تقوا


تقوا

مهمترین برنامه ای که قرآن و احادیث به ما معرفی می کنند تقوای الهی است تقوا دارای مراتب و مراحلی است:

مرحله اول تقوا ترک محرمات و عمل به واجبات است.حضرت امیرمومنان علی(علیه السلام) فرمودند: المتّقی مَنِ اتّقی الذُّنوب با تقوا کسی است که از گناه پرهیز کند وحضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: إعمِل بِفَرائِضِ اللهِ تَکُن أتقی النّاس به واجبات الهی عمل کن تا با تقواترین مردم باشی که این مرتبه اول که مرحله عمل می باشد.

حضرت آیت الله مجتهدی(رحمه الله) می فرمودند: وقتی که ما در قم طلبه بودیم هر شب موقع خواب از رساله مراجع تقلید مسأله می خواندیم و با احکام فقهی و نظرات مراجع و دستورات اسلام آشنا می شدیم بعد می خوابیدیم اما الان مردم یا توضیح المسائل در منزل ندارند یا اگر دارند حال مراجعه کردن ندارند و اگر به مشکلی و یا مسأله ای برخورد کردند از یکی از روحانیون می پرسند و چون همه روحانیون مجتهد نیستند لذا هرکدام از آن بزرگواران نظر مرجع تقلید خودش را بیان می کند و کمتر روحانی یافت می شود که نظرات همه مراجع تقلید را بداند و در مسأله مورد نظر فتوای همان مرجع را بگوید و حتی بعضی پا فراتر گذاشته اند یعنی مرجع مشخص نکرده اند، یا می گویند باقی هستیم، اگر باقی بر تقلید از مرجع میت هستند باید به اجازه یکی از مراجع زنده فعلی باشد.

مرحله دوم تقوا به جا آوردن مستحبات و ترک مکروهات است.

حضرت آیت الله مجتهدی(رحمه الله) در این زمینه می فرمودند: علماء باید مستحبات را برای خود واجب بدانند و مکروهات را حرام. شما طلاب به مستحبات خیلی اهمیت بدهید.
همچنین ایشان می فرمودند: استاد ما حاج شیخ علی اکبر برهان خیلی در مستحبات و مکروهات دقیق بودند لذا ما جرأت نداشتیم نزد ایشان این موارد را رعایت نکنیم، استاد ما حتی نسبت به بعضی موارد هم مخالف بودند، مثل آجیل و تخمه و چای و غیره و ما نزد ایشان جرأت چای خوردن هم نداشتیم.

مطلبی که در مستحبات مهم است این است که حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: إذا أضَرَّتِ النَّوافِلِ بِالفَرائِض فَارفُضوها اگر مستحبات به واجبات ضرر زد مستحبات را رها کنید و مطلب دیگر اینکه حضرت فرمودند: إنّ لِلقُلوبِ إقبالاً و إدبارا فَإذا أقبَلَت فَاحمِلوها عَلی النَّوافِلِ و إذا أدبَرَت فَاقتَصِرُوا بِها عَلَی الفَرائِض برای قلبها روی کردن(حالت میل و رغبت) و پشت کردن(بی میلی و بی رغبتی) است هنگامی که این قلبها میل داشت آنها را به انجام مستحبات وادارید و هرگاه قلبتان میل و رغبت نداشت به واجبات اکتفا کنید

مطلب مهم دیگر دائمی بودن است، حضرت علی(ع) فرمودند: قلیلٌ یَدُومُ خیرٌ مِن کثیرٍ مُنقطع کار کم و همیشگی بهتر از کار زیادی است که انسان را خسته کند و پیوستگی و دوام نداشته باشد

این حدیث فقط درباره مستحبات نیست بلکه در تمام امور به کار می آید.

مرحله سوم تقوا این است که انسان مباح هم انجام ندهد. یعنی در هنگام خوردن و آشامیدن و خوابیدن و غیره که از افعال مباح هستند ، صرفاً جهت سیرشدن غذا نخورد بلکه نیت کند با سیرشدن می توانمنیرو کافی به دست بیاورم و واجبات و عبادات را انجام دهم و بتوانم بهتر درس بخوانم و بهتر به اجتماع و اسلام خدمت کنم، اینجاست که ضمن برطرف شدن گرسنگی یا تشنگی، خداوند برای او عبادت هم می نویسد چرا که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: إنّما الأعمالُ بِالنّیات و همچنین فرمودند: یُبعَثُ النّاسُ عَلی نیّاتِهِم یعنی مردم در روز قیامت بر طبق نیت هایشان مبعوث می شوند

 

 

 

 

تقوا

راه تحریم غیر خدا

تقواى تن و تقواى دل

آیینه اسرار الهى

رابطه تقوا و عمل

تقوا، مایه ریزش روزى

تقوا

محقق طوسى، راه دیگر مانع‏زدایى از سیر و سلوک را «تقوا» و تقوا را داراى سه ضلع و رکن معرفى کرده است: ترس از خدا و تحاشى از کار زشت و قصد قربت در آن ترس و این تحاشى. در باره تقوا آمده است: «بلى من أوفى بعهده و اتقى فإن الله یحب المتقین»

متقین، محبوب خدا هستند. البته همان طور که تقوا مراتبى دارد محبوبیت الهى هم درجاتى دارد. مهم، آن است که انسان در تقوا سه رکن آن را رعایت کند:

رکن اول: این که از خدا بترسد و این خوف، خوف ساده باشد و بر اساس ترس از خدا تحاشى داشته باشد.

رکن دوم: «تحاشى» از گناه است، بدین معنا که اگر گناه در وسط باشد، انسان خود را به حاشیه بکشد تا به آن آلوده نشود؛ مثل این که، گفته مى‏شود: «از گناه اجتناب کنید» ؛ یعنى، شما دریک جانب قرار گیرید و گناه در جانب دیگر قرار گیرد؛ یعنى، سعى کنید با پروا از متن که گناه است به حاشیه صفا و نجات قدم بردارید.

رکن سوم: این است که چه در آن ترس و چه در این حاشیه رفتن، منظور، نزدیک شدن به خدا باشد. برخى افراد از ترس زندان یا براى حفظ آبروى خود و هراس از ریختن آبرو، گناه نمى‏کنند و از آن تحاشى دارند و البته اینها خوب است. چون دورى از گناه، «توصلى» است؛ اما نشانه سیر و سلوک نیست. «سالک الى الله» خود را در مسیر خدا مى‏بیند و مسیر هم مستقیم و زمام این سالک در این مسیر مستقیم به دست خداست؛ چنانکه مى‏فرماید:

«ما من دابه إلا هو اخذ بناصیتها إن ربى على صراط مستقیم».

کسى که گفت:

«إیاک نعبد و إیاک نستعین»

قهرا خود را در تحت زمام حق مى‏بیند:

«یا من بیده ناصیتى، یا علیما بضرى و مسکنتى، یا خبیرا بفقرى و فاقتى».

و مشابه این مضمون در «مناجات شعبانیه» چنین آمده است:

«بیدک لا بید غیرک زیادتى و نقصى و نفعى و ضرى».

بنابراین، انسان سالک خود را در راهى مى‏بیند که زمام راهیان آن به دست خداست. از این رو پرهیز و ترس او «قربه الى الله» است؛ زیرا اگر چنین نباشد، او براى خود مى‏ترسد؛ نه براى رضاى خدا و بنابراین، اهل سیر نیست.

اگر انسان از گناه توبه کند و به جایى برسد که از توبه نیز توبه کند، در فضایل، مخلص است و هرگز ریا نمى‏کند. تقوا که از بهترین اوصاف انسان سالک است، گاهى انسان آن را به این انگیزه، تحصیل مى‏کند که در دنیا و آخرت عزیز باشد. چنین انسانى اخلاص ندارد؛ زیرا کار را براى تحصیل رضاى خود کرده است، نه رضاى خدا و در حقیقت او با تقوا نیست؛ زیرا او لباس تقوا را در بر کرده است تا در قیامت، جامه زرین جاه و عزت را بپوشد.

این که مى‏گویند صراط مستقیم، از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است، نمونه‏هایش در این بحثها ظهور مى‏کند. گاهى تشخیص وظیفه، از تشخیص یک موى باریک، باریکتر است. آنها که موشکافى مى‏کنند توان این را دارند که این مسائل را به طور دقیق ارزیابى کنند.

توضیح و تحلیل مطلب این است که مراتب اهل تقوا متفاوت است؛ زیرا:

  1. گاهى کسى براى عزت و جاه‏مند شدن نزد جامعه، جامه تقوا را در بر مى‏کند. این صبغه ریائى دارد و از بحث خارج است.
  2. گاهى براى عزیز شدن نزد خدا و اولیاى الهى پرهیزکار مى‏شود، این عمل نیز، خوب ولى ابتدایى یا متوسط است و بنابراین، باید آن را هم رها کرد.
  3. گاهى انسان مى‏داند که خدا او را عزیز مى‏کند ولى او براى عزیز شدن با تقوا نمى‏شود. این هم کمال خوبى است. چون او براى عزیز شدن، جامه تقوا را در بر نکرده است.
  4. گاهى این دانستن را هم از یاد مى‏برد؛ بلکه به عنوان وظیفه بندگى، با تقواست؛ یعنى عزیز شدن نه تنها «مطلوب» او نیست، بلکه «معلوم» او هم نیست و این خود، فضیلت است و تملک دل طلب مى‏کند و چنین انسانى بنده خالص خداست.

راه تحریم غیر خدا

راههایى را که در شبانه‏روز به ما ارائه کرده‏اند، براى رسیدن به این مقصود سهم مؤثرى دارد. نماز تنها کار سلبى به عنوان «نهى از فحشا و منکر» ندارد؛ چنانکه قرآن کریم مى‏فرماید:

«إن الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر».

بلکه آثار اثباتى فراوانى نیز دارد. ما نباید در حدى باشیم که نماز را براى «پرهیز از گناه» بخوانیم، بلکه باید بکوشیم آن را براى «لذت لقاى حق» اقامه کنیم. گرچه توجه به لذت هم نقص است؛ ولى ما را به آن مراحل نهایى، راهنمایى و نزدیک مى‏کند. نخستین چیزى که در مورد نماز به ما آموخته‏اند این است که نماز بدون طهارت، نماز نیست:

«لا صلوه إلا بطهور».

و ما هم باید درست تحصیل طهارت کنیم. آنگاه به ما گفته‏اند: وقتى وارد نماز مى‏شوید، چهره جان خود را متوجه ذات اقدس و خداوند کنید تا خداوند نیز به شما رو کند.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«إذا قمت إلى الصلاه فأقبل على الله بوجهک یقبل علیک».

امام صادق ( علیه السلام) نیز فرمودند:

«إنی لاحب للرجل المؤمن منکم إذا قام فی صلاه فریضه أن یقبل بقلبه إلى الله تعالى و لا یشغل قلبه بأمر الدنیا، فلیس من عبد یقبل بقلبه فى صلاته إلى الله تعالى إلا أقبل الله إلیه بوجهه و أقبل بقلوب المؤمنین إلیه بالمحبه بعد حب الله إیاه».

نمازگزارى که به معانى نماز توجه و حضور قلب نداشته باشد، خدا از او، اعراض مى‏کند. وقتى خدا از نمازگزار اعراض کند، در حقیقت او پشت به قبله نماز مى‏خواند. بنابراین، به مقدارى که نمازگزار معانى نماز را مى‏داند و گناهان خود را احضار و از ذات اقدس اله توبه و نزاهت روح، طلب مى‏کند، نماز او مقبول است؛ زیرا نماز گرچه از نظر فقه اصغر، «واجب ارتباطى» است، لیکن در فقه اکبر با تحلیل هر جزء «واجب استقلالى» خواهد بود.

سفارش پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه ( علیهم السلام) در مورد اصل نماز، نماز جماعت، نماز جمعه، نماز شب و… فراوان است و این نشانه آن است که نماز بهترین راه براى سیر و سلوک انسان به سوى خداست.

امام صادق ( علیه السلام) در بیمارى پیش از ارتحال خود دستور دادند بستگان جمع شوند و پس از اجتماع، به آنان فرمودند:

«إن شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوه».

شفاعت ما اهل بیت شامل حال کسى که نماز را سبک بشمارد نمى‏شود.

پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز در بیمارى متصل به رحلت فرمودند: شفاعت من شامل کسى که نمازش را از وقت آن تأخیر اندازد نمى‏شود:

«لا ینال شفاعتی من أخر الصلاه بعد وقتها».

که این در حقیقت، یکى از مصادیق سبک شمردن نماز است.

نیز رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم هنگامى که مشاهده کردند نمازگزارى در مسجد رکوع و سجودش را با سرعت انجام مى‏دهد، فرمودند: اگر او با همین وضع بمیرد به دین من، نمرده است:

«دخل رجل مسجدا فیه رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فخفف سجوده دون ما ینبغی و دون ما یکون من السجود، فقال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم نقر کنقر الغراب، لو مات على هذا مات على غیر دین محمد».

در مورد جدا شدن از جماعت مسلمانان نیز امام صادق ( علیه السلام) فرمودند: کسانى که در جماعت شرکت نکنند و به این وسیله، مقدارى از جماعت مسلمین فاصله بگیرند، از بند ایمانى جدا مى‏شوند:

«من خلع جماعه المسلمین قدر شبر خلع ربقه الإیمان من عنقه».

نیز پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند: منافقان که قصد توطئه دارند و هنگامى که اذان گفته مى‏شود به مسجد نمى‏آیند، دستور مى‏دهم على بن ابیطالب ( علیه السلام) خانه‏هاى آنان را ویران کند:

«اشترط رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم على جیران المسجد شهود الصلاه و قال لینتهین أقوام لا یشهدون الصلاه أو لامرن مؤذنا یؤذن ثم یقیم ثم آمر رجلا من أهل بیتى و هو على فلیحرقن على أقوام بیوتهم بحزم الحطب لأنهم لا یأتون الصلاه» .

این نشان دهنده عظمت نماز جماعت است.

درباره نماز جمعه نیز امام باقر ( علیه السلام) فرمودند:

کسى که سه جمعه، پى‏در پى بدون عذر در نماز جمعه شرکت نکند، دلش بسته مى‏شود:

«من ترک الجمعه ثلاثا متوالیات بغیر عله طبع الله على قلبه».

سر عدم تأثیر موعظه در بعضى دلها همین است که عده‏اى عمدا با دست خود به وسیله گناه، در دل را بسته‏اند. چون گاهى دل، قفل مى‏شود و کلید آن به دست شیطان است:

«أفلا یتدبرون القران أم على قلوب أقفالها».

درباره نماز شب، در حدیثى آمده است که انسان یک یا دو بار در شب، بیدار مى‏شود و در ذهنش مى‏گذرد که برخیزد و نماز شب بخواند، ولى شیطان وسوسه مى‏کند که هنوز زود است. اگر او به وسوسه شیطان فریفته شد گوش وى در اختیار شیطان است، و شیطان آن گوش را آلوده مى‏کند.

پس اگر تنها حاکم خداست و حکم او هم این است که از غیر او کارى ساخته نیست، این راهى دارد و آن پرهیز و توبه از گناه و آنگاه توجه به عبادات به ویژه نماز است. ما وقتى وارد نماز مى‏شویم،

«الله اکبر» مى‏گوییم و این «تکبیرهالاحرام» و به منزله احرام ماست.

نمازگزار با تکبیره الاحرام احرام مى‏بندد و بسیارى از امور بر او حرام مى‏شود؛ اما با سلام نماز، از احرام بیرون مى‏آید. اصولا نوع عبادتها چنین است. در ماه مبارک رمضان، هنگام اذان صبح، انسان با نیت روزه، احرام مى‏بندد و هنگام پایان روز که افطار مى‏کند از احرام بیرون مى‏آید، چنانکه در عمره و حج معتمران و حج‏گزاران احرام مى‏بندند و با تقصیر یا حلق از احرام خارج مى‏شوند و اگر کسى به جایى برسد که دائما در نماز باشد، او دائما در حال احرام است و «لبیک» مى‏گوید؛ زیرا دائما توجه به غیر خدا را بر خود، حرام کرده است؛ چون از غیر خدا هیچ کارى ساخته نیست؛ غیر خدا هالک است و تکیه بر هالک، مایه هلاکت است و قرآن مى‏خواهد ما به هلاکت نرسیم. آنها که به هلاکت رسیده‏اند بعد از روشن شدن ادله و براهین بوده است نه قبل از آن: «لیهلک من هلک عن بینه و یحیى من حى عن بینه».

قرآن مى‏کوشد ما را زنده کند و بالاترین زندگى، همان ارتباط با «حى قیوم» است. اگر انسان با حى قیوم رابطه پیدا کند، نه تنها زنده و قائم مى‏شود بلکه قیوم و برپا دارنده موجودات بهشتى نیز خواهد بود.

تقواى تن و تقواى دل

برترین مرحله تقوا، تقواى دل و خضوع آن در پیشگاه ذات اقدس خداوند است که از خضوع دل در برابر اوامر و نواهى الهى شروع مى‏شود و به آ ن جا ختم مى‏شود که دل فقط در پیشگاه خدا خاضع باشد. وقتى به آن بارگاه امن راه یافت همه آنچه را که خدا تقدیس کرده و بزرگ داشته، مقدس و بزرگ مى‏شمارد. قرآن کریم مى‏فرماید: «و من یعظم شعائر الله فإنها من تقوى القلوب».

پرهیزکاران از نظر تعظیم شعایر سه گروهند:

گروه اول: کسانى که در مقام عمل، متقى هستند. اینان از جهنم، نجات پیدا کرده به بهشت مى‏رسند؛ اما «تقواى دل» چیز دیگرى است. گاهى انسان خود را بزرگ دانسته و محبوب مى‏دارد و براى نجات جان خود از عذاب، دست به آلودگى دراز نمى‏کند. چنین شخصى گرچه اوامر الهى را انجام داده، و از نواهى پرهیز کرده اما در حقیقت او خود را بزرگ مى‏دارد؛ نه دستورهاى الهى را. او متقى است اما تقواى بدنى دارد نه تقواى دل و در مرحله عمل، با تقوا و طهارت است.

گروه دوم: که از گروه اول بالاترند، کسانى هستند که شعایر الهى را بزرگ مى‏شمارند؛ یعنى آنچه را که خدا به آن امر کرده، چون فرمان الهى است گرامى مى‏دارند و به آن عمل مى‏کنند و از آنچه خدا نهى کرده، چون نهى خداست پرهیز مى‏کنند. این گروه نیز از دوزخ مى‏رهند و به بهشت مى‏رسند و تقواى آنان نیز «تقواى قلب» است؛ زیرا دستور الهى را، از آن جهت که دستور الهى است، گرامى مى‏دارند نه از آن جهت که ضامن نجات از دوزخ و مایه وصول به بهشت است.

کسى که براى نجات از جهنم تلاش و کوشش مى‏کند «عبدالنجاه من النار» و آن کس که براى رسیدن به بهشت کوشش مى‏کند «عبدالفوز بالجنه» است نه «عبدالله»! او پس از نجات از جهنم و ورود به بهشت، مانند مزدورى است که اجرتش را بعد از کار از کارفرما مى‏گیرد، دیگر رابطه‏اى با کارفرما ندارد.

انسان باید شعایر الهى را، از آن جهت که دستور خداست، بزرگ بشمارد گرچه اجرت مى‏گیرد ولى احترام امر خدا و تکریم نهى وى مهم است. او مانند اجیرهاى دیگر نیست بلکه بالاتر از آنهاست، ولى بالأخره امر و نهى الهى محدود است. چون بهشت جاى تکلیف نیست، و وقتى تکلیف و امر و نهى نبود، سخن از تعظیم احکام تشریعى الهى مطرح نیست و در نتیجه آن تعظیم براى چنین شخصى حاصل نیست.

گروه سوم: که از گروه اول و دوم بالاترند، کسانى هستند که اوامر و نواهى الهى را تکریم مى‏کنند، واجبها و مستحبها را انجام مى‏دهند، حرامها و مکروهها را ترک مى‏کنند؛ نه براى رهیدن از جهنم و رسیدن به بهشت و نه براى این که امر و نهى خداست، بلکه از این جهت که خدا محبوب بالاصاله و عظیم و اعلاى بالذات است، آنچه از ناحیه او و به او منسوب باشد نیز از عظمت و حرمت، برخوردار است. چنین انسانى که در رکوعش «سبحان ربی العظیم و بحمده».

و در سجودش «سبحان ربى الاعلى و بحمده».

مى‏گوید در حقیقت، به «الله» تعظیم مى‏کند؛ او در دنیا، برزخ و قیامت و مراحل نهایى آن، که بهشت است، بنده خداست خدا را بزرگ مى‏دارد، از این رو دستورهاى الهى را، «بالتبع» و به عنوان «محبوب بالغیر» گرامى مى‏شمرد تا خود را از هر خطرى برهاند.

چون جان انسان، امانت الهى است و نه از آن خود انسان، همان‏گونه که انسان حق ندارد به جان دیگرى آسیب برساند، مجاز نیست به جان خود صدمه وارد کند؛ زیرا هیچ‏کس مالک جان خود نیست، چنانکه مالک مال خود هم نیست. اگر مالک مال خود مى‏بود، مى‏توانست در آن، اسراف کرده آن را در راه باطل مصرف کند. او مالک وقت خود هم نیست؛ بلکه فقط امین و وکیل است و نفوذ او وابسته به محدوده وکالت اوست. ذات اقدس خداوند به هر کسى وکالت خاص داده و محدوده وکالت او نیز مشخص است. از این رو تصرفش در جان، عمر، مال و مانند آن در محدوده جواز شرعى است. چنین انسانى همواره به خدا تعظیم کرده به اوج تقوا مى‏رسد.

تذکر: کسانى مانند جناب خواجه عبدالله انصارى که «منازل السائرین» رانوشته و یا چون مرحوم عبدالرزاق کاشانى که آن را شرح کرده است، معمولا براى‏سیر و سلوک، نوعى «بدایات» و «اوایل» قایل هستند. البته برهان عقلى‏برضرورت و تحتم این روش اقامه نشده چنانکه دیگران، منازل راه را به‏گونه‏اى دیگر ارایه کرده‏اند، و محور مهم این گونه تبویبها، یا مشاهده سالک‏است که سفرنامه خود را تدوین مى‏کند، یا «استقراء» و «استحسان». به هر تقدیر، این راه براى سالکانى باز است که در مراحل ابتدایى از تقواى تن، به تقواى دل برسند و آنگاه به اوج تقواى دل، که فقط تعظیم خداست، راه پیدا کنند.وقتى خدا پیش آنها عظیم بود، غیر خدا عظیم بالذات نیست.

حضرت على (علیه‏السلام) در باره پرهیزکاران مى‏فرماید:

«عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فى أعینهم».

غیر خدا هرچه هست در چشمان آنان، عظمتى ذاتى‏ندارد.

آیینه اسرار الهى

براى پرورش انسان، چیزى مهمتر از توجه مستمر، به دل؛ یعنى معرفت، مراقبت و محاسبت نفس نیست. کسى که حقیقت و ارزش خود را بشناسد، مى‏داند که ارزش جان آدمى به معارف الهى است. دلى که معرفت خدا و اولیاى او در آن نیست، «گل» است نه «دل» ، و آن کس که داراى چنین گوهرى نباشد، انسان نیست.

امام سجاد (علیه‏السلام) وقتى انسانیت انسان را تشریح مى‏کند، ستایش خدا را به منزله فصل مقوم انسان مى‏داند و مى‏فرماید: اگر راهنمایى انبیا و اولیاى الهى نباشد، مردم نعمتهاى خدا را بدون حمد و ثناى او مصرف مى‏کنند و اگر کسى بدون حمد و ثناى خدا زندگى کند، از محدوده انسانیت تنزل کرده به حریم حیوانیت مى‏رسد و آنگاه مشمول:

«إن هم إلا کالانعام بل هم أضل». خواهد شد. بر این اساس انسان «حیوان ناطق حامد» است نه «حیوان ناطق». پس اگر حقیقت خود را بشناسد چیزى در حقیقت خود جز یاد و نام حق، که ولى نعمت اوست، نمى‏یابد.

پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«من أصبح من أمتى و همه غیر الله فلیس من الله»:

اگر برنامه زندگى انسان، چنین تنظیم شود که آنچه براى او مهم است مسائل غیر خدایى باشد، او از خدا نیست. در نظام تشریع، با خدا رابطه ندارد گرچه در نظام تکوین، همه از خدا و به سوى او روان هستند:

«لله ما فى السموات و ما فى الارض». ولى چنین انسانى، آن شرافتى را که برخى از موجودات دیگر دارند ندارد. از این جا معلوم مى‏شود که ارزش انسان به همت اوست و هر کسى به جز خدا بیندیشد و همتش جز او باشد، از خدا محسوب نیست؛ پس دیگر بنده خدا نیست آنگاه یقینا بنده غیرخداست.

معناى مقابل حدیث مذکور این است که:

«من أصبح و همه الله فهو من الله»؛

کسى که همتش خدا باشد از خداست و چیزى یا کسى که از خدا بود، هم باقى و هم مؤثر است، باقى است، زیرا:

«کل شى‏ء هالک إلا وجهه».  و موثر است، زیرا به قدرت لایزال الهى تکیه مى‏کند.

در شرح همین مطلب، ابو بصیر که از شاگردان سابقه‏دار امام صادق (سلام‏الله علیه) است از آن حضرت پرسید: معناى آیه «اتقوا الله حق تقاته». چیست؟ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «یطاع فلا یعصى و یذکر فلا ینسى و یشکر فلا یکفر»؛ خدا در بخشهاى عقیده، اخلاق و اعمال، اطاعت شود و معصیت نشود؛ خدا در یاد بنده باشد و بنده وى را فراموش نکند و شکر خدا به جا آورده شود و کفران نعمت او نشود.

ما اگر خواستیم بدانیم وجیه و مقرب «عندالله» هستیم یا نه، و کارهایى که با نیت، «قربه الى الله».

انجام دادیم قبول شده است یا نه؟ راهى دارد که آن را صاحبدلان معصوم (سلام الله علیهم) به ما آموخته‏اند، چنانکه امام صادق (سلام الله علیه) مى‏فرماید:

«من أراد أن یعلم ما له عند الله، فلینظر ما لله عنده».

کسى که خواست بداند پیش خدا وجیه و محبوب است یا نه، به آیینه دل خود بنگرد؛ اگر خدا در دل او محبوب و وجیه است، بداند که او نزد خدا محبوب است و اگر خدا در قلب او محبوب نیست، معلوم مى‏شود عندالله محبوب نیست.

این حدیث، تحلیلى دارد و آن این که همه اسرار و رموز، نزد خدا حاضر و ذات اقدس خداوند هستى محض و شفاف است؛ از سوى دیگر قلب انسان وارسته، به منزله آینه شفاف است. اگر این آینه، روبروى ذات اقدس اله قرار گیرد، آنچه در نزد خدا مربوط به این شخص است در آن منعکس مى‏شود. شما اگر آینه شفافى را به سمت صورتى نگه دارید، آن صورت با همه خصوصیاتش در آن منعکس مى‏شود؛ قلب انسان به منزله آینه است و هرآینه‏اى به اندازه خود، صورتهاى روبرو را نشان مى‏دهد. طبق این بیان نورانى، امام مى‏فرماید: قلب شما به منزله آینه شفاف است. بنابراین، اگر شما آن را در برابر شهود ذات اقدس خداوند قرار دهید، به مقدار وسعت آن قلب، اسرار الهى در آن مى‏تابد.

رابطه تقوا و عمل

ایمان، به اعتقاد، و اخلاق و عمل، وابسته است. همه انسانها موظفند این سه رکن اصیل را تحصیل کنند.

قرآن کریم مى‏فرماید:

«یا بنى ادم قد أنزلنا علیکم لباسا یوارى سؤاتکم و ریشا و لباس التقوى ذلک خیر».

خداوند براى مرغان پر و براى آدمیان جامه پرهیزکارى مقرر کرده است و انسانى که قدرت پرواز ندارد، آیه سوره «فاطر» بر او صادق نیست که: «إلیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه».

اعتقاد خوب، پر و بال انسان صاعد است و او بدون این پر و بال، توان صعود ندارد؛ چنانکه در مورد قربانى در مناسک حج، مى‏فرماید: «لن ینال الله لحومها و لا دماؤها ولکن یناله التقوى منکم».

گوشت و خون قربانى به سوى خدا صعود نمى‏کند، بلکه روح این عمل که تقواست بالا مى‏رود.

پرواز برخى از آدمیان ویرانگرانه و در حد پرواز شاهین و کرکس است؛ نه پرواز طوطى و بلبل. مایه طیران آدمى پرهیزکارى است که بدون معرفت، تخلق و عمل صالح، میسر نیست.

امام صادق (سلام الله علیه) مى‏فرماید: «لا یقبل الله عز و جل عملا إلا بمعرفه و لا معرفه إلا بعمل فمن عرف دلته المعرفه على العمل و من لم یعمل فلا معرفه له، إنما الإیمان بعضه من بعض».

این حدیث، مشتمل بر چند جمله است:

  1. خداوند هیچ عملى را بدون معرفت نمى‏پذیرد؛ زیرا معرفت، روح عمل است. اگر در قرآن آمده:

«إنما یتقبل الله من المتقین».  عمل از غیر پرهیزکار پذیرفته نمى‏شود. به این معناست که معرفت، در متن تقوا نقش تعیین کننده‏اى دارد.

  1. اگر کسى عارف و عالم باشد، حق را بشناسد ولى به معرفت خود عمل نکند علم او اثر نداشته در حکم معدوم است. گرچه چنین شخصى علم دارد ولى‏در قیامت نه در صف علماست و نه از کیفر تلخ و دردناک جاهلان در امان است. جمله «لا معرفه إلا بعمل».

از یک نظر، نفى کمال و از نظر دیگر، نفى حقیقت است؛ نفى کمال است، زیرا کمال معرفت در تاثیر گذارى آن در عمل است و نفى حقیقت است، زیرا چنین شخصى در قیامت، در صف جاهلان محشور مى‏شود.

  1. علم و عمل رابطه مستقیم دارد: «فمن عرف دلته المعرفه على العمل». اگر کسى عمل کند، معرفت او را به مراحل بالاتر عمل راهنمایى مى‏کند، چون هر درجه‏اى از عمل، مایه شکوفایى معرفت و دانش، و شکوفایى دانش مایه تحقق عمل خالصتر است هر اندازه معرفت بیشتر باشد، عمل خالصتر است و هر اندازه که عمل خالصتر باشد معرفت شکوفاتر مى‏گردد.
  2. دلیل این پیوند این است: «إنما الإیمان بعضه من بعض». درجات و مراتب و عناصر ایمان، ابعاض یک پیکر است. ایمان واقعیتى است که بخشى از آن در قلب جا دارد، بخشى در مرحله نفس ظهور مى‏کند و قسمتى در اعضا و جوارح نمودمى‏یابد. این که گفته مى‏شود: ایمان اعتقاد و تصدیق به قلب، اقرار به زبان و عمل به ارکان و اعضاست:

«الإیمان معرفه بالقلب و إقرار باللسان و عمل بالأرکان».

از همین باب است؛ یعنى حقیقت ایمان چیزى است که هم عقل آن را مى‏پذیرد، هم نفس به آن متخلق مى‏شود و هم اعضا و جوارح به آن عمل مى‏کند.

همچنین از امام صادق (علیه‏السلام) نقل شده است:

«لم یکلف الله العباد المعرفه و لم یجعل لهم إلیها سبیلا».

خداوند هرگز کسى را به چیزى که راه شناخت به سوى آن نیست مکلف نمى‏کند؛ زیرا چنین تکلیفى، «تکلیف مالایطاق» و فوق طاقت بشر است.

تقوا، مایه ریزش روزى

قرآن کریم «ثمرات اخلاق» را مانند «مقدمات اخلاق» ، بیان کرده است؛ یک متخلق الهى، مقدمات فراگیرى اخلاق را از قرآن یاد مى‏گیرد و بهره‏ها و ثمرات اخلاق را هم از آن استنباط مى‏کند و بنابراین، مى‏داند که سیر و سلوک خود را از کجا شروع کند و براى چه هدفى کوشش کند و سرانجام بهره‏ها و ثمرات آن چیست. ذات اقدس خداوند، ایمان و تقوا را به عنوان اولین سبب و مایه ریزش روزیهاى آسمانى، معرفى مى‏کند که یکى از بهترین این روزى‏ها معارف الهى است:

«و لو أن أهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض».

اگر مردم منطقه‏ها اهل ایمان و تقوا باشند، درهاى برکات الهى را به روى آنان باز مى‏کنیم. و در جاى دیگر مى‏فرماید:

«و لو أنهم أقاموا التوراه و الإنجیل و ما أنزل إلیهم من ربهم لأکلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم».

اگر آنان کتابهاى آسمانى را برپا دارند روزیهاى خود را از بالا و پایین، دریافت مى‏کنند. ایمان و تقوا با انجام دادن واجبها و مستحبها و پرهیز از حرامها و مکروهها که در کتاب و سنت معصومان (علیهم السلام) بیان شده است تحقق مى‏یابد و این اصلى کلى است و اختصاص به عصر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم ندارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *