تحلیل و بررسی تطبیقی هندسه از دو دیدگاه اسلام و مسیحیت – مقایسه‌ای بین هندسه مساجد و کلیساها – بخش اول


تحلیل و بررسی تطبیقی هندسه از دو دیدگاه اسلام و مسیحیت – مقایسه‌ای بین هندسه مساجد و کلیساها – بخش اول

مقدمه:

نوشتار حاضر، تلاشی است در جهت تحلیل و بررسی تطبیقی هندسه از دو دیدگاه اسلام و مسیحیت و در واقع مقایسه‌ای بین هندسه مساجد و کلیساها. در این نوشتار سعی شده است که ابتدائاً و در فصل اول، تعاریف مختلفی از هندسه و سطوح مختلف آن و تاریخچه مختصری برای آن ارائه شود. و در فصول دوم و سوم، دو ابزار مهم و دخیل در هندسه یعنی ریاضیات و تناسبات به دلیل تأثیر زیاد آن در شکل‌گیری هندسه مطرح شود. از فصل چهارم به بعد به ترتیب به بررسی و تحلیل نماد پردازی اعداد و اشکال هندسی و تناسبات پرداخته شده است. لازم به ذکر است که در بخش نمادپردازی اعداد، نمادپردازی عدد در دو جهان‌بینی اسلام و مسیحیت در کنار هم بررسی شده‌اند و سپس در فصل تحلیل و بررسی اشکال هندسی، به طور جداگانه، جهان‌بینی اسلام و سپس مسیحیت مورد بررسی قرار گرفته‌اند. در فصل تناسبات نیز سعی شده است که ابتدائاً تناسبات مهم مطرح شده و با بررسی و تحلیل پیشینه هر یک به جهان‌بینی حاکم بر آن دسترسی پیدا شود. لازم به ذکر است که در هر یک از فصول این پروژه سعی شده است که ضمن بررسی دیدگاه‌های هر دین، به نوعی دیدگاه دین دیگر نیز مورد بررسی قرار گیرد تا نهایتاً بتوان به یک مقایسه دو جانبه بین دیدگاه دو دین دسترسی پیدا کرد. در پایان نیز جمع‌بندی مطالب فوق در یک فصل به صورت بسیار خلاصه مطرح شده است.

 

1ـ درباره‌ هندسه:

1-1- واژه شناسی:

«واژه هندسه از هندازه و هنداچک پهلوی برگرفته شده است که به معنای اندازه است. همچنین گفته شده که این واژه از هن+دا+سک درست شده است به معنای هم + آفریدن و ساختن. واژه‌هایی مانند دادار به معنای خالق و آفریننده و قانون گذار و داد به معنای خالق و آفریننده و قانون‌گذار و دار به معنای عدالت و قانون از همین ریشه است + استوار کردن و برپا کردن.

دهخدا آن را استوار کردن و یا کندن زمین دانسته است. پس معنای کلی آن باید چیزی همچون «قاعده کلی ساختمان» باشد. این واژه سپس به زبان عربی و به صورت هندسه درآمده و واژه مهندسی را از آن ساخته‌اند. مهندس یا مهندز کسی است که با توجه به اندازه و مقیاس چیزی بسازد.» (بحران هویت …،73)

«هندسه در عربی به فتح اول به معنای اندازه و شکل می‌باشد. از اصول علم ریاضی است و علمی است که در آن از احوال مقدارها و اندازه‌ها بحث شود.» (کشاف اصطلاحات الفنون).

 

1-2- انواع هندسه:

در تقسیم‌بندی هندسه، به دو دسته اصلی یعنی هندسه محسوس و هندسه معقول می‌رسیم. که هر یک از دیدگاهی خاص هندسه را تعریف می‌کنند:

 

1-2-1- هندسه محسوس:

درلغت‌نامه دهخدا، هندسه اینگونه تعریف شده است:

هندسه آن رشته از ریاضیات است که مطالعه در فضا و اشکال قابل تصور در این فضا می‌نماید. (دهخدا،1345، 20837).

ابوریحان بیرونی نیز هندسه را دانستن اندازه‌ها و چندی یک از دیگر و خاصیت صورتها و شکلها که اندر جسم موجود است، تعریف می‌کند.  (بیرونی، التفهیم، 3).

لولر در کتاب هندسه مقدس تعریف زیر را ارائه می‌دهد:

«هندسه عبارت است از نظم مکانی از طریق اندازه‌گیری روابط اشکال. هندسه و حساب همراه با نجوم و موسیقی رشته‌های عمده آموزش عهد باستان را تشکیل می‌دهد»    (لولر، 1368،8)

در جایی دیگر هندسه را به عنوان بانویی برازنده و آراسته تجسم می‌کند و حساب را به صورت زنی مجسم می‌کند که مانند هندسه با وقار و اصیل نیست. و «بنابراین هندسه در رده بالاتر علمی قرار دارد.»   (لولر، 1368،9)

ابن خلدون نیز دانش هندسه را این گونه تعریف می‌کند: «دانش هندسه عبارت است از اندیشیدن در مقادیر، برطلاق با مقادیر منفصل از جهت معدود بودن آنها یا متصل و آن یا دارای یک بعد است که خط باشد یا دارای دو بعد که سطح است یا دارای سه بعد و آن عبارت از جسم تعلیمی هندسی است.» (ابن‌خلدون، مقدمه، 1000)

همانطور که مشاهده می‌شود در تعاریفی که از هندسه محسوس ارائه شد، فقط به جنبه مادی و کمی آن توجه شده و به عنوان شاخه‌ای از علم ریاضیات مطرح شده است.

 

1-2-2- هندسه معقول:

آنچه در بالا در تعریف هندسه آمده است دلالت بر هندسه محسوس دارد. اما از هندسه محسوس که بگذریم به وادی کران ناپذیر معقولات وارد می‌شویم. در تعریف هندسه معقول تعاریف زیادی آمده است که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

ابن‌سینا هندسه را تجدیدی ذهنی می‌داشت که ماهیتاً مقید به عالم ماده است. این سخن هندسه را در مسیر طلب حقیقت ما بعد الطبیعی خود در موضعی واسط قرار می‌دهد. نردبانی که از آن بالا می‌روند تا به علم نجوم برسند و از آنجا می‌توانند به علوم ما بعدالطبیعی صعود کنند. (نجیب اغلو، 1379،260)

افلاطون نیز کار هندسه را تنویر ذهن و همچون صابون شستن فکر می‌داند. به طوریکه بر در خانه او نوشته شده «هر کس هندسه نمی‌داند بدین خانه در نیاید.»  (همان، 260)

برقلس با تأکید بر زیبایی ذاتی اشکال هندسی، دایره را زیباترین شکل می‌داند. وی می‌گوید: زیبایی و نظم مقوله ریاضی ما را به خود عالم معقول می‌رساند و در زمره اموری می‌نهد که پیوسته ثابتند و همواره با جهان الهی می‌درخشد و پیوندی پاینده با یکدیگر دارند. هندسه که اشکال آن تصاویر ذهنی مجردی است علم ذاتی را برمی‌انگیزد ذهن را بسته و فهم را مزکی می‌کند و معنایی را که بالا صاله از آن است وضوح می‌بخشد و از قیود بی‌خردی رهایمان می‌سازد.  (همان،260)

لولر کاربرد هندسه را رهیافت به روشی می‌داند که در آن عالم نظم می‌گیرد و نگهداشته می‌شود. «طرحهای هندسه به عنوان لحظات ثابت و ساکن آشکار سازنده یک فعل جهانی نامداوم و بی‌زمان تلقی می‌شوند که به طور کلی از ادارک حسی ما به به دور می‌مانند. از این‌رو فعالیت هندسی مداوم می‌تواند سکویی در جهت نیل به بینش معنوی و عقلانی باشد.‌»  (لولر، 1368،8)

افلاطون در این باره می‌گوید: «هندسه، روشن‌ترین قالب زبانی است که به وسیله آن قلمرو ماورا‌الطبیعی توصیف می‌شود. افلاطونیان نیز در این باره می‌گویند: دانش هندسه چیزی در درون ماست که قبل از تولد ما یعنی هنگامی که روح ما در تماس با هستی مثالی است حاصل شده است.» (لولر، 1368، 15)

توماس تیلور در تعریف هندسه می‌گوید: «هندسه هواخواهان خود را چون‌ پلی  را قادر می‌سازد که از پیچیدگی و ابهام طبیعت مادی عبور کنند و برای رسیدن به دیار نورانی حقیقت مطلق از فراز دیاری ظلمانی بگذرند.» (لولر، 1368، 16)

حسن ذوالفقارزاده در این باره می‌گوید: «هندسه بدون زمان و مکان است برعکس ماده که در عالم تعین است. هندسه مقدم بر عالم طبیعت است و از جنس ماده نیست. دستورالعمل زبان معماری، هندسه است.» (ذوالفقارزاده، 1380،2)

اریک نیوتن می‌گوید: خاستگاه زیبایی، تنها از راه پژوهش در هندسه الهی بازشناخته خواهد شد. (نیوتن، 1350)

خداوند متعال در خلقت عالم به انزال قدر اشاره دارد و می‌فرماید: و «وماننزله الا به قدرالعلوم».

قدر در کلام الهی همان هندسه است و هندسه معرب اندازه. در کلام امام هشتم علیه‌السلام خطاب به یونس‌بن عبدالرحمن فرموده است: آیا می‌دانی قدر چیست؟ گفت: نه، امام فرمود: قدر به معنی هندسه است.(حسن حسن‌زاده آملی ـ یازده‌رسانه‌ فارسی، 594).

خلق به معنای ایجاد به اندازه است. خداوند که انسان را در ذات صفات و افعالش به صورت خود آفرید درباره خود فرمود: «هوالله خالق الباری المصور» از آن جهت مقدر است خالق است و چون بر تقدیر ایجاد می‌کند باری است. و از این که صور موجودات را به احسن وجه ترتیب می‌دهد مصور است. پس هر آنچه به عین خارجی تحقق می‌یابد مسبوق به اندازه است که چون به وقوع می‌پیوندد به قدر و اندازه معینی اختراع و ایجاد می‌گرد. (همان ـ 594).

هادی ندیمی نیز در این باره می‌گوید: ماهیت، حد موجود است. قدر یا هندسه، ماهیت ساز است و حکایت از حد وجود دارد. هندسه مقوله‌ای است کیفی که در نظام طولی عالم در هر مرتبه ظهور دارد. (همان ـ ص1).

همچنین وی هندسه را واسطه العقر مراتب هستی می‌داند. که امکان زایش محسوس را از معقول فراهم می‌کند. هندسه ریسمان رمز جمال و موسس فضاست. (همان)

از اخوان الصفاء: هدف نهایی هندسه و باب عقل روحانی را آماده کردن نفس از این عالم مادی می‌دانند تا به عین عروج ملکوتی به عالم ارواح و حیات جاوید نایل شود. (نجیب اغلو، 1379،259).

شرح برقلس بر توان عقلانی هندسه برای هدایت زمین به سوی عالمی ورای محسوسات تأکید می‌کند. اشکال هندسی در جایگاهی واسط میان امور برتر غیرمادی و اشیای مادی متکثر علم محسوس قرار می‌گیرد: «ریاضیات در موضعی ما بین معقول و محسوس واقع است و درون خود تشابهات عدیده به امور الهیه و علم تماثلات متعدد به نسبتهای جسمانی دارد.»

وی موقعیت واسط اشکال ریاضی را چنین تبیین می‌کند:

«اشکال ریاضی و همه مدرکات بالجمله موضعی واسط دارند. در انقسام دون امور عقلی‌اند. لیکن دربرائت از ماده ورای محسوساتند. در بساطت از معقولات نازلتر و در دقت از محسوسات عالیترند و امر معقول را روشنتر از محسوسات باز می‌نمایند. علی ای حال صورتهایی بیش نیستند که در نحوه انقسام به بسیط و نامنقسم می‌مانند و در کیفیت کثیرالصور خود به قوالب وجودی متحدالشکل. باری در مدخل صور بدوی می‌مانند و از حیثیت متحد و بسیط و مولد خود خبر می‌دهند لکن از جزمیت و ترکیب صور و کیفیتی که در حد مشابهت به معقولات است فراتر نمی‌روند… پس فهم ما چنین باشد. زیرا که جایگاه واسط اجناس و انواع ریاضی چنان است که ما بین امور مطلقاً نامنصتم و امور منقسم قرار می‌گیرند که در عالم ماده واقع گردند.» (همان ـ ص259)

هادی ندیمی در جایی دیگر درباره هندسه چنین می‌گوید: «هندسه دستمایه اصلی همه معماران در خلق آثار معماری است. آنچه آثار را تفاوت معنایی می‌بخشد نوع و کیفیت رجوع به این الفبای عام زبان  معماری است. بدین‌ترتیب، معماری آشکار سازنده هستی شناسی، ارزشها و هویت آن فرهنگی می‌گردد که معمار بدان تعلق دارد… هستی در مراتب سه گانه عالم معقول، عالم خیال مطلق و عالم ماده متجلی می‌گردد و اگر به این مراتب سه گانه رجوع کنیم در می‌یابیم که هندسه در عالم عقول به حدود ذوات عقلیه و در مرتبه خیال مطلق به ظهور صور مثالیه تعلق دارد. این عالم برزخی است و بسط بین جهان عقلی و عالم هسی، زیرامرتبت وجودی آن برتر از عالم حواس و فروتر از جهان عقل است. این عالم از جهان حسی مجردتر و از عالم عقلی دارای تجرد کمتری است… هندسه در عالم ماده کدرترین مرتبه وجود است در ماده کمیت‌پذیر عینیت می‌یابد و تعین بخش ذات و رابطه‌ای عمیق با اسم و صفت می‌یابد. (ندیمی، 1378)

همانطور که مشاهده می‌شود هندسه در سطح معقول خود، رابطی برای رسیدن به عالم معنا تلقی شده است. نقوش هندسی نیز علاوه بر نقش تزئینی و فراتر از آن نقش تجلی عالم ماوراء را در جهان مادی ایفا می‌کنند.

 

1-3- تاریخچه هندسه:

علم هندسه را می‌توان از کهن‌ترین دانشهای بشری دانست که به موازات توجه انسان به بزرگی و کوچکی محیط اطراف خود و مقایسه ظاهری خود با دیگران رشد پیدا کرده است.

دکتر فرشاد در این رابطه می‌گوید: «از ویژگیهای مهم هندسه و تاریخچه‌اش این است که همواره بین دانش به مفهوم شناخت و عملکرد آن در این رشته رابطه نزدیک وجود داشته است. احتمال دارد که این علم  از دورترین روزگاران تمدن بشری که در آن موجودات انسانی نسبت به بزرگی و کوچکی موجودات اطراف خویش هوشیاری یافتند ریشه گرفته باشد. به تدریج نیز همراه با ساختن پناهگاهها و ابزارها، نیاز بیشتری به شناخت اندازه‌ها پدید آمد. دانش اندازه و یا علم هندسه به مفهوم امروزی زمانی پایه‌گذاری شد که انسان با شناخت اندازه‌های ابتدایی مانند فاصله، زمان و غیره موفق به ایجاد رابطه بین انواع اندازه‌ها شد …» فرشاد، 1362،338».

فرشاد همچنین در کتاب تاریخ علم در ایران چنین می‌گوید: «دیرنیگی دانش هندسه در ایران به چندهزار سال پیش از میلاد می‌رسد. مدارک یافت شده از زمانهای دیرین نشانگر آن است که هندسه از قدیم به صورت دانشی ناب و نیز علمی کاربردی و عملی وجود داشته است. بسیاری از مورخین، پژوهشها و یافته‌های بنیادین در هندسه را به دانشمندان یونانی منسوب می‌دارند و در بررسی هندسه در ایران اسلامی فقط چنین می‌افزایند که شاخه‌ای از هندسه علم مثلثات از ایران دوره اسلامی ریشه و قوت گرفته است. این گفته نه در مورد خاستگاه دانش هندسه و نه د رمورد منشاء علم مثلثات صحت ندارد. فیثاغورس که یکی از بانیان علم هندسه است از جمله یونانیانی است که به شرق سفر کرد و از معارف شرق کهن بهره گرفت. الهام وی از خواص مثلثها و  دستیابی‌اش به مفهومی مجرد از رابطه بین اضلاع مثلث قائم الزاویه‌ یکی از ره‌آوردهای وی از سفرهاش به شرق به شمار می‌آید.(فرشاد،554)

عصام السعید درباره پیشینه هندسه چنین می‌گوید: «نخستین ساختمانهایی که سراغ داریم با نقشه دقیق ساخته شده‌اند همانا نیایشگاههای سومری است در هزاره چهارم پیش از میلاد. با آنکه ضرورت سرپناه آدمی را برآن داشت تا به کار ساختمانی دست زند، معماری بدین گونه که در اینجا تعریف شده است نیزهدفی دینی برای سرپناه خدایان و مردگان داشت. عمدتاً نیایشگاهها واهرام با نمای آنها و چشمگیری آنها همچون بناهای عظیم شناخته می‌شد. هندسه که همانا زبان معماری باشد امکان گسترش شیوه‌های گوناگون نماسازی را فراهم ساخت که این خود وسیله بازشناختن نوع بنا بود و نیز دیگر انواع هنر را که هیجان برمی‌انگیخت پدیدار ساخت. این امر با سازماندهی عوامل ساختمانی و آرایشی مانند ستونها، طاقها، پنجره‌ها و تناسبات آنها را با ابعاد کلی ساختمان انجام می‌گرفت. فی‌المثل شیوه‌های دور یک وایونیک با تناسبات اجزای ساختمانی و عوامل تزئینی خویش برای  بیان اندیشه‌ها و احساسات عظمت و وقار یا شادی به کار گرفته شده‌اند. از اینروست که معماری را موسیقی مجسم خواننده‌اند.» (عصام السعید؟ 1363،129)

همچنین وی در جای دیگری در همین کتاب اشاره می‌کند:

آثار نمایان معماری بین‌النهرین و مصر ما را برآن می‌دارد که بگوییم آنان قواعد دقیقی و انتقالی خاصی در نقل اضلاع و شکلها با میخ و طناب برای کشیدن دایره و خط راست بر شنها ابداع کرده بودند. این روش آنان را توانا ساخت که فرآیندی هندسی در ساختمان دقیق با اسلوبی خاص برای ساختمانهایی نظیر اهرام بزرگ جیزه که در 2600 سال پیش از میلاد برپا شد بیابند.

در اینجا می‌توان قیاس کرد که وام هندسه یونانی به منابع مصری و بین‌النهرینی تا چه میزان شگرف است. نبوغ یونانی عبارت است از اینکه هندسه را به بستری دقیق و فکری مجرد و فارغ از ماده و بیانی استدلالی انداخت. اوج خدمت یونان به هندسه که آن را به قالب استوار و علمی ریخت در کوششهای اقلیدس پایه گذار مکتب اسکندرانی در حدود 300 سال پیش از میلاد جلوه گرفت.     (همان، 15).

فرشاد در کتاب تاریخ علم در ایران چنین می‌نویسد: «در سرزمین شوش از حدود 4000 سال پیش از میلاد، تمدنهایی برپا بوده و میان آن فرهنگها با فرهنگ سومری در کنار خود مراودات و تماسهای فرهنگی قوی برقرار بوده است. در شوش نیز همانند سومر نیازهای عملی به تقسیم زمین، شمارش آجرها، حسابداری میزان محصول، گاهشماری روزها و فصول سال، حسابداری معاملات و بهره تجاری و مانند اینها از دیرباز وجود داشته است. (همان، 5.5)

لولر در کتاب هندسه مقدس درباره پیشینه هندسه چنین می‌گوید: «هندسه به معنای اندازه‌گیری و پیمایش سطح زمین است. در مصر باستان یعنی جایی که یونان این دانش را به ارث برده، طغیان نیل هر ساله سواحل و زمینهای اطراف را فرا می‌گرفت و مناطقی را که  به طور منظم کرت‌بندی شده بود از نظر محو می‌کرد. در نزد مصریان باستان این طغیان سالیان نشانه‌ای از بازگشت ادواری آشفتگی اولیه‌ آبی محسوب می‌شد و هنگامی که طغیان آن کاهش می‌یافت کار دوباره‌سازی و تعیین مجدد مرزها آغاز می‌شد. این عمل ؟ نامیده می‌شد. و بدان به عنوان اصل دوباره برقرار کننده نظم و قاعده در روی زمین نگریسته می‌شد.

منجم معبد چنین برداشت می‌کرد که صور فلکی تغییر کرده‌اند و از این‌رو جهات یا موقعیت مکانی یک معبد می‌بایست بر طبق آن تعدیل شود. بنابراین در نزد مصریان قرارگیری مربعها بر روی زمین علاوه بر اینکه حکمتی معنوی داشته است بعد اجتماعی و طبیعی خاصی را در بر می‌گرفت. این کاراندازه‌گیری زمین به صورت اصلی برای دانش قانون طبیعت درآمده به گونه‌ای که در مثال اعلای اشکال دایره، مربع و مثلث تجسم یافت. (لولر، 1368،7)

ویل دورانت نیز در کتاب تاریخ تمدن به نیاز مصریان برای اندازه‌گیری حدود و مرزها که هر ساله با طغیان رود نیل جابجا می‌شود اشاره کرد. و از آن به عنوان منشأ پیدایش علم هندسه یادی کند.

«پیشینیان علم هندسه را از اختراع مصریان دانسته‌اند. یوسفوس چنان عقیده دارد که: ابراهیم خلیل علم حساب را با خود از کلده (دربین‌النهرین) به مصر‎آورده. بعید نیست که علم حساب و هنرهای دیگری از اورکلدانیان یا مرکز دیگری در آسیای باختری به مصر آمده باشد…

علمای هندسه مصری تنها به اندازه‌گیری مساحت مربع و دایره قناعت نداشتند بلکه حجم کرده و استوانه را نیز اندازه می‌گرفتند و برای نسبت محیط دایره به قطر آن یعنی عدد پی، رقم 14/3 را به دست آورده بودند. (ویل دورانت،1365، 214و215)

از کلیه مباحث مطرح شده چنین برمی‌آید که هندسه محسوس ریشه در تمدن بین‌النهرین دارد که توسط مصریان به کمال رسیده است و یونیان با بهره‌گیری از این  جنبه، به آن وجه معقول داده و آن را از حیث غیرمادی پروانده‌اند. گفته لولر در مورد افلاطون نیز تأیید همین نکته است: «افلاطون هندسه و عدد را به عنوان اساسی‌ترین و اصیل‌ترین و لذا مطلوب‌ترین زبان فلسفی به شمار آورد. لکن هندسه و عدد تنها از آن روی که به عنوان سطح معینی از واقعیت عمل می‌کنند می‌توانند به عنوان محملی برای تعمق فلسفی درآیند.» (لولر 1368،8)

چنانچه ریچارد ال‌نی[1] نیز اشاره می‌کند: «کاربردهای فیلسوفانه و شاعرانه هندسه از یونان شروع شد و سپس به مصر و بین النهرین رسید و سپس به سایر نواحی جهان. هندسه به عنوان کلیدی برای رمزگشایی جهان و ارتباط با خدایان بوده است و یک راه ساخت‌وساز در جایی بوده که خورشید و ماه به عنوان اولین خدایان حاکم بر طبیعت بوده‌اند. پیشینیان عقیده داشتند که اگر بتوانند جهان را به وسیله هندسه نقشه‌ریزی کنند، خواهند توانست خواسته‌های خدایان را جامه عمل بپوشانند. خدایانی که برای تنبیه بشر،  خشکسالی و سیل و طاعون را جاری می‌کردند.(ریچاردال‌.نی 1997)

 

2ـ درباره تناسبات:

نسبت، مقایسه مقدار و یا کیفیت خاصی از دو چیز با یکدیگر می‌باشد و به برابری دو یا چند نسبت، تناسب گفته می‌شود.

آیت الهی در این باره می‌گوید: «اساس طبیعت بر تناسبات و اندازه‌های ویژه‌ای پی‌افکنی شده است که در نظمی خاص جریان تکوینی و کیهان را شامل گشته، سیر تکاملی‌اش را به سوی کمال رهنمون می‌کند. هر اثری که در این عالم به وجود می‌آید اگر از اندازه‌های اساسی به کار گرفته شده در طبیعت بیرون باشد، غیرعادی، ناخوشایند و ناپذیرا می‌گردد و نمی‌تواند راهی به سوی کمال مطلوب داشته باشد. چشم انسان از آغاز گشایش برگیتی با اندازه‌های آشنا می‌گردد که خداوند تبارک و تعالی در پی‌ریزی طبیعت و در سرشت خلقت خود انسان به کار برده است.

آشنایی و اخت شدن با این اندازه‌ها سبب می‌شود ما ناخودآگاه هر چه را که در بر این اندازه‌ها تطبیق و هماهنگی نماید زیبا حس کنیم و غیر از آن را ناخوشایند بشماریم… بنابراین اگر برای هنر و اثر هنری وظیفه ارشادی قائل باشیم، پس هر اثر هنری که به آن وظیفه ارشادی جامه عمل بپوشاند باید براساس اندازه‌ها  استوار باشد و این اندازه‌ها قرنهاست که ذهن بشر پژوهشگر و آفریننده را از زمانی که به شمردن آغاز دیده است به خود مجذوب ساخته است.» (آیت الهی، 1376، 181و 180)

تعریف اگوستین از زیبایی نیز این چنین است: چیز زیبا به سبب تناسبات متقارن وموافقت اجزا وهماهنگی موجب جذبه و التذاد آدمی می‌شود.(نجیب‌اغلوا،1379، 263)

بتیوس نیز جمال را به مفهوم زیبایی و تناسب مرتبط دانست که ساختار موزون عالم را باز می‌نماید. به نظر او نسبت و تناسب در صور مشهود و مسموع به یک اندازه موجب زیبایی می‌شود. چنان زیبایی که می‌تواند در نفس لذت پدیدآورد زیرا نفس  نیز خود تابع همان قوانین تناسب است که بر نظام عالم حکمفرماست.(همان، 263)

همچنین نجیب اغلو در کتاب خود هندسه و تزیین در معماری اسلامی بیان می‌‌کند: مشهودات به شرطی زیباست  که متضمن تناسبات موزون و تقارنات عالم باشد که هنرمندان زبردست الگوی نمایی خود اختیار می‌کنند. جمال بصری یعنی نوعی نظم بخشیدن موزون به اجزایی که با هم تناسب دارند. (همان، 57)

وی، نظام گوتیک را فاقد اندازه‌ها و رقوم مشخص معرفی می‌کند و می‌گوید که در قاب مربع و یا مربع مستطیل نمی‌گنجد و در آن نسبت طول و عرض مهمتر از اندازه واقعی طول و عرض آن است. یعنی تناسبات مهم‌تر از اعداداست. (همان، 53)

[1] .Richard L.Ney

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *