فقر و فحشا


فقر مساوی با فحشا؟!

 نمی دانم که تحت چه شرایطی یک سری از احکام اسلام لغو می شود، اما هر چه هست باید خیلی شرایط خاصی باشد. مثلا خوردن گوشت مردار حرام است، اما تحت شرایطی خاص؛ مثلا هنگامی که انسان از گرسنگی در حال مردن است، می تواند گوشت مردار بخورد.
اما نمی دانم این مطلب برای خودفروشی و انجام فحشا چگونه است. تحت چه شرایطی انسان می تواند خودفروشی کند؟ آیا هنگامی که نمی تواند خرج تفریحات فرزندانش را بدهد یا زمانی که نمی تواند گوشت و شیر بخورد یا زمانی که اجاره خانه اش مانده است، یا زمانی که در حال مرگ است؟
فیلم «فقر و فحشاء»، ساخته ی «مسعود ده نمکی» به نوعی سعی دارد تا به رابطه بین فقر و فحشاء در جامعه ما بپردازد. در این فیلم ادعا می شود که بیشتر فسادهای امروز، مربوط است به بی پولی و فقر دختران و زنانی است که وارد این کار شده اند. اولین جمله ای که در فیلم بعد از اعلام وضعیت قرمز عنوان می شود این است که هنگامی که فقر از یک در وارد می شود، دین و ایمان از در دیگر خارج می شود و شکم گرسنه دین و ایمان نمی شناسد. سپس چند نمونه از مواردی که خود به این مطلب اعتراف می کنند به طور مختصر نشان داده می شود، که در ادامه در فیلم به طور مفصل به آنها می پردازد، و در ادامه سخنانی از قول رسول الله و حضرت امیر نقل می شود به این مضمون که اگر هر جایی ظلم بشود وظیفه حاکمان است که از آن اطلاع پیدا کنند و در مقابل آن بایستند.
این مقدمه فیلم است که در واقع از آن می توان نتیجه گرفت که هدف از ساختن این فیلم این است که این واقعیت ها را به حاکمان نشان دهد تا دیگر نگویند نمی دانستیم. یعنی اینکه اولا بدانید که این ها به واسطه ظلم هایی که روا می شود، فقیر شده اند و دوم اینکه بدانید فقر اینان باعث می شود به راه های فساد کشیده شوند.
این که فیلم چگونه ساخته و پرداخته شده و آیا نمونه های ارائه شده در آن برای اثبات این ادعا، یعنی فقر زنان فاحشه، کفایت می کند یا نه، موضوع بحث ما نیست. چرا که آوردن چندین نمونه نمی تواند اثبات یک اصل باشد و محتاج به کار میدانی و دقیق است. مثلا از نظر آماری مشخص نیست که چند درصد آنان هم از خانوادگان مرفه هستند و برای عیاشی و شهوت این کار را انجام می دهند؟ حال فرض کنیم این مدعا درست باشد و مثلا 80 تا 90 درصد دختران و زنان، خود اذعان کنند که به دلیل مشکلات مالی وارد این کار شده اند.
برای اینکه بتوانیم فیلم را نقد کنیم، موضوع را به دو قسمت تقسیم می کنیم. اول اینکه چرا این عده فقیر شده اند و از نظر مالی با مشکل مواجه هستند و دوم اینکه اینان چرا برای علاج فقر خود، به سراغ فساد و فحشا رفته اند. در مورد بحث اول نظر سازنده فیلم درست است و آن اینکه به دلیل ظلم ها و بی عدالتی هایی که می شود، عده ای در جامعه فقیر می شوند و فقیر شدن این عده معادل است با پولدار شدن و بی درد شدن عده ای دیگر و حاکمان بایستی این مطالب را بدانند و برای علاج آن چاره ای بیندیشند.
اما موضوع دوم جای بحث دارد و نمی توان به سادگی آن را پذیرفت. آیا وارد شدن فقر معادل است با از بین رفتن ایمان؟؟ و به تبع آن از بین رفتن ایمان هم معادل خواهد بود با فساد و فحشا و ارتشا و سایر مسائل دیگر که در فیلم نمونه هایی از آن آورده شده است.
جواب این سوال خیر است و نمونه ای در فیلم هم مشاهده می شود که با بی پولی سالم مانده است. پیرزنی که با شکلات فروشی و با داشتن 4 دختر زندگی خود را می گذراند، اما آلوده نشده است، چگونه توانسته سالم بماند؟ مگر وی هم فقیر نیست و اجاره خانه و کرایه اش نمانده است؟ مگر وی نیز چهار دختر دم بخت ندارد که همگی آنها قابلیت کشیده شدن به این راه ها را دارا هستند و می توانند از این راه زندگی مرفهی برای خود تهیه کنند؟ چگونه مادر آنها توانسته آنها را سالم نگه دارد و به زندگی خود ادامه دهند؟
تازه این نمونه ای است که در فیلم آورده شده و سایر نمونه های آن کسانی هستند که به این راه ها کشیده شده اند. مگر ما نمی شناسیم کسانی را که با فقرهای مالی بسیار شدیدتر از نمونه های فیلم، به زندگی سالم خود ادامه می دهند؟ بسیاری از زنان هستند که برای تامین مخارج زندگی خود به کارگری در خانه های دیگران می پردازند و از این راه به تامین مخارج خود می رسند. بسیاری دیگر هستند که با کمکهای آشنایان و این در و آن در زدن زندگی خود را تامین می کنند. نگارنده خود نمونه های بسیاری را می شناسد که آلوده نشده اند و وضع آنها بسیار بدتر از نمونه های فیلم است و در صورت لزوم می تواند آنها را معرفی کند. اما سوال اساسی اینجاست که چگونه این عده آلوده نشده اند و آن عده دیگر آلوده شده اند؟ مگر هر دو قشر فقیر نیستند؟
جواب آن روشن است و همه ما هم آن را می دانیم و آن ایمان است. انسان با ایمان می تواند سالم بماند و انسان بی ایمان است که با کوچکترین سختی و مشکلی حاضر به خودفروشی می شود. اصلا فرق انسان با ایمان و بی ایمان این است که اولی همه چیز خود را فدای دین خود می کند، اما دومی همه چیز حتی ایمان خود را فدای دنیا می کند. ولی یک سوال مطرح می شود و آن اینکه این انسان های با ایمان پس چگونه زندگی خود را می گذرانند؟
نکته ای که کلید حل مساله است این است که متکفل انسان های با ایمان خود خداست، اما انسان های بی ایمان خارج از ولایت خدا هستند. در کتاب چهل حدیث حضرت امام خمینی، حدیث سی و چهارم، مطلب را روشن می سازد. در آنجا بیان می شود که انسان های با ایمان دو دسته اند، دسته اول آن هایی که با ثروت ایمانشان حفظ می شود و لذا خدا به آنان وسعت رزق می دهد و دسته دوم آنانی که در حالت فقر می توانند دین و ایمان خود را حفظ کنند و لذا خدا آنان را در فقر نگه می دارد. بدین ترتیب فقر و دارایی انسان مومن از جانب خدا و برای حفظ ایمان اوست و زندگی مملو از امتحانات الهی است.
اگر انسان بدین گونه نسبت به زندگی نگاه کند، دیگر حاضر به خود فروشی نخواهد شد و مثل زنی که در فیلم ادعا می کرد که حداکثر یک سال می تواند صبر کند، تسلیم این فشارها نخواهد شد. هنگامی که دیدگاه توحیدی در زندگی حاکم شود، انسان روزی خود را دست خدا می بیند و دیگر برای تامین زندگی خود این افکار به ذهن وی خطور نخواهد کرد.
در هر حال این مسائل اصلا نمی تواند دلیل موجهی برای کار اینان باشد، به علاوه این که اگر این کار درآمد نمی داشت، کسی به دنبال آن نمی رفت. چرا که بازار این کار که جوانان پولدار می باشند فراهم است و تا آنان پول ندهند، اینان نمی توانند درآمد کسب کنند. فرض کنیم هیچ کس حاضر نباشد برای کار اینان پول بدهد، آیا اینها می توانستند از این راه کسب درآمد کنند؟ پس قشر پولدار نیز در این امر موثرند و نمی توان از نقش آنها صرف نظر کرد و شاید بتوان فیلمی هم در مورد آنان ساخت با عنوان ثروت و فحشاء!
بنابراین دلیل این مطلب به نظر من چیز دیگری است و آن این که دین و ایمان از میان اینان رخت بربسته و برای به دست آوردن دنیا و خوشی های آن، کما این که این کار نیز خود لذت دارد، حاضر به این کار شده اند. اما یک مطلب را باید پاسخ دهیم و اینکه این مطلب که فقر که از یک در وارد شد، ایمان از در دیگر رخت برمی بندد، چیست؟ جواب آن این است که این حدیث برای تنبه دادن و آگاهی است، نه اینکه یک قضیه حتمیه باشد. هنگامی که انسان فقیر می شود، احتمال اینکه دین و ایمانش کم رنگ شود، زیاد است. اما این مطلب نفی نمی کند که هنگامی که انسان ثروتمند شد، دین و ایمانش در معرض خطر نخواهد بود، بلکه در آن حالت نیز خطرات بسیاری برای انسان و جود دارد و از راه های دیگر انسان می تواند به گناه بیفتد. مگر مشتری این زنان فقیر، ثروتمندان نیستند؟
حاصل بحث اینکه ما موافقیم که بحث عدالت و فقیر شدن عده ای، بحثی است که حاکمان باید به آن توجه کنند و حکومت به کفر می ماند، ولی به ظلم نمی ماند. اما اینکه آن عده ای که فقیر هستند، بعضا به راههای فساد کشیده می شوند، بحثی است که به دین و ایمان آنها برمی گردد و اینکه متولی آن کیست، در مورد آن حرفی نمی زنیم. ما قبول نداریم که فقر مساوی است با فحشاء.

رابطه فقر و فساد از دیدگاه اسلام

 

اسلام دینی است معتدل و میانه رو در تمام زمینه ها ولی فقر مالی را زمینه مساعد و خطرناک برای بی دینی و دروغ و تهمت و هر گونه فساد دیگری می داند و لذا شدیدا با آن مخالف است و پیروان خود را راهنمایی می کند و به آنان دستور می دهد که عملا با آن به مبارزه برخاسته و فقر را از جامعه خود ریشه کن کنند.

عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم:

اللهم انی اعوذ بک من الکفر و الفقر1

خدایا من از کفر و نداری به تو پناه می برم.

 

در این حدیث فقر در کنار کفر و معادل آن ذکر شده است و آن چنان خطرناک است که رسول گرامی از آن به خدا پناه می برد. به طور کلی از روایات برمی آید که فقر عامل خطر برای انحراف در مسیر دین و تخدیر عقل و مایه دشمنی است و انسان اگر مال دنیا نداشته باشد و از سوی دیگر نیاز شدیدی به پول داشته باشد، قهراً در صورت عدم دسترسی به راههای مشروع دست به خلاف خواهد زد . به ویژه اگر خبری از دین و تعهد در میان نباشد غوغا خواهد کرد. و به طور کلی عدم رسیدگی به مسائل مالی و تأمین نکردن نیاز فرزندان و همسران و ملت و مردم سرانجام سر از فحشاء و انحراف و خودفروشی درمی آورد و به تدریج به اعمال همیشگی می انجامد. به طور مثال در جنگ جهانی دوم در اثر فقر مالی و شکست قوای آلمانی ها از نیروی مخالف وضع زنان و دختران آنان به جایی رسید که حتی پس از جنگ نیز در مقابل اخذ یک عدد بیسکویت یا شکلات و غیره خود را تسلیم سربازان دشمن می کردند تا جایی که دویست هزار کودک نامشروع از این طریق متولد شدند و با کمال تأسف این عمل از مهمترین عوامل انحراف برخی افراد تنگدست در مجامع ملی و میهنی ما گردیده است.

رابطه فقر و فساد از دیدگاه جامعه شناسان:

اقتصاد دانان و بعضی از جامعه شناسان با مطالعاتی که انجام داده اند منشأ عمده انحرافات اجتماعی را در عوامل اقتصادی اعلام کرده اند. از میان عوامل مختلف اقتصادی که منجر به انواع کجرویها می گردند می توان از مشکلات اجتماعی که خود زاینده عاملی چون پس افتادگی فرهنگ غیر مادی نسبت به پیشرفت تکنولوژی است یا بحران اقتصای و ضعف قدرت مالی واقتصادی در یک دوره بخصوص ، فقر و بی چیزی و زندگی در جایی که واقعاً قابل سکونت نیست نام برد.

بیشتر نویسندگان به این حقیقت معترفند که عوامل اقتصادی در زندگی اجتماعی اهمیت فوق العاده ای دارند و اساس بیشتر جوامع مترقی بر پایه های اقتصادی درست و انسانی بنا گردیده است.

آنچه از مفهوم ضمنی این مطالعات درک می شود این است که اگر فقر ریشه کن شود و دور سوداگری از میان برود و پیشرفتهای فنی زیر کنترل دقیق قرار بگیرند و همه از سخت داشتن احتیاجات اولیه برخوردار گردند درآن صورت جامعه بشری عاری از بسیاری انحرافات و کجرویهای اجتماعی خواهد بود.2

فقر و رفتارهای انحرافی:

افرادی که درشهرهای بزرگ خود را فقیر و تنها احساس می کنند برای دوست یابی و معاشرت با دیگران کمتر فرصت خواهند یافت. بدون شک ناسازگاریهای جسمانی روانی و اخلاقی آنها معلول علت های دیگری به جز فقر هم می تواند باشد هر چند که فقر مهمترین عامل این ناراحتی هاست با وجود این بعضی از انحرافاتی که مجوزات فقر گسترش می یابند تنها ناشی از فقر نیست.

نویسندگانی چون هنری جورج، چارلز بوس، جاکوب ریتز، جین آدامز و ویلیام باگز احساس کردند که ما باید کوشش هایمان را دراصلاح روشهای نادرست و غیرعادلانه توزیع درآمدها و علیه نوسانات اقتصادی متمرکز سازیم نه فقط بدین جهت که توزیع نادرست درآمدها خودبخود نادرست است بلکه بدین علت که منشأ و موجبات بیشتر فساد، بزهکاری و تباهیهای اجتماعی در تمام دنیاست

آنها عقیده داشتند که جرم، روسپیگری و فساد اخلاقی نتیجه فقری است که زاینده نظام امپریالیزم است، نظامی که تملک وسائل تولید توسط گروهی خاص است و توزیع نادرست ثروت و در نتیجه مبارزات طبقاتی از ویژگی های آن به شمار می آیند.

ارزیابی فقر و انحرافات اجتماعی:

تأثیر فقر درسلامتی جسمانی، کیفیت فرهنگی زندگی خانوادگی و فرصتهای تحصیلی غیر قابل تردید می باشد بالاتر از همه فقر از میزان شرکت اجتماعی، مخصوصاً در زمینه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی می کاهد.

اعتراضات و مخالفت های زیادی با این نظریه که فقر علت اصلی انحرافات و آلت ابزار شده چراکه باید به این نکته توجه کرد که مفهوم فقر به طور کلی مفهومی نسبی است و مطالعات انجام گرفته با گرایش ها و تا حدی با تعصبات پژهشگران آمیخته شده اند.

باید قبول کرد که انحرافات اجتماعی خاص طبقه فقیر نیست اغینا و ثروتمندان نیزبه کجروی گرایش دارند و علت کجروی آنها را باید در رفاه بیش از حد اقتصادی و فقر فکری و معنوی آنها جستجو کرد. هم چنین باید نوع و میزان «فقر» گروه اقتصادی کم درآمد و حداقل معیار زندگی به طور روشن و صحیح توضیح داده شود.

اگر فقر با توجه با انتظارات و خصوصیات فرهنگ تعبیر و تفسیر گردد نکته قابل توجه این است که با وجود افزایش مداومی که در سطح زندگی کشورهای آسیائی، اروپائی بوجود آمده هیچ نشانه ای از تقلیل انحرافات و کجرویها به چشم نمی خورد بیشتر پژوهشگرانی که در زمینه علل اقتصادی کج رفتاریها تحقیق کرده اند نتواسته اند جلوی پیشداوری خود را بگیرند. شاید این مدعی این است که بیشتر این محققین توجه نکرده اند که تعداد زیادی از جمعیت سالم و دور از انحرفات، توده های کم درآمدی میباشند که در منازل تا حدودی نامناسب سکونت دارند.

بنابراین فقر را به تنهایی نمی توان عامل و علت همه انحرافات اجتماعی دانست چون بسیاری از افراد فقیر هستند که مجرم نمی باشند.

 

بنابراین علت انحرافات اجتماعی به عوامل دیگری چون تعلیم و تربیت نادرست فرهنگ تحمیلی نظام سیاسی و اجتماعی نادرست هم بستگی دارد.

ولی نمی توان عامل فقر را نادیده گرفت چون فقر خود ریشه بیشترین انحرافات است و هر نوع انحراف اجتماعی در پیدایش انواع دیگر انحرافات مؤثر است. به همین دلیل است که میزان کجروی بین توده های فقیر در محلات فقرنشین بیش ازطبقات دیگر است و به همین دلیل توجه مقامات مسئول را به خود جلب کرده است و علت آن هم به خاطر تعهدات و مسئولیتهایی است که مقامات مسئول در مقابل گروههای بی بضاعت و عقب مانده جامعه بر عهده دارند.

رابطه بحران اقتصادی و انحرافات اجتماعی:

نوسانات شرایط اقتصادی از ویژگی های جامعه نوین به شمار می رود و منظور از نوسانات، توسعه و یا بحران اقتصادی می باشد. در زمان بحران و کسادی، فقر و بیکاری افزایش می یابد و از دلگرمی افراد کاسته شده و روحیه آنها تضعیف می گردد. اعتقاد بعضی ها بر آن است که کاهش میزان درآمد و سستی بنیان اقتصادی جوامع ما افزایش جرائم جوانان و به طور کلی ارتکاب جرم روسپیگری، پریشانیهای روانی، ناسازگاریهای خانوادگی، خودکشی و… را به دنبال دارد. از طرف دیگر اعتقاد بیشتر دانشمندان بر آن است که توسعه اقتصادی هم با افزایش مصرف الکل، قماربازی، روابط بیش از حد جنسی و خوشگذرانی هایی همراه است.

در مطالعات علمی این روابط، میزان کج رفتاری ها، آسیب های اجتماعی را با شاخص های اقتصادی مقایسه کرده و به این نتیجه رسیده اند که آسیب های اجتماعی به استناد خودکشی تنها با بحرانهای اقتصادی رابطه نداشته و جریان زندگی ماشینی و شهرنشینی و تعارض هنجارها در پیدایش کج رفتاریها و بیماری های اجتماعی تأثیر بیشتری داشته است.

هرچند که این گونه بیماریها تنها گرفتاریهای مهم جوامع امروزی ما نیستند بلکه در اغلب جوامع کم و بیش دیده می شوند، علل آن اکثراً نتیجه تعارض و تغییر ارزشها و هنجارها و نوع توزیع درآمد و هم چنین عدم سازش افراد با یکدیگر می باشند. بنابراین عوامل اقتصادی به تنهایی در پیدایش آنها مؤثر نیستند.

پیشرفت تکنولوژی و پس افتادگی فرهنگ:

برخی جامعه شناسان، نظام پیچیده ماشینیسم و اختلالات و کجرویهای موجود در جوامع امروزی را مورد سرزنش قرار داده اند.

نظریات آنها در افکار و عقاید افراد غیرمتخصص منعکس می شود که می گویند اگر ما می توانیم فقط بر ماشین تسلط داشته باشیم قادر به ساختن دنیایی می شدیم که ازبزهکاری و سایر آسیب های اجتماعی به دور باشد. این نظریه، توأم با راه حل های پیشنهادی، در غرب و کشورهای دارای نظام اشتراکی پذیرفته شده است.

در حقیقت هیچ تئوری علمی که علل کجرویهای اجتماعی را تبیین کند به اندازه نظریه «پس افتادگی فرهنگی» مشهور نشده است. این نظریه برای اولین بار بوسیله آلبرن در سال 1992 پیشنهاد شد. طبق نظر او مشکلات اجتماعی زاینده دگرگونی های اجتماعی است که باعث ناسازگاری بین حوزه های مختلف فرهنگی می گردد امروزه پس افتادگی فرهنگی اصطلاحی است که همیشه مورد استفاده سردبیران مطبوعات و دیگر نویسندگان قرار می گیرد. بررسی نوشته های مربوط به علوم اجتماعی نشان می دهد که هر مشکل اجتماعی زمانی نتیجه پس افتادگی فرهنگی بوده است و منشأ همه آسیب های اجتماعی و کجرویها پس افتادگی فرهنگی است. در این میان عوامل فنی و اقتصادی حائز اهمیت بیشتری است و به نظر اینها تنها راه حل پیشنهادی برای مقابله با مشکلات ناشی از عقب ماندگی فرهنگی در برنامه ریزیهای اجتماعی نهفته است. یعنی باید شامل بررسی و تحقیق در مورد دگرگونیهای گذشته جامعه در زمینه فرهنگ مادی بوده تا بتواند پیش بینی لازم را در زمینه تغییرات آینده و مقاومتهایی که در جامعه جلوی تغییرات و تحولات تکنولوژی را می گیرد بنماید.

البته این نظریه هم مخالفینی دارد که عقیده دارند هنجارها و ارزشها بیشتر از عوامل فنی و مادی در ایجاد کجرویها مؤثرند.

برخی عقیده دارند که می توان مشکلات اجتماعی را با عقب ماندگی فرهنگی توجیه کرد. به نظر اینها این نارسائی ها به جای اینکه کاهش یابند روز به روز بر میزان آنها افزوده می شود.

فقر و کجروی:

در جوامع صنعتی که توزیع ثروت عادلانه نیست مردم برای دست یافتن به ثروت بیشتر از طریق نامشروع اقدام می کنند به عبارت دیگر به اعمالی دست می زنند که غیراخلاقی و نادرست است، میزان این انحرافات در بین طبقات فقیر جامعه که امکانات آنان برای دسترسی به وسایل زندگی کم بوده و فرهنگ آنها در سطح پایین تری قرار دارد به طور محسوسی بالاست.

ارتکاب جرایم طبقات فقیر از شکافی که بین خواسته های جوانان آن طبقه با آنچه که در دسترس آنهاست سرچشمه می گیرد تمایل آنان برای دسترسی به موفقیتهای اقتصادی و فرهنگی با محدودیتی که برای رسیدن به این موفقیت ها دارند سرکوب می شود از طرف دیگر موقعیت آنها ایجاب می کند که سطح خواسته های خود را پایین بیاورند از این لحاظ احساس محرومیت شدید کرده و با بدست آوردن فرصتهای مناسب به طرف جرم و جنایت سوق داده می شوند.

باید در نظرداشت که مفهوم جرم و فساد هم در تمام جوامع یکسان یست. جرم یک مفهوم مطلق ندارد بلکه دارای مفهوم نسبی است. و با وجود بررسی های به عمل آمده علل و عوامل مختلفی جرم و فساد را در جامعه بوجود می آورد با وجود این همه عوامل اجتماعی مؤثر در انحرافات اخلاقی و اجتماعی باید چنین نتیجه گرفت که عمده ترین علت انحراف اخلاقی طبقه فقیر نتیجه فشارهای حاصله از شکست در رسیدن به هدفهای معین است.

بزهکاری یا جرم:

اقدام به عملی که برخلاف موازین، مقررات، قوانین و معیارهای ارزش فرهنگی هر جامعه باشد درآن جامعه بزهکاری یا جرم تلقی می گردد و کسانی که مرتکب چنین اعمال خلاف می گردند مجرم یا بزهکار نامیده می شوند.

برای سهولت مطالعه در زمینه ارتکاب جرایم می توان مجرمین را از لحاظ سه جهت مورد مطالعه قرار داد، اول از لحاظ خصوصیات سنی مورد مطالعه قرار داد و گفت بیشتر بزهکاران زیر سنین 30-25 سال هستند و این طور نتیجه گرفت که هر قدر افراد جوانتر باشند بیشتر امکان ارتکاب جرم دارند چون کمتر محافظه کارند و قدرت مخاطره پذیری بین آنان بیشتر است ولی بدان معنی نیست که افراد مسن مرتکب جرم نمی شوند ولی در مجموع درصد ارتکاب جرایم در سنین بالا خیلی کمتر است.

دوم از لحاظ جنسی بررسی کرد و گفت زنان کمتر از مردان مرتکب جرایم خاص می شوند ولی باز هم بدان معنی نیست که آنها مجرم نیستند.

بزهکاری زنان بیشتر در ارتکاب اعمال خلافی چون فحشاء، جعل اسناد اختلاس و تا حدودی دزدی است. شرکت آنان درارتکاب جرائمی از قبیل اختلاس و جعل اسناد به نسبت هفت بر یک با مردان همکاری می کند و اگر زن در ارتکاب جرایم کمتر شرکت می کند علت جمسی و اجتماعی دارد.

 

زنان قدرت بدنی کمتری نسبت به مردان دارند پس توانائی مقابله با دیگران را مثل مردان ندارند همچنین زنان به علت احساس مسئولیت نسبت به فرزندان خویش و یا خانواده خود کمتر مرتکب جرم می شوند.

شرح حال یک جوان بزهکار:

علل اجتماعی و شرایط اقتصادی با همه فشارهای خود بیرحمانه سرنوشت این جوان را درنوردیده و او را تا آنجا رانده که دریک وضع اجتماعی خاص، بزهکاری او بیشتر مبین تأثیر بحرانی مالی است تا فقدان کفایت شخصیت. در واقع فقر محرک طغیان و محرومیتی است که در لحظات حساس زندگی او را به سرقتی گریز ناپذیر کشانیده است، چراکه شرایط زندگی او چنان آشفته بوده که بزهکاری او در این حالت در مقابل انبوهی از بدبختی های طاقت فرسا و دائمی اجتناب ناپذیر بوده و جرم او اثر یک نوع هم گسیختگی فوق العاده روابط اجتماعی- خانوادگی می باشد.

چهارده ساله بود که به جرم سرقت دو دستگاه دوچرخه به 61 روز زندان محکوم می شود و به نظر می رسد که او سه فقره دیگر هم مرتکب سرقت شده باشد، زیرا وقتی پرونده ها و جرائم دیگر او را مطالعه می کردیم می توانیم بگوییم که آنها بهترین مدرک مربوط به تأثیر شرایط خانوادگی و اجتماعی بوده که از طرف مددکاران اجتماعی بررسی شده و در پرونده های او منعکس شده بود.

او گذشته خود را چنین بیان می کرد:

8-7 ساله بودم که پدرم فوت کرد و ماردم که سی سال بیشتر نداشت به طور غیررسمی با مرد زن داری ازدواج کرد. از دو خواهر من، یکی در خانه مرد ثروتمندی کلفت شد و دیگری در 14 سالگی شوهر کرد. وقتی 8 ساله بودم مرا به یک کارخانه قالی بافی بردند. 5 سال در آنجا بودم و به علت ناتوانی جسمی آنجا را ترک کردم. در روزهای بیکاری، پدر ناتنیم مرا کتک می زد و ناچار شدم از خانه فرار کنم و از ترس به خانه برنمی گشتم. یک دفعه از یک مغازه پول دزدیدم که مرا گرفتند ولی تحویل پلیس ندادند. از آن به بعد در کارخانه ای که کار می کردم مرا نپذیرفتند و باز بیکار شدم. وقتی دیدم گرسنه هستم باز به دنبال سرقت رفته و زندانی شدم و… .

به طور خلاصه سه عامل در تعیین سرنوشت او با هم متحد شده اند:

1- احساس بیهودگی کامل که معلول انهدام ناگهانی خانواده او می باشد.

2- خانواده از هم پاشیده او استطاعت و توانایی مالی نداشت تا زندگی او را با آموزش بیمه کند.

3- وضع نامطلوب او درخارج از خانواده (که این وضع به وسیله کارآموزی و حمایتهای اجتماعی، که جامعه ملزم به انجام آنها بوده، می بایست اصلاح می شد.)

آیا زمانی خواهد رسید که دامنه ظلم و فساد از تمام جوامع برچیده شود؟

بله این وعده الهی ان شاء الله در زمان حکومنت حضرت مهدی محقق خواهد شد آنجا که عالم هستی به کمال می رسد در آن دوران پربرکت تمام زمین به حکم یک شهر خواهد شد دیگر قاره ها از هم جدا نیستند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، عوامل فساد و و آخرین ستمگر را از میان برمی دارد. راهها امن می شود به طوری که یک دختر از شرق به غرب تنها سفر می کند، دزدی و تباهی در این حکومت از بین می رود، نه کمبود وجود دارد نه کسی دست به دزدی می زند، نه چشم و هم چشمی و نه قوانین دست و پاگیر و سنتهای غلط در ازدواج باقی می ماند که بی عفتی پیش آید، نه از عوامل پرخاشگری اثر می ماند چون افراد ناخواسته به هم درشتی می کنند.

نتیجه این جامعه صالح این است که افراد چنان ساخته و مهذب می شوند که با اختیار تمام کارهای زشت را ترک می کنند و در حکومت حضرت مهدی دامنه الفت به جایی کشیده می شود که سالکان اعضای یک خانواده هستند.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *