کاریکاتور چیست؟


کاریکاتور چیست؟

پاسخ هنرمندان کاریکاتوریست به این سؤال ، در متن ذیل بخوانید :
ــ اصغر کفشچیان مقدم : کاریکاتور برای من طعم یک مبارزه را دارد .
ــ بوجیتیو سنتپیر : کاریکاتور یعنی طراحی طنز آلود .
ــ الکساندر سکو : کاریکاتور شیوه و طریق دیگری است برای درک جهان .
ــ علی دیواندری : معتقدم کاریکاتور پیامش را در نهایت ایجاز به مخاطبینش انتقال می دهد .کاریکاتور عصارهء تلخ و شیرین اندیشه های بشری و بیان کننده والاترین مضامین با حداقل مواد ـ قلم و کاغذ ـ در حداکثر تیراژ در دنیای معاصر است .
ــ میلان لیپوفسکی : کاریکاتور فلسفهء مشخص ، روشن و صاف و ساده زندگی شخصی انسان است .
ــ جواد پویان : یک زبان و یک جور فکر کردن است و یک جور ارتباط برقرار کردن

 

 

 

کاریکاتور, تصویرسازی نظریه‌های فلسفی

ولادیمیر کازانفسکی
مترجم: علی هاشمی شهرکی

در تمامی دوران آثار هنری آینه‌ی نظرات متفکران برجسته بوده‌اند. گرچه نباید از نظر دور داشت که آثار هنری نیز بر تفکرات فلسفی تاثیر ‌گذاشته و می‌گذارند.
آثار نویسنده و فیلسوف مطرح فرانسوی ژان‌پل‌سارتر, سردسته‌ی جنبش اگزیستانسیالیسم فرانسه شاهدی بر این مدعاست. نوشته‌های او ترکیبی عجیب از ادبیات, هنر, فلسفه, نقد و روزنامه‌نگاری است. تخیل, وجود و عدم‌وجود و نقد خرد دیالکتیک, عناصر آشنای آثار مکتوب سارتر هستند. گرچه او خود معتقد است که آن نمونه از نوشته‌هایش عرضه‌کننده‌ی فرمول‌هایی برون ادبی هستند. در آن دوره جریان عمیقی از مباحث فلسفی آثار ادبی او را تحت تاثیر قرار داده بود و نظرات فلسفی سارتر به وضوح در تمامی نوشته‌های داستانی و غیرداستانی‌اش به چشم می‌خورد.
تامل بر تعامل فلسفه و هنرکاریکاتور در میانه و نیمه‌ی دوم قرن بیستم ما را به فعالیت‌های خلاقانه‌ی هنرمندانی چون کاردون, توپور, کلود سر, سیرل, زلاتکفسکی, زابرانسکی, استاینبرگ و بسیاری دیگر معطوف می‌سازد. کاریکاتوریست‌های این دوره را می‌توان در یک دسته‌بندی خاص قرار داد و به عبارت دیگر می‌توان نام «معضل نگار» و یا «کاریکاتوریست‌ فلسفی» را بر آنان نهاد. از آنجا که این کاریکاتوریست‌ها گاهی همه به تفکرات پوچ‌گرایانه تمایل دار‌ند، عنوان «کاریکاتوریست‌ پوچ‌گرا» را نیز برازنده‌ی آن‌ها است. همانند نویسندگان پوچ‌گرا (کافکا, هارمس, سارتر و غیره) کاریکاتوریست‌های پوچ‌گرا آثارشان متاثر از دیدگاه‌های فلسفی اگزیستانسیالیست‌ها و فلاسفه‌ای چون کیرکه‌گور, هایدگر و سارتر بود. با کمی دقت می‌توان دید آثار آنان مضاف بر معانی عمیق انسانی, یادآور برخی از صحنه‌های ثابت تئاترهای پوچ‌گرا است.
بی‌شک باید اعتراف کرد که دیدگاه‌های فلسفی نیمه‌ی دوم قرن بیستم تاثیرات زیادی بر تغییر طرز تفکر کاریکاتوریست‌های آن دوران گذاشت. کاراکترهای کاریکاتورهای آن عصر که انسانی خاص با تمامی کاستی‌هایش بود, به شکل طعنه‌آمیز و مضحک به انسانی کوچک و نمادین در میان جمعیتی کثیر از انسان‌ها تبدیل شد. طبیعتا این تغییر منجر به تغییراتی اساسی در گرافیک و جنس طراحی کاریکاتوریست‌ها نیز شد. کاراکترهای کاریکاتورها نمایان‌گر انسان‌هایی ابتدایی بودند که به هیات نمادهایی مرسوم برای دنیای پوچ‌گرا در می‌آمدند. تمامی این کاراکترها مانند همزادانی بودند که از یک کاریکاتور به کاریکاتوری دیگر مهاجرت می‌کردند گویا آن‌ها از جهان واقعی نمی‌آمدند, بلکه سرریز شده از نیم‌آگاهی فردیت‌زدوده‌ی هنرمند بودند. چنین تغییری در کاراکترهای کاریکاتور تحت تاثیر دیدگاه‌های فلسفی‌ای شکل گرفت که نمایان‌گر فردیت‌زدایی انسان در جامعه بود.
فیلسوفانی چون شوپنهاور, هایدگر, نیچه و …. در نوشته‌های خود فرآیند برابرسازی فردیت انسانی را بیان می‌کردند. آنان از تبدیل انسان معاصر به جزئی کوچک از جمع انسانی خبر می‌دادند؛ عنصری غمگین، ملا‌ل‌آور و مایوس که در تکاپوی رسیدن به برابری و مساواتی جعلی است.
این نکته قابل ذکر است که چنین تغییراتی در طرز تفکر کاریکاتوریست‌ها همسو با طرز زندگی هنری در غرب بود. تکامل هنر کاریکاتور در کشورهای شرق اروپا مسیر دیگری را پیمود. کاریکاتوریست‌های آن کشورها تحت تاثیر دیدگاه‌های فلسفی مارکس و لنین بودند. هرچند برابری افراد یک جامعه مهم‌ترین اصل نظریات این فلاسفه بود, اما رژیم استبدادی هنرمندان را از بیان و بررسی تاثیرات عمیق این نگره در جامعه باز می‌داشت. متد و روش کاری موسوم به «رئالیسم سوسیالیستی» تنها روش مجاز در هنر شناخته می‌شد. این روش کار به هنرمندان دیکته می‌کرد تا رقبای سیاسی رژیم‌های کمونیستی را به باد نقد و انتقاد بکشند و در عین حال منحصرا دیدگاه‌های فلسفی ایدئولوژی کمونیسم را منعکس کنند. به همین خاطر هنر کاریکاتور در کشورهای بلوک شرق ناگزیر ماهیتی حکومتی پیدا کرد. کاریکاتوریست‌ها دیگر هنرمند به معنی اخص کلمه نبودند بلکه به ارتشی از کارگران خدمتگزار رژیم بدل شدند. و به همین دلیل بود که آن‌ها قادر به آزاداندیشی نبودند.
اما در این مقال هنرمندانی مدنظر ما هستند که با ایده‌های فلسفی خود جهانی شخصی برای خود می‌سازند؛ جهانی که شباهت‌هایی زیاد با دیدگاه‌های فلاسفه‌ی آزاداندیش دارند. فردریش نیچه فیلسوف آلمانی در کتاب «چنین گفت زرتشت» خود بیاناتی دارد که که می‌توان ما به ازای آن‌ را در آثار کاریکاتوریست‌های مختلف جهان پیدا کرد. با این‌که شکی در شخصیت خلاق و مبتکر هنرمندان نیست, اما برخی از کاریکاتورهای آنان به گونه‌ای است که گویا جملات این فیلسوف بزرگ را تصویرسازی کرده‌اند. برای روشن شدن این مطلب به چند نمونه از کاریکاتورهایی که متاثر از نوشته‌های نیچه است نگاهی می‌اندازیم.
با احترام به هریستوف هنرمند بلغاری و د.ژنو کاریکاتوریست لهستانی, می‌توان گفت آثارشان(تصاویر 1و2) گویا تصویرسازی‌ این جمله از نیچه است: «چوپانی نیست, آنچه وجود داردگله است!»
«انسان چیست؟ دسته‌ای از مارهای وحشی. آن‌ها می‌خزند و در جهان به دنبال شکار می‌گردند.» این جمله از نیچه را نیز می‌توان در اثری از ل.ترویانو هنرمند ایتالیایی مشاهده کرد (تصویر3).
طرحی از کاریکاتوریست‌ روسی میخائیل زلاتکفسکی (تصویر4) نیز بیان‌گر این جمله است:«از تمامی نوشته‌هایم, آن‌هایی را دوست می‌دارم که با خون خود نوشته‌ام.»
ذهنیتی مشابه را می‌توان در اثر هنرمند بلغار ل.دیمیتروف پیدا کرد (تصویر 5). او نیز گویا اثر خود را بر اساس این جمله از نیچه به وجود آورده است: «خشم نیست که می‌‌کشد، بلکه لبخند است.»
در اثری از هنرمند دیگر از بلغارستان ز.یونچف (تصویر6) این عبارت در ذهن نقش می‌بندد: «تو از آن‌ها بالاتر آمده‌ای, ‌اما هر چه بالاتر بروی در چشم حسودان خود کوچک‌تر می‌شوی. آن که پرواز می‌کند بیش از همه مورد تنفر قرار می‌گیرد.»
در تصاویر شماره‌ی 7 و 8 از کاریکاتوریست مقدونیه‌ای استفانویچ و هنرمند فرانسوی کلود سر هم می‌توان ارتباطی کمرنگ با این گفته‌ی نیچه یافت: «به آینه نگاه می‌کردم؛ گریه‌ام گرفت و قلبم به درد آمد. من چهره‌ی خود را نمی‌دیدم، من چهره‌ی شیطان را می‌دیدم که لبخندی کنایه‌آمیز بر آن نقش بسته بود.»
هنرمندی دیگر از مقدونیه هم اثری دارد (تصویر9) متاثر از این فیلسوف: «تو مرا محترم می‌داری, مرا بالا می‌نشانی، اما اگر روزی آن بالانشسته سقوط کند چه؟ مراقب باش! ‌آن بت می‌تواند تو را بکشد.»
«شما در حقیقت  نمی‌توانید نقابی بهتر از چهره‌های خود بر چهره بگذارید. شاید بتوانید خود را معاصر سازید, ولی دیگر کسی شما را به جای نخواهد آورد», این اظهارات در اثر هنرمند رومانیایی ت.رمی (تصویر10) به وضوح  دیده  می‌شود.
در تصاویر 11 تا 14 هم که توسط هنرمندانی از کشورهای متفاوت خلق شده‌اند و همچنین در تعداد بی‌شماری از آثار کاریکاتوریست‌های دیگر جهان می‌توان  رابطه‌ی با این قطعه از نوشته‌های نیچه یافت: «من چیزهای نفرت‌انگیز و پستی‌هایی را دیده‌ام که به هیچ عنوان مایل به بازگوکردن‌شان نیستم. ترجیح می‌دهم از کنار برخی‌شان با سکوت بگذرم؛ من انسان‌هایی را دیدم که از همه نظر کمبود دارند به جز تعداد زیاد‌‌شان؛ انسان‌هایی که هیچ نیستند جز دهان یا شکمی بزرگ و یا یک چیز بزرگ دیگر – آن‌ها را به درون بخوان – بیرون فلج می‌کند. من از گوشه‌نشینی خود خارج شدم و از پلی برای اولین بار عبور کردم؛ آنچه دیدم باورناپذیر بود. من مدام در حال نگاه ‌کردن بودم و در نهایت گفتم: این یک گوش است! یک گوش به بزرگی یک انسان! دقیق‌تر نگاه کردم. البته چیزی به پشت گوش قدم می‌گذاشت, کوچک, کسل و نحیف. آن بزرگی بر پایه‌ای کوچک قرار داشت و آن پایه همان انسان بود!»
مثال زیادی را از همخوانی در نوشته‌های فلاسفه و کاریکاتورهای هنرمندان کاریکاتوریست می‌توان مجموع کرد. حتی با نادیده گرفتن این مباحث, واضح است که کاریکاتور ژانری صرفا سرگرم‌کننده نیست. کاریکاتوریست‌ها متفکرانی هستند که در  اندازه‌ی خود, تلاش دارند دنیای پوچ اطراف‌مان را در چهارچوب ژانر هنری خود بازنمایی کنند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *