روان شناسی احساس و ادراک


روان شناسی احساس و ادراک

تمام اطلاعاتی که ما از جهان پیرامون خود داریم از طریق حواس ما بدست می‌آید. حواس ، ما را از خطرات احتمالی آگاه می‌سازد و اطلاعات لازم را برای تفسیر رویدادها و پیش بینی آینده در اختیار می‌گذارد. همچنین از راه حواس است که لذت و درد را احساس می‌کنیم، رنگها را تشخیص می‌دهیم. همه این اطلاعات به ما کمک می‌کنند تا فرآیندهای پیچیده‌تری چون ادراک و شناخت را داشته باشیم. در واقع بدون حواس این فرآیندها نیز اتفاق نخواهد افتاد و ما نخواهیم توانست تواناییهای دیگر ذهنی خود را بکار بگیریم.

با توجه به علاقه‌ای که روانشناسان به بررسی اینگونه فرآیندهای پیچیده و درک آنها دارند در مرحله اول لازم به نظر می‌رسد که از گامهای اولیه آغازین این فرآیندها اطلاعات کامل داشته باشند. از اینجاست که به بررسی چگونگی احساسات انسان می‌پردازند. روانشناسان احساس تلاش می‌کنند از راه پروژهش کاربردی در زمینه فرآیندهای حسی سعی دارند توانایی تمییز و تفسیر محرکهای حسی را در آدمیان تعیین ‌کنند تا این توناییها بر الزامات تکالیف گوناگون منطبق شود.
موضوعات مورد بحث در روان شناسی احساس

بینایی

دستگاه بینایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ چگونه این اجزاء فعالیت می‌کنند و فعالیت آنها چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟ انطباق با تاریکی چگونه اتفاق می‌افتد؟ پدیده زنگ بینی به چه صورت است و چگونه رنگها را تشخیص می‌دهیم؟ نظریه‌های مختلف در رنگ بینی کدامها هستند؟

ابعاد روانشانسی رنگ ، مساله کوررنگی ، ردهای تصویری طرح بینی و تفکیک دیداری ، پردازش عصبی طرحها ، بازشناسی طرحها و … از جمله مباحثی هستند که در بخش مربوط به بینایی توجه روانشناسان احساس را خود جلب کرده‌اند. همچنین روانشناسان احساس در پی آنند تا ارتباط این حس را با فرآیندهای دیگر ذهنی مثل تفکر ، حافظه و … مورد بررسی قرار دهند. در این راستا مبحث حافظه تصویری و تفکر مطرح می‌شود.

شنوایی
دستگاه شنوایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ به چه محرکاتی پاسخ می‌دهند و این محرکات چه ویژگیهایی باید داشته باشند تا احساس شوند؟ نظریه‌های مربوط به شنوایی ، تاثیرات روان شناختی صداها ، مساله سر و صدا و … از جمله مواردی هستند که مورد توجه و بحث و بررسی روان شناسان احساس هستند. در این راستا روانشناسان سعی می‌کنند بین ویژگیهای شنوایی و ادراک ذهنی ارتباط پیدا کنند.

بویایی
بویایی از نظر تکاملی یکی از ابتدایی‌ترین و مهمترین حسهاست. هر چند که ظاهرا اهمیت آن کمتر از بینایی و شنوایی به نظر می‌رسد، اما اندام حس بویایی جایگاه برجسته‌ای را در مغز اشغال می‌کند. جایگاهی شایسته ، حسی که باید بر رفتار فرمان براند. از آنجائیکه بویایی از هر حس دیگر به شیوه مستقیم با مغز ارتباط دارد، از لحاظ کارکردهای روان شناختی نیز بسیار مورد توجه بوده است. شناسایی اجزاء دستگاه بویایی ، مناطق مغزی درگیر در حس بویایی و کارکردهای روان شناختی بویایی مثل تأثیر آن در یادگیری ، حافظه و ادراک از موارد مورد بحث در حیطه روان شناسی احساس است.

به عنوان مثال ، دانشمندان دریافته‌اند که حشرات و بعضی از جانوران راههای بالاتر از حس بویایی برای برقراری ارتباط استفاده می‌کنند. این جانوران نوعی ماده شیمیایی به نام فرومونها از خود ترشح می‌کنند و در هوا پخش می‌شود و همنوعان جانور را بسوی او جذب می‌کند. شواهد، حاکی از آنست که بقایای تحولی نوعی فرومون ممکن است بر رفتار آدمیان نیز اثر بگذارد. یکی از این تاثیرات در رفتار جنسی میمونها و انسان دیده شده است. تأثیرات فرمونها هر چند به اندازه تاثیر آنها در جانوران رده‌های پایینتر نباشد، چرا که عوامل فردی و اجتماعی دیگر در این امر نقش دارند، اما هر چند خفیف هنوز در آدمیان در کار است. سازندگان انواع ادکلنهای زنانه و مردانه از این یافته روانشناسی احساس کمک می‌گیرند.

تداعی یک سو با شرایط و موقعیتهای خاص و همچنین به یاد آوردن خودبخود یک بو و احساس آن از مطالب دیگر مورد بررسی در روانشناسی احساس بویایی است. حتما به یاد دارید که گاهی یک بوی خاص انواعی از خاطرات را برای شما زنده می‌کند، اینکه چه ارتباطی بین این خاطرات و بو وجود دارد در حوزه روانشناسی احساس قابل بررسی است. علاوه بر این بخاطر آوردن احساس آن در ذهن به عنوان یک مساله جالب مورد توجه است. آیا این بو همان تأثیرات عصبی یک بوی واقعی را بر می‌انگیزد یا نه؟ چه عواملی در به یادآوری آن سهیم هستند؟ در قلمرو احساس مطرح هستند.
چشایی
بررسی اجزا درگیر حس چشایی ، ارتباط آنها با ادراک چشایی ، تأثیرات روانی از بین رفتن چشایی و تفاوتهای فردی در ادراک چشایی از جمله مباحث مورد علاقه روانشناسی احساس است. تفاوتهای فرهنگی در ترجیحات مربوط به مزه‌ها نیز اغلب مورد بحث و جالب توجه روانشناسان بوده است. برخی از فرهنگها گرایشات بیشتری نسبت به یک مزه نشان می‌دهند. به نظر می‌رسد ترجیحات چشایی به مسائل فرهنگی ، جغرافیایی ، آب و هوا و … ارتباط دارد.

حسهای پوستی

فشار ، درد ، گرما و سرما حسهای اصلی پوستی هستند. احساسات دیگر پوستی مثل خارش ، غلغلک ، درد تند و تیز ، درد آرام آمیزه‌های مختلفی از همان چهار حس اصلی هستند. بررسی ماهیت روان شناختی این احساسات اغلب مورد توجه روانشناسان است. آگاهی از شیوه عمل این حواس روانشناسان در بررسی پدیده‌های پیچیده‌تری مصل درک یک حس پوستی در شرایطی که محرک واقعی وجود ندارد یاری کرده است.

حس جنبش و تعادل

در واژگان روزمره واژه‌ای وجود ندارد که بیانگر دستگاه حسی بخصوصی باشد که ما را از موقعیت و جنبش اعضای بدن خویش آگاه کند. به زبان این حس را حس جنبش می‌خوانند، یعنی حس مربوط به ماهیچه ، زردپی‌ها و مفصلها.

اگر حس جنبش نبود کار حفظ موقعیت بدن و راه رفتن ، بالا رفتن و کنترل حرکات ارادی از قبیل دراز کردن دست و یا چنگ زدن دستکاری بسیاری دشوار می‌شد. معمولا چندان توجهی به این حس نداریم تا اینکه تصادفا پایمان به خواب می‌رود و متوجه می‌شویم که راه رفتن بدون اطلاع از تماس پا به کف تا چه حد سخت است. حس تعادل نیز به عنوان همکار حس جنبش با موقعیت کل بدن در ارتباط است و جهت گیری بدن در فضا از تنظیم می‌کند.

ارتباط روانشناسی احساس با سایر حوزه‌ها

روانشناسی احساس با سایر حوزه‌های روانشناسی ارتباط عمیق دارد، بطوری که یافته‌های آن اغلب مورد استفاده در زمینه روانشناسی بالینی ، روانشناسی صنعتی و سازمانی بوده است. ارتباط آن با حوزه روانشناسی فیزیولوژیک و روان شناسی ادراک بسیار عمیق‌تر از سایر حوزه‌های روان شناسی است. در حوزه روانشناسی تفاوتهای فردی نیز از یافته‌های روانشناسی احساس استفاده فراوان می‌شود. در دیگر شاخه‌های علمی روانشناسی احساس با علوم زیستی ، فیزیولوژی و علوم پزشکی ارتباط نزدیک دارد.

– روان شناسی احساس و ادراک یکی از مباحث عمده روان شناسی امروز است. ادراک به طور اعم، به معنای علم و آگاهی انسان از جهان بیرون و دنیای درون اوست و از دیرباز به عنوان اساس شناخت و شناسایی انسان بوده است. ادراک انسان از جهان بیرون وحالات نفسانیش، از دیرباز مورد مطالعه و بحث فلاسفه بوده است. هدف هر علمی تشریح و بررسی چگونگی واقعیت ها و پدیده های عینی است. منظور از عینی این است که واقعیت های قابل تشریح از ذهن مشاهده کننده مستقل و برای هم قابل تجربه و مشاهده باشد. بدون شک انسان واقعیات محسوس را که علم با آنها سروکار دارد از راه ادراک حسی شناسایی می کنند اگرچه مشاهده آشکار در بعضی از رشته های علوم جدید غیرمستقیم است و یا با وسایل و ابزار خاصی صورت می گیرد. انسان یا حیوان به کمک گیرنده های حسی خود از وجود واقعیات دنیای خارج یا داخل مطلع می گردد. این احساس پس از تفسیر و تعبیر به ادراک می انجامد و تکامل این ادراک به شناخت برخی پدیده های عالم هستی ختم می گردد. انتقال اثر محرک از گیرنده حسی به سیستم اعصاب مرکزی که به صورت عینی قابل پیگیری است، احساس نامیده می شود. این احساس ارزش شناختی ندارد و به گونه ای منفعل حاصل می گردد و اساسی صددرصد فیزیولوژیک دارد. این همان چیزی است که در حیوان و نوزاد آدمی به وضوح قابل مشاهده و آزمایش است.میگنا دات آی آر.احساس درد در دو مرحله صورت می گیرد. یکی تحریک بیرونی یا درونی و دیگری تاثیر عضو حسی که به وسیله یکی از حواس حاصل می شود و از راه اعصاب مرکزرسان به نخاع ومراکز عصبی منتقل و موجب احساس می شود. از دیدگاه کاملا روان شناختی احساس را می توان به عنوان پدیده ای اصلی و اولیه تنها در ارتباط با یک راه عصبی مرکزرسان در نظر گرفت. بدین ترتیب به تعداد راه های عصبی، احساس های متفاوت وجود خواهد داشت. بنابراین احساس را می توان با کنش سلول های دریافت کننده و انتقال پیام ها که وارد حیطه ادراک می شود، همزمان دانست. آستانه حسی مفهومی اساسی در پسیکوفیزیک است. اگرچه این مفهوم را اولین بار یک فیلسوف به کار برده است. برای این که موجود زنده بتواند به محرک های ضعیف پاسخ دهد یا این که دو محرک ضعیف را متمایز از یکدیگر احساس کند، باید شدت محرک به اندازه ای باشد که بدان حساسیت نشان دهد. طبیعی است که واکنش های ما نیز نسبت به شدت محرک ها، کم و بیش سریع و متفاوت است و در آزمایشگاه می توان آنها را بررسی کرد و روابط منظم و قابل تکراری میان این وقایع برقرار ساخت. این زمینه تحقیق را سنجش احساس نامیده اند.

برای سنجش احساس، ابتدا باید دو دسته از متغیرها را از یکدیگر متمایز کرد. یکی از متغیرهای مربوط به محرک ها که می توان آنها را با روش های فیزیکی توصیف و اندازه گیری کرد و دسته دیگر، متغیرهای مربوط به تجربیات حسی که مورد سنجش هستند. سپس برای اقدام به سنجش باید معنای واژه سنجش را دقیقا روشن ساخت.

در چهارچوب پسیکوفیزیک سنجش عبارت است از ایجاد ارتباط میان برخی خصوصیات محرکها با برخی خصوصیات اعداد. دو قانون مهم د پسیکوفیزیک وجود دارد: 1 – قانون لگاریتمی فخنر که در آن احساس با لگاریتم تحریک افزایش پیدا می کند 2 – قانون توانی استپونس که در آن احساس با توان شدت محرک افزایش می یابد. در پسیکوفیزیک ادراکی بر اهمیت اثرات میدان ادراکی در چگونگی پاسخ تخمینی احساس و بر لزوم توجه به تفاوت های فردی در ادراک تاکید می ورزد. اگر تشخیص محرکی را نمی توان به یک تحلیل ساده حسی تعدیل کرد، مگر به عنوان مداخله یک مکانیسم تصمیم گیری، در این صورت نمی توان تفاوت های ادراکی را در نظر گرفت.
در این جا این تغییر بنیادی در مسئله کلاسیک پسیکوفیزیک را باید با دو نظریه تشخیص پذیری علامت و سطح سازش بررسی کنیم. چنین به نظر می رسد که انسان به گونه ای غیرفعال محیط اطراف خود و اشیای درون آن را ادراک می کند و بدون هیچ گونه فعل و تصرفی، تصاویر دنیای بیرون بر او تحمیل می شود در حالی که این طور نیست، زیرا نتایج تحقیق ها و آزمایش ها در پسیکوفیزیولوژی ادراک بینایی، نشان می دهند که اطلاعات دریافتی به وسیله اعضای حسی گیرنده در رشته های عصبی به جریان می افتند و در مراکز عصبی و مغز بررسی و تجزیه  و تحلیل می شوند. این رمزها اطلاعاتی، مجددا از رمز بودن بیرون آمده و با داده های تجربیات ادراکی قبلی انسان، موجب پاسخ ادراک نهایی و همه جانبه می گردند. عناصر گردآوری شده به وسیله حواس با نظم و شکل خاصی به فعالیت ادراکی جهت می دهند. هر فعالیت ادراکی به عنوان چهارچوب مرجعی در چگونگی درک علایم و محرک های محیطی مورد ادراک، سازمانی خاص پیدا می کند که در فعالیت های بعدی همانند یک فرآیند تصمیم گیری و گزینش عمل می کند. شکل گیری ادراک در جهت سازش و انطباق ارگانیزم با محیط و محرک های آن صورت می پذیرد، ادراک اشیاء نیز در همین چهارچوب حاصل می شود. یکی از عناصر اساسی در این تصور ادراکی شئ معنی و مفهوم آن است. معمولا به کمک اطلاعاتی که به دستگاه بینایی و لامسه می رسد، می توانیم پیش بینی هایی درباره شئ مورد ادراک داشته باشیم.

از طرفی می دانیم که اگر شئ از جلو چشم ما ناپدید گردد، الگوی تحریک آن تا مدتی در ذهن ما باقی می ماند و با توجه به همین ویژگی های آثار ذهنی است که آنها را طبقه بندی می کنیم و از طرف دیگر، ارزش و معنای آنها نیز، همزمان با طبقه بندی بنا به حالات روانی و انگیزه های فرد در لحظه ادراک شکل خاصی در ذهن پیدا می کند. روان شناسان عقیده دارند که به محض تولد نوزاد آدمی یا حیوانی مانند گربه، کشف کننده های ادراکی در طرح های اولیه عصبی یا روان بنه ها وجود دارد. چنانچه این کشف کننده ها در همان آغاز زندگی به کار نیفتند و از آنها استفاده نشود برای همیشه غیرقابل استفاده می ماند. داده های ذاتی و اکتسابی لازم و ملزوم یکدیگرند و در ادراک اشیاء هماهنگی کامل دارند. معنی اشیاء برای شخص ادراک کننده همانند یک فیدبک یا پسخوراند است که در چگونگی سازمان یابی ادراک اثر می گذارد. در موقعیت هایی که محرک به اندازه کافی واضح و روشن نیست، این کیفیت به سادگی قابل مشاهده است. در این موقعیت ها تمامی معانی، نگرش ها، تجربه های عاطفی و انگیزه ها در بازشناسی محرک ها و ادراک تاثیر مستقیم می گذارند. برای ادراک دائمی شئ که بدون شک به اطلاعات حسی بستگی دارد، هماهنگی اطلاعات جسمی کافی نیست. معیار ادراک دائمی شئ را جستجوی فعال کودک که برای پیدا کردن شئ ناپدید شده مانع را کنار می زند و شئ را از زیر آن پیدا می کند. بنابراین ادراک دائمی شئ زمانی برای کودک حاصل می شود که خود را جدا از عملی که برای به دست آوردن شئ انجام می دهد، احساس کند. در این کتاب با سرفصل هایی چون کلیات، پسیکوفیزیک، قوانین پسیکوفیزیک، حس بینایی، حس شنوایی، حس تعادل، حس جسمی- احشایی، حس شیمایی، احساس عمومی، سازمان و تشکل ادراکی، پدیده های ادراکی، عوامل موثر در ادراک، خطاها و اختلالات ادراکی و… آشنا خواهیم شد.(1)

احساس یعنی گرفتن اثر محرک توسط گیرنده حسی و بردن آن به آن قسمت از دستگاه عصبی مرکزی که به این کار اختصاص دارد.به عنوان مثال نوری که از صورت یک فرد (محرک)وارد چشم(گیرنده حسی)  و از آنجا وارد دستگاه عصبی مرکزی ما می شود(لوب پس سری و گیجگاهی).تا اینجا احساس است اما ادراکی اتفاق نیفتاده مگر اینکه  اسم صاحب چهره را به خاطر آوریم.
ادراک، فرایندی است که ما با استفاده از آن محرکهای محیطی را برای دستیابی به تجربه های معنی دار بر می گزینیم و آنها را سازماندهی و تفسیر می کنیم.

ادراک، آگاهی از رخدادها ، مردم ، اشیاء و موقعیتها را شامل می شود و مستلزم جستجو، به دست آوردن و پردازش اطلاعات است. واژه های اصلی در مفهوم ادراک عبارتند از : انتخاب، سازماندهی و تعبیر و تفسیر. ما محیط خود را از طریق فرایندی فعال تجربه می کنیم. محرک محیطی را از طریق حسهای خود (بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و بساوایی) دریافت می کنیم، به جنبه های مختلف محیط خود به گونه ای گزینشی توجه کرده، آنچه را که می بینیم بر حسب تجربه های گذشته خود ارزیابی می کنیم. چون اغلب نیازها و تجربه های ما با نیازها و تجربه های دیگران متفاوت است، پی بردن به اینکه ادراکهای ما از محیط و از یکدیگر نیز با دیگران متفاوت است نباید مایه شگفتی ما شود.

ادراک یکی ازمهمترین موضوعهایی است که بطور مستقیم علوم اجتماعی را از علوم طبیعی متمایز می سازد.(Huczynski and Buchanan, 2001, P.211) . آنچه که انجام می‌دهیم بستگی دارد به اینکه چگونه فضایی را که در آن هستیم درک می کنیم، همچنین بستگی دارد به اینکه چگونه خودمان، محیط فیزیکی و اجتماعی مان را درک می کنیم. ما رفتار را با اصطلاحاتی مثل «دلایل» ، «انگیزه » ، «نیات» ، «اهداف» ، «تمایل» و غیره توضیح می دهیم. فیزیکدانان ،‌شیمی دانان و مهندسان با این پیچیدگیها در مورد آزمونهایشان مواجه نیستند.

بنابر این، قضاوت دیگران از اهمیت زیادی برخوردار است. قضاوت هیئت منصفه در دادگاه تعیین کننده بی گناهی یا گناهکار بودن متهم است و استخدام متقاضی در سازمان، به قضاوت مصاحبه کننده در مورد صلاحیت و شایستگی او بستگی دارد. این قضاوتها چگونه انجام می شود؟ چه عواملی بر نحوه استنباط قضاوت کننده تأثیر دارد؟ و قضاوت افراد تا چه حد دقیق است؟ در این مقاله تلاش شده است تا حد امکان به این پرسشها پاسخ داده شود.

ادراک فیزیکی در برابر ادراک اجتماعی

ادراک اجتماعی (ادراک افراد) ، از جنبه‌های مهمی با ادراک موضوعهای فیزیکی تفاوت دارد. موضوعها در دنیای فیزیکی (ادراک فیزیکی) عمدتاً به خصوصیات «‌سطحی» و قابل مشاهده (مثل اندازه، رنگ، وزن، مزه و غیره) معطوف است . درحالی که ادراک موضوعهای اجتماعی (مثل افراد) غالباً با خصوصیاتی در ارتباط است که قابل مشاهده مستقیم نیستند. و باید استنباط شوند ( مثل هوش، نگرش، شخصیت و غیره) . این بدان معنی است که قضاوتهای ادراک اجتماعی نسبت به قضاوتهای مربوط به جهان فیزیکی بسیار پیچیده تر و دشوارتر صورت می گیرد. (Byars and Rue, 2003, P.51) همچنین این نکته مشخص می شود که افراد در ادراک اجتماعی در مقایسه با ادراک اشیا دچار اشتباهات بیشتری خواهند شد.

حداقل اگر می توانستیم قضاوتهایی را که نادرستی آنها معلوم می شود، سریعاً بهبود دهیم، این مسئله چندان اهمیتی نداشت. اما به دلیل طبیعت «پنهان» خصوصیات افراد، اشتباه در ادراک اجتماعی ( مثل اعتقاد به اینکه فردی دارای اعتماد به نفس است در حالی که واقعاً این گونه نیست) در مقایسه با اشتباه در ادراک فیزیکی بسیار دشوارتر مشخص می شود. بنابراین، اشتباه ما در سنجش اندازه یک شی با دومین نگاه آشکار خواهد شد و با مشاهده دقیق تر بلافاصله تصحیح می‌شود. این قضیه درباره اغلب قضاوتهای معطوف به انسانها صحت ندارد. افراد هنگام قضاوت درباره دیگران ندرتاً مشاهده کننده بیطرفی هستند، نوعاً احساسات، نگرشها و انگیزشهایی دارند که برقضاوت آنان اثر می‌گذارد. افراد اغلب در نگرش سوگیرانه نسبت به طبقه خاص از افراد منافع خاصی دارند. به این دلیل است که معدودی موفق می شوند نظری کاملاً عینی در مورد رؤسا، همکاران و زیردستان خود داشته باشند.

دامهای قضاوت صحیح

به نظر می رسد که منابع اصلی خطا و انحراف در قضاوت مدیران راجع به کارکنان شامل موارد زیر باشد (Huczynski and Buchanan, 2001, P.229) مدیران باید مراقب باشند که در دامهای زیر گرفتار نشوند تا بتوانند قضاوت صحیح تری نسبت به افراد داشته باشند. این دامها عبارتند از :

1) جمع نکردن اطلاعات کافی در مورد افراد مورد قضاوت؛
2) مبنا قرار دادن قضاوت براساس اطلاعات نامربوط یا غیر معتبر؛
3) انجام ندادن تحقیق و تفحص بیشتر؛
4) پذیرش تصورات قالبی به گونه ای غیر انتقادی؛
5) اینکه اطلاعات اولیه در مورد یک فرد، با وجود متناقض بودن، قضاوت راتحت تأثیر قرار دهد؛
6) تلاش برای رمزگشایی رفتارهای غیر کلامی؛
7) مبنا قراردادن اسنادی که چندان متعبر نیستند.
برای رهایی از این دامها لازم است که مدیران نکات زیر را در نظر داشته باشند
(Gordon, 1993, P. 36).
1) به منظور انجام قضاوت واقع بینانه تر لازم است اطلاعات کافی در مورد رفتار و نگرش افراد جمع آوری شود. برای مثال مدیران باید عملکرد افراد رابراساس رفتار مشهودشان قضاوت کنند و نه براساس رفتار گروهی که فرد به آن تعلق دارد.
2) لازم است مدیران نتیجه گیریهای خود را در مورد افراد، مورد بررسی قرار دهند تا از اعتبار آن مطمئن شوند.
3) مدیران باید در تعیین مبنای ادراکاتشان بین واقعیات و مفروضات تمایل قایل شوند.
4) مدیران باید بتوانند بین جوانب مختلف رفتار یک فرد تمایز قایل شوند. برای مثال آنها باید بتوانند تظاهر را از عملکرد واقعی، بهره‌وری را از حضور فیزیکی فرد در سازمان، شخصیت را ازخلاقیت تفکیک کنند.
5) مدیران برای حذف یا کاهش فرافکنی لازم است اول احساسات واقعی خود رامشخص سازند.
خطاهای ادراکی هنگام قضاوت درباره دیگران
هنگام قضاوت درمورد دیگران میان‌برهای ادراکی یا خطاهای چندی وجود دارد.
(Robbins, 1998, P.364) . درک این میان‌برهای ادراکی به منظور تشخیص اینکه چگونه آنها باعث انحرافات اساسی در قضاوت می شوند می تواند مفید باشد. به طور کلی می توان آنها را به صورت زیر دسته بندی کرد.
_ خطای همانندی: اغلب قضاوت کننده کشش بیشتری نسبت به افرادی دارد که (مثلاً از لحاظ پیشه، تمایلات یا سرگرمیها) با خودش همانند است (Anderson , and, et.al, 1994 P.51) . این تمایل در افراد وجود دارد که افــرادی شبیه خود را دوست بدارند. این مهم درعلوم رفتـــاری گاهی « اثر شبیه با من » نامیده شـــده است (Baron and Greenberg, 1990, P.133).
_ خطای تقابل: براساس این خطا، قضاوت کننده، افراد را به جای اینکه برپایه معیارهای عینی قضاوت کند، با یکدیگر مورد مقایسه قرار می دهد.
_ خطای اولین برداشت: مبنای این قضاوت اولین برداشتهای فرد است، در عوض بررسی اینکه فرد در سرتاسر دوره مورد بررسی، چگونه رفتاری داشته است.
_ اثر هاله ای: براساس این خطا، قضاوت کننده همه ابعاد شخصیت یک فرد را تنها براساس یک برداشت (مطلوب یا نامطلوب) ارزیابی می کند. « هاله»، چشم قضاوت کننده را بر سایر ضعفها می بندد (singer, 1995, P. 148).
_ تفکر قالبی: قضاوت فرد بر مبنای دسته ای که در آن قرار گرفته است. این تفکر قالبی اغلب اوقات اشتباه است (Moorbead and Griffin, 2001, P,100)‌. اگر چه دسته بندی کردن افراد کمک می کند تا اطلاعات مربوط به آنها سریعتر تجزیه و تحلیل شود ولی خطاهای ادراکی قابل توجهی رانیز موجب می‌شود.
_ فرافکنی: در این خطا فردقضاوت کننده تمایل دارد صفتهای خاص خود را در دیگران ببیند. یعنی، قضاوت کننده احساسات ، گرایشها یا انگیزه های خاص خود را در قضاوت خود از دیگران فرا می افکند (Robbins, 1998, P.133).
_ ارزیابی بیش‌اندازه اطلاعات منفی: قضاوت کننده ممکن است در مقابل اطلاعات منفی واکنش افراطی نشان دهد، گویی در پی یافتن بهانه ای است که قضاوت شونده را فاقد صلاحیت تصور کند.
_ اثر آسانگیری: براساس این خطا قضاوت کننده تمایل دارد نسبت به همه افراد قضاوت مثبت داشته باشد. این موضوع مانند آن است که یک دید کاملاً مثبت و خوش بینانه از جهان داشته باشیم (Decenzo, and , Rbbins, 1988, P.377)
_ اثر مقام یا پایگاه اجتماعی: افرادی که در موقعیتهای بالاتری هستند نسبت به افرادی که در موقعیت پایین تری قرار دارند، مثبت تر قضاوت می شوند.
_ اثر سرریز: هر گاه نتیجه قضاوت فرددر گذشته (خوب یا بد)، قضاوت فعلی او را تحت تأثیر قرار دهد. به عبارت دیگر، به جای اینکه فرد را در خلال یک دوره خاصی مورد ارزیابی و قضاوت قرار دهیم به نتیجه قضاوتهای قبلی فرد توجه کنیم.
_ رفتار اخیر: مبنای این قضاوت رفتار اخیر فرد است، در عوض بررسی اینکه فرد در سرتاسر دوره مورد بررسی، چه رفتاری داشته است.
_ ادراک انتخابی: قضاوت کننده ویژگیهایی را مورد توجه قرار می دهد که با انتظاراتش سازگار است. ادراک انتخابی می تواند باعث سوء تعبیر شود (Davis, 2002, P.10) . انسان از طریق گزینش ، توجه خود را بیشتر به موضوعهایی معطوف می کند که برایش آرامش و راحتی به همراه داشته باشد و از موضوعهایی دوری می کند که باعث بروز ناراحتی می شوند. (Moorhead and Griffin, 2001, P.99)
_ نظریه ضمنی شخصیت: اعتقاد به اینکه برخی از صفات شخصیتی با هم هستند. افراد اغلب عقاید ضمنی در مورد دیگران به کار می برند، یعنی فرض می کنند که اگر آنها دارای ویژگی خاص هستند، بی شک دارای صفات دیگری نیز هستند (Baron and Greenberg, 1990, P.135) . آیا مدیر تصور
می کند فردی که با هوش است بخشنده نیز هست؟ آیا فرد سلطه پذیر ، مؤدب هم هست؟ پاسخ به این سؤالات منعکس کننده نظریه ضمنی شخصیت مدیر است. مفروضات در مورد رابطه مورد انتظار بین خصوصیات یک فرد، بر سابقه و تجربه مدیر مبتنی است . نظریه ضمنی شخصیت تأثیر قابل توجهی بر قضاوت ما راجع به افراد بر جای می گذارد.
با آنکه اینگونه میان برها برای کاهش بار پردازش اطلاعات در هنگام قضاوت هر فرد
می تواندمناسب باشد اما غالباً به برداشتهای اشتباه منجر می شود.

 

 

نتیجه گیری
مدیران همواره در حال قضاوت نسبت به اعمال و رفتارهای زیر دستان خود هستند. این برداشتها در بسیاری از موارد تأثیراتی مستقیم و عملی بر هر دو طرف قضاوت کننده و قضاوت شونده
دارد. آنها تعیین می کنند چه کسی را برای یک شغل انتخاب کنند و یا اینکه صلاحیت فرد دیگری راتایید نکنند. همه افراد می‌توانند به راحتی در مورد افراد خانواده و دوستان خود نظر دهند و خصوصیات شخصیتی آنان را توصیف کنند. چرا که در موارد مختلف رفتارشان را بررسی کرده و شناخت کلی از آنان به دست آورده اند. اما با کمی دقت ، در می یابید که با وجود فقدان اطلاعات کافی در مورد افراد دورتر و یا حتی افرادی که برای یکبار آنها را ملاقات
کرده اید، به آسانی نمی توان در مورد شخصیت آنها قضاوت کرد. لازم است در قضاوت رفتار دیگران، بیش از حد معمول محتاط باشیم و از افتادن در دامهایی که هنگام قضاوت افراد وجود دارد پرهیز کنیم. هر گاه متوجه شدید که عقایدتان در مورد افراد اغلب اشتباه یا جهت دار است، در آن صورت فرایندهای قضاوتی خود را بهبود بخشید.

 

 

منابع

(1) تالیف: دکتر محمود ایروانی، دکتر محمدکریم پناهی / ناشر: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها / سال نشر: 1371

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *