آنها فرق گذاشته است مسلم است. كه اگر اسلام مىگفت زن و مرد از همه جهات بيولوژيك، فيزيولوژيك و روانى و هرگونه فعاليت مغزى و روحى، يكى هستند، اين خلاف واقع بود و گمان نمىرود كسى در اين دنيا پيدا شود و از اين دو صنف اطلاع لازم و كافى داشته باشد و چنين سخنى را به زبان بياورد.(3)
شهيد مطهرى مىگويد : «مكرر در نطقها و سخنرانىها و نوشتههاى پيروان سيستمى غربى شنيده و خواندهايد كه مقررات اسلام را در مورد مهر و نفقه و طلاق و تعدد زوجات و امثال اينها به عنوان تحقير و توهينى نسبت به زن ياد كردهاند؟ چنين وانمود مىكنند كه اين امور هيچ دليلى ندارد جز اينكه فقط جانب مرد رعايت شده است.
مىگويند اسلام، دين مردان است و زن را انسان تمام عيار شناخته و براى او حقوقى كه براى يك انسان لازم است وضع نكرده است. اگر اسلام زن را انسان تمام عيار مىدانست تعدد زوجات را تجويز نمىكرد، حق طلاق را به مرد نمىداد، شهادت دو زن را با يك مرد برابر نمىكرد، براى زن قيمت به نام مهر قائل نمىشد، به زن استقلال اقتصادى و اجتماعى مىداد و او را جيرهخوار و واجبالنفقه مرد قرار نمىداد.
مىگويند اسلام با اين كه دين مساوات است و اصل مساوات را در جاهاى ديگر رعايت كرده است، در مورد زن و مرد رعايت نكرده است.
اصلى كه در اين استدلال به كار رفته، اين است كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت و شرافت انسانى، يكسانى و تشابه آنها در حقوق است. مطلبى هم كه از نظر فلسفى بايد انگشت روى آن گذاشت اين است كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت انسانى چيست؟ آيا لازمهاش اين است كه حقوق مساوى يكديگر داشته باشند به طورى كه ترجيح و امتياز حقوقى در كار نباشد؟ يا لازمهاش اين است كه حقوق زن و مرد علاوه بر تساوى و برابرى، متشابه و يكنواخت هم بوده باشند و هيچگونه تقسيم كار وظيفهاى در كار نباشد؟ شك نيست كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت انسانى و برابرى آنان از لحاظ انسانيت، برابرى آنها در حقوق انسانى است؛ اما تشابه آنها در حقوق چطور؟
كميت غير از كيفيت است. برابرى غير از يكنواختى است. آن چه مسلم است اين است كه اسلام حقوق يكجور و يكنواختى براى زن و مرد قائل نشده است ولى اسلام هرگز امتياز و ترجيح حقوقى براى مردان نسبت به زنان قائل نيست. اسلام اصل مساوات انسانها را درباره زن و مرد نيز رعايت كرده است. اسلام با تساوى حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه حقوق آنها مخالف است.»(4)
در اين كه «اين دو صنف با همديگر متفاوتاند، از نظر خلقت طبيعى، جاى ترديد نيست و در اين باره تحقيقات به حد لازم و كافى انجام گرفته است. عنايت امر اين است كه آيا اين اختلاف و تنوع در خلقت طبيعى زن و مرد باعث مىشود كه يكى ناقص و ديگرى كامل باشد، نه چنين چيزى نيست، اين مسئله تنوع است، نه نقص و كمال.»(5)
اين اختلافات، انعكاسى «در روبناى زندگى گذاشته است؛ نه در حقايق واقعى و جوهر حيات اين دو صنف زن و مرد. آن چه ممكن است باعث اختلاف باشد، يكى عده واقعيات است كه ما آنها را مشاهده مىكنيم، مانند اين كه مرد نيروى بيش ترى در پيچيدن در لابهلاى توليدات سخت اقتصادى و دفاع از كشور، تحمل مشقتها و خشونتهاى زندگى دارد و همچنين در جريان توالد و تناسل بارى را كه صنف زن به دوش مىكشد، باعث تقيد بيشتر او مىگردد و در اين جربان مرد آزادتر است، همانطور كه سيمون دوبوار از نيچه نقل كرده است: تسليم شدن زن در اجراى پديده خلقت، خيلى بيشتر از مرد است و اگر مردى ادعا كند كه او هم مثل زن در اين جريان تسليم مىشود، به شرافتم سوگند يا دروغ مىگويد، يا مرد نيست.»(6)
اگر بخواهيم ببينيم نظر قرآن درباره خلفت زن و مرد چيست، لازم است به مسئله سرشت زن و مرد كه در ساير كتابهاى مذهبى نيز مطرح است، توجه كنيم. قرآن نيز در اين موضوع سكوت نكرده است. بايد ببينيم قرآن زن و مرد را يكسرشتى مىداند يا دوسرشتى؛ قرآن با كمال صراحت، در آيات متعددى مىفرمايد: زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظير سرشت مردان آفريدهايم.(7) قرآن درباره همه آدميان مىگويد:
«خداوند از جنس خود شما براى شما همسر آفريد.»(8)
آيه، صريحا ارزش را بر ملاك تقوا قرار داده است. بدون اختصاص به زن يا مرد. به نظر مىرسد امتياز بسيار مهمى كه در صنف زن وجود دارد، چشيدن طعم حيات است كه مرد تنها مفهومى از آن را درك مىكند. چشيدن طعم حيات در صنف زن بيشتر و عميقتر از مرد ديده مىشود و به همين جهت است كه قانون الهى چنين اقتضا كرده است كه ارتباط مادر با فرزندان و كودكان تا دوران رشد احساسات و عواطف آنها ادامه داشته باشد. امام خمينى رحمهالله در اينباره مىفرمايد:
«همانطور كه حقوق مردها در اسلام مطرح است، حقوق زنها نيز مطرح است.
اسلام به زنها بيشتر عنايت كرده است تا به مردها، اسلام زنها را بيشتر حقوقشان را ملاحظه كرده است تا مردها. اين هم معنا كه بعد از اين چه خواهد شد، زنها حق رأى دارند. از غرب بالاتر است اين مسائلى كه براى زنها ما قائل هستيم. حق رأى دادن دارند، حق انتخاب دارند، حق انتخاب شدن دارند. همه اينها هست. تمام معاملاتشان به اختيار خودشان است و آزاد هستند. اختيار شغل را آزاد هستند. البته در شرق براى مردها يك محدوديتهايى هست كه آن محدوديتها به صلاح خود مردها هست و آن محدوديتها، يعنى در آن جاهايى كه مفسده هست براى مرد، از قماربازى جلوگيرى مىكند. اسلام از شرابخوارى جلوگيرى مىكند. اسلام از هروئين جلوگيرى مىكند، براى اين كه مفسده دارند.»
«براى همه يك محدوديتهايى هست، محدوديتهايى شرعى و الهى، محدوديتهايى است كه به صلاح خود جامعه است. نه اين است كه براى جامعه يك چيزى مثلاً نافع بوده است كه محدوديت برايش ايجاد كردهاند!»(9)
نيز مىفرمايد : «اسلام مىخواهد كه زن و مرد رشد داشته باشند. اسلام زنها را نجات داده است از آن چيزهايى كه در جاهليت بود. آنقدرى كه اسلام به زن خدمت كرده است، خدا مىداند به مرد خدمت نكرده است كه به زن خدمت كرده، شما نمىدانيد كه در جاهليت زن چه بوده و در اسلام چه شده.»(10)
حضرت آية اللّه العظمى خامنهاى نيز مىفرمايد:
«شما بايد زن را با چشم يك انسان والا نگاه كنيد، تا معلوم بشود كه تكامل و حق و آزادى او چيست؟ زن را به عنوان يك موجودى كه مىتواند مايهاى براى اصلاح جامعه يا پرورش انسانهاى والا بشود نگاه كنيد تا معلوم بشود كه زن كيست و آزادى او چگونه است، زن را به چشم آن عنصر اصلى تشكيل خانواده در نظر بگيريد. اگرچه از مرد و زن تشكيل مىشود و هردو در تشكيل و موجوديت خانواده مؤثرند. اما آسايش فضاى خانواده و آرامش سكوتى كه در فضاى خانواده است به بركت زن و طبيعت زنانه است. با اين چشم به زن نگاه كنيد تا معلوم بشود كه زن چگونه كمال پيدا مىكند و حقوق زن چيست؟»(11)
شهيد مطهرى مىفرمايد: «آنچه از نظر اسلام مطرح است، اين است كه زن و مرد به دليل اينكه يكى زن است و ديگرى مرد، در جهات زيادى مشابه يكديگر نيستند، جهان براى آنها يكجور نيست، خلقت و طبيعت آنها را يكنواخت نخواسته است، و همين ايجاب مىكند كه از لحاظ بسيارى از حقوق و تكاليف و مجازاتها وضع مشابهى نداشته باشند. در دنياى غرب، اكنون سعى مىشود ميان زن و مرد از لحاظ قوانين و مقررات و حقوق و وظايف، وضع واحد مشابهى بوجود آورند و تفاوتهاى غريزى و طبيعى زن و مرد را ناديده بگيرند.
تفاوتى كه ميان نظر اسلام و سيستمى غربى وجود دارد در اينجاست.كلمه «تساوىِ حقوق، يك مارك تقلبى است كه مقلدان غرب بر روى اين رهآورد غربى چسباندهاند.»(12)
اعلاميه حقوق بشر كه در فصل گذشته، توضيح مختصرى درباره آن داديم، داراى يك ديباچه و 30 ماده است كه پس از گفتگوهاى طولانى، در تاريخ آذرماه 1327 شمسى، مطابق با 10 دسامبر 1968 م.، از طرف مجمع سازمان ملل تصويب گرديد و جهانيان آن روز را به نام «روز حقوق بشر» جشن مىگيرند.
در خيلى از مواد اين اعلاميه، به آزادى انسان و انواع آزادىها تصريح شده است. نكات مثبت زيادى در اين اعلاميه ديده مىشود و نسبت به دو اعلاميه قبلى ـ يعنى اعلاميه حقوق آمريكا (1776) و اعلاميه حقوق فرانسه (1789 م.) ـ كاملتر است،.ولى كاستىهاى بسيارى نيز دارد. اول اينكه آزادى مطرح شده در اين اعلاميه همان آزادى در مكتب ليبراليزم است. اين اعلاميه هيچ اشارهاى به «آزادى مثبت» يا «آزادى معقول» كه بسيارى از فيلسوفان از آن حمايت مىكنند، ندارد. از نظر اين اعلاميه، تنها قيد آزادى، اصطلاك آن با آزادى ديگران است.
نيز در اين اعلاميه، هيچ نامى از خدا نبرده شده است؛ يعنى كاملاً از منظر مادى تنظيم شده است.
نكته دوم، مشروعيتِ آزادى مورد بحث است. در ماده نخستين آمده است: همه افراد بشر، آزاد و باحيثيت و حقوق يكسان زاييده مىشوند.
«اگر موضوعى الحادى نيز داشته باشيم، بايد بگوييم حقوق افراد را آفرينش خاص آنها تعيين مىكند. براى مثال بايد بگوييم چند نظام آفرينش باردارى و زايمان و شير دادن را به عهده زنان گذارده است، زنان بايد از حمايت و حقوق بيشترى برخوردار باشند. نه آن كه بىتوجهى به سرشت خاص زن و مرد، حقوق همه را يكسان بدانيم.»(13)
شهيد مطهرى مىفرمايد :
«در اين نهضت به اين نكته توجه نشد كه مسائل ديگرى هم غير از تساوى و آزادى هست تساوى و آزادى شرط لازماند نه شرط كافى. تساوى حقوق يك مطلب است و تشابه حقوق مطلب ديگر به برابرى حقوق زن و مرد از نظر ارزشهاى مادى و معنوى يك چيز است و همانندى و همشكلى و همسانى چيز ديگر. در اين نهضت عمدا يا سهوا تساوى به جاى تشابه به كار رفت و برابرى با همانندى يكى شمرده شد، كيفيت تحتالشعاع كميت قرار گرفت.انسان بودن زن موجب فراموشى زن بودن و مىگرديد.(14)
به نام آزادى و به نام انتخاب، دختر شايسته و نمونه سال انتخاب مىكنند و با چاپ عكسهاى عريان در ابعاد مختلف در مجلهها و روزنامهها از وجود آنها استفاده
مىكنند تا به اين طريق مشترى بيشترى براى خود جذب كنند.(15)
مقام معظم رهبرى در اينباره مىفرمايد:
«اشتباه مىكند دنياى استكبار سرشار از جاهليت كه خيال مىكند ارزش و اعتبار زن به اين است كه خود را در چشم مردان آرايش كنند تا چشمهاى هرزه به او نگاه كنند و از او تمتع بگيرند و او را تحسين كنند.
آنچه امروز در غرب از آن به عنوان آزادى زن نام برده مىشود، آزادى زن نيست؛ بلكه در واقع، بايد آن را آزادى مردان هرزه براى التذاذ از زن ناميد.»(16)
«لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ»(17)
شهيد مطهرى مىفرمايد : «شرط اصلى سعادت هر يك از زن و مرد و در حقيقت جامعه بشرى اين است كه دو جنس هر يك در مدار خويش به حركت خود ادامه دهند. آزادى و برابرى آن گاه سود مىبخشد كه هيچ كدام از مدار و مسير طبيعى و فطرى خويش خارج نگردند. آنچه در آن جامعه ناراحتى آفريده است قيام بر ضد فرمان فطرت و طبيعت است؛ نه چيز ديگر»(18).
حجاب از ديدگاه اسلام و غرب
چرا غرب همواره تلاش كرده است كه در سلسله اقدامات تهاجمى خود عليه ارزشهاى فرهنگى ملى و اسلامى، كشف حجاب را يكى از اقدامات مهم قرار داده و توان بالايى را به عملى شدن آن و جلوگيرى از اشاعه حجاب اسلام اختصاص داده است؟ چرا اسلام،اين دين سعادت بخش، حجاب را براى زنان واجب فرموده و يكى از احكام ضرورى قرار داده است؟(19)
شك نيست كه غرب و اسلام با دو ديدگاه متفاوت به زن و ارزشها و كرامت انسانى الهى او مىنگرند و بر همين اساس برنامهريزى مىنمايند. اينك حجاب را از دو ديدگاه غرب مورد بحث و بررسى قرار مىدهيم: لباس پوشيدن، شأنى از شئون انسان است و در هر تمدن رابطه مستقيمى با معناى انسان و تعريف انسان در آن تمدن دارد.
حجاب انسان در تمدن جديد غربى چيست؟ در تمدنى كه خدا از صحنه زندگى غايب شده، و در كليسا عزلت گزيده، معنويت به حاشيه زندگى خزيده، و استخوانبندى فرهنگ و تمدن غربى، يك استخوانبندى مادى شده كه در آن ديگر معنويت و قدس، اصالت ندارد و انسان ديگرى موجودى نيست كه حامل «روح الهى» باشد و بتواند خليفه خدا در زمين شود و…
در اين تمدن، انسان هيچ فرقى بنيادى و وجودى با حيوان ندارد… او هم چند سالى در طبيعت زندگى مىكند و مىميرد و ديگر هيچ!…
ارزش و اعتبار همه چيز در اين تمدن با اين ملاك سنجيده مىشود كه چقدر مىتواند به انسانى كه اساسا حيوانى مادىاست، لذت ببخشد و يكى از چيزهايى كه مىتواند به او لذت ببخشد «تن انسان» است.
از نظر غرب، انسان جز «تن» چيز ديگرى نيست و اين تن يكى از مهمترين آبشخورهاى لذت اوست، و او در فرصت محدودى كه تا مرگ دارد بايد از همه لذتها تا مىتواند بهرهمند شود»(20).
در اينجا ما ديدگاه برخى از دانشمندان غربى را درباره حجاب و پوشش كنار هم قرار مىدهيم تا شما خود به قضاوت بنشينيد و علت تناقص گويىها را خود پيدا كنيد.
راسل با «تابو» خواندن احساس شرم، عفاف و تقواى مرد و پوشش زن درباره ريشه حيا و حجاب مىگويد:
«اخلاق جنسى آنچنان كه در جوامع متمدن ديده مىشود، از دو منبع سرچشمه مىگيرد: يكى، تمايل به اطمينان پدرى، ديگرى، اعتقاد مرتاضانه به خيبث بودن عشق.
ديدگاه فرويد نيز هم افق با ديدگاه راسل است. او نيز اخلاق جنسى را تابو مىخواند و در روانشناسى خود، مبناى تحركات انسان را در همه دورانهاى زندگى، غريزه جنسى معرفى مىكند و ايجاد مانع در برابر آنان را به هر شكل ممكن، مردود شمرده، عامل بيمارىهاى روانى مىداند.
به راستى، آيا مىتوان اين كلمات متناقص كه حقايق آشكار را زير پا مىگذارد پذيرفت؟ آيا اخلاق نوين جنسى غرب كه با استفاده همين نظريات پايهريزى شده مشكلات روانى را حل كرده است و يا به عكس، عوارض بىشمار فرهنگى، اجتماعى و اخلاقى به وجود آورده و هزاران درد بىدرمان به دردهاى گذشته افزوده است؟».(21)
آيا مىتوان با اين سخن متناقض، به تحليل ريشه حجاب و حيا پرداخت و آن را تبيين نمود؟
شهيد مطهرى در پاسخ غربىها مىگويد : درباره اينكه زن ابتدا در خود احساس نقص مىكرده است و سبب شده كه هم خود او و هم مرد، او را موجود پست بشمارد، سخنان زيادى گفته شده است، خواه آن سخنان درست باشد و خواه نادرست، با فلسفه اسلام درباره زن و پوشيدگى زن رابطهاى ندارد. اسلام، نه حيض را موجب پستى و حقارت زن مىداند و نه پوشيدگى را به خاطر پستى و حقارت زن عنوان كرده است؛ بلكه منظور ديگرى داشته است»(22).
آية اللّه جوادى آملى مىگويد : «شبههاى كه در ذهنيت بعضى افراد هست، اين است كه خيال مىكنند حجاب براى زن محدوديت و حصارى است، حجاب نشانه ضعف و محدوديت زن است.»(23)
محروميت از ارضاى غريزه جنسى از راه مشروع و طبيعى، باعث انحراف و فساد خواهد شد؛ اسلام اين مشكل را با دستور ازدواج و توجه همسران به ارضاى همديگر حل كرده است.
اين اشكال كه حجاب و پنهان شدن زن در ميان پوششها باعث محروميت و طغيان و فساد مىشود، بىاساس است، زيرا اسلام با آن دستورهاى موكد خود راجع به ازدواج و احكام دقيق خود در اين مورد، رفع محروميت كرده است.
اما «بايد توجه داشت كه اگر مشكل محروميت را با به وجود آوردن بىبند و بارى و كشف حجاب رفع كنيم، مفاسد تباهىها هزاران برابر بيش از تباهىهاى محروميت است؛ قبلا اشكال مىكردند كه محرومت از زن باعث مىشود كه مردها به همجنس خود تمايل كنند و گناه بزرگ «لواط» رائج مىگردد؛ ولى بايد با اينها گفت چرا در دنياى غرب كه مرد از محروميت بيرون آمده و با كمال آسانى مىتواند با زن تماس بگيرد، دامنه همجنس بازى و لواط گسترده شده؛ تا آنجا كه اين موضوع به عنوان لايحه به مجلس كشيده شده و مجلس بريتانيا جواز آن را تصويب كرده است؟
از اين نمونه و امثال آن مىفهميم كه حل مشكل با بىبندوبارى نيست، بلكه بىبندوبارى مشكل را هزارها برابر مىكنند. بىبندوبارى زنها، برنامههاى سكس، فيلمهائى كه نمايشگر زنهاى نيمه عريان و بىحجاب است، و دوست بازى به عنوان جشن و هنر و برداشتن مرز بين زن و مرد، هر يك آتش است كه به خرمن غريزه جنسى مىافتد، و عواقب اين تهيجات و تحريكات بر كسى پوشيده نيست؛ اسلام كه كاملاً به همه جوانب با نظر دقيق مىنگرد و دستوراتش عميقا حساب شده و منطقى است، كاملاً به مرز باريك بى بند و بارى و فساد اطلاع و توجه دارد، و به خوبى در قانونگذارى خود خطر شكسته شدن حصار عفاف، و باريكى اين مرز را در نظر داشته است.»(24)
زندانيان چادر، عنوان كتابى است كه توسط خانم شهره مستشار در انگليس منتشر شده است «چنانچه از عنوانش پيداست، حجاب، ضد آزادى زن تلقى شده است. مىدانيم كه آزادى قلمروهايى دارد: بيان عقيده، فعاليت سياسى و…. حجاب كدام آزادى را سلب مىكند؟ اگر فعاليتهاى اجتماعى و سياسى زنان معنى نداشت، ديگر كدام آزادى است كه با حجاب سلب شده است؛ مگر اينكه مراد از آزادى، هرزگى جنسى و بىبندوبارى غريزى باشد؛ كه البته حجاب اين آزادى را تحديد مىكند و رسالت حجاب هم همين است و نيز حجاب برخى دشوارىها را به بار دارد كه اگر اصل آن براى سلامت و رشد جامعه انسانى مقيد انگاشته شود، بايد آن را متحمل شد.»(25)
تساوى حقوق زن و مرد از ديدگاه اسلام و غرب
در دفاع از حجاب، مىتوان گفت : «مگر دانش اندوزى، با محدوديت همراه نيست. مگر راست گويى، برخى آزادىها را سلب نمىكند. همواره ناموس خلقت بر اين استوار بوده كه اشياء ذى قيمت و پر ارج را در پوشش محكم و دست و نيافتنى و به دو از چشم و دسترس هر كس و ناكس محافظت نموده است. مرواريدهاى گرانسنگ را در پوشش نفوذناپذير چون صدف نگاهدارى نموده، اما سنگهاى بىارزش را به وفور در هر جا پراكنده است.
زن مسلمان نيز آنگاه كه پيكر خود را حرم پرحرمت حجاب قرار مىدهد و خويشتن را از تير نگاههاى هوس آلود مردان هرزه حفظ مىكند، در واقع مرواريد گرانسنگ عفت و نجابت را در صدف حجاب و گوهر ارجمند زنانگى خويش را در پوشش مطمئن از دستبرد نامحرمان حفظ مىنمايد.»(26)
نيز مىتوان گفت : «و هرگز پوشش، مانع كار نيست.اگر نگاهى به آن زنانى كه در كارخانهها كار، يا در دهات مشغول توليد هستند، بكنيم مىبينيم هم پوشيده هستند و هم به اقتصاد كمك مىكنند، و اين زنان غرب زده هستند كه با برهنگى خود جامعه را به فساد كشيدند و يك موجود مصرفى و تفننى بيش نيستند.»(27)
نيز مىتوان گفت : «تنها راه حفظ شخصيت و حرمت زن روى آوردن به حجاب است. اگر او به حجاب روى آورد، پايگاه خانوادگىاش قوى مىشود. مردها، ناچار مىشوند به زندگى خانوادگى خود ارج نهند و به همسران خود، واقعا توجه كنند (و به آنها وفادار باشند). اگر حجاب خود را ارج نهد، او را به مشاغل پست با حقوق بخور و نمير، نمىگمارند و استعدادهاى واقعىاش به هدر نمىرود و آن وقت است كه مىتواند در مشاغل عالى، به مراتب بيشتر از آنچه براى بىحجاب مطرح است، توفيق به دست آوَرَد.»(28)